نویسنده: Matthew Maurer, Lisa Farley, and Cara Burchett
مترجم: داوود چوبینی
منبع نسخه ی انگلیسی: Future Reflection
منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان
یادداشت سردبیر
دکتر متیو، استاد آموزش در دانشگاه باتلر می باشند. دکتر لیسا فِرلی دانشیار رشته ی تربیت بدنی هستند. ایشان نیز در دانشگاه باتلر فعالیت می کنند. کارا بِرچِت هم معلمیست که به دانش آموزان نابینا و کم بینای مدرسه ی ایندیانا، درس تربیت بدنی را آموزش می دهد.
نویسندگان این مقاله، مهارتها و نظرات صائب خود را در هم آمیخته تا به کاوش در حوزه ای از آموزش بپردازند که در اغلب مواقع، نابینایان و کم بینایان از آن محروم بوده اند. این مسأله که فعالیت ورزشی برای هر جوینده ی دانش امری حیاتی است، در سطح گسترده ای حتی توسط خود دانشجویان نیز مورد قبول واقع شده است. بر اساس آنچه در سال 2000 در نشریه ی “Community health” “سلامت جامعه” آمده: “این مسأله ثابت شده است که نتیجه ی حاصل از یک فعالیت ورزشی، نقش غیر قابل انکاری را در خود آگاهی افراد دانشجو از سلامت جسمی و روانی خود، ایفا می کند.” با وجود این، بسیاری از بچه های آمریکایی، به اندازه ی کافی خود را درگیر فعالیتهای ورزشی نمی کنند و به طبع، این اشخاص در زمره ی کسانی که عشق به ورزش دارند و خود خواسته عمل می کنند، قرار نمی گیرند (اِستیوارد، لیبِرمَن و هَند، 2006). فقدان چنین فعالیتهایی، به شکل مشهودی در میان بچه های نابینا و کم بینا قابل رؤیت است. به دلیل برخی فاکتورها، کارشناسان به خوبی اثبات نموده اند که بچه های دارای معلولیت، به لحاظ تناسب اندام، نسبت به سایر اقشار جامعه، وضعیت اسفناکتری را تجربه می کنند. از میان این فاکتورها، به عنوان نمونه می توان به محدودیتهای روانی-اجتماعی تحمیل شده از سوی مردم عادی نسبت به قشر معلول اشاره کرد. محدودیتهایی که برگرفته از باورهای آنها نسبت به تواناییهای جامعه ی هدف می باشد (لانگمیور و بار-اور، 2000).
اشتباه ما کجاست؟
در یک کلاس تربیت بدنی، گروهی از دانش آموزان دبیرستانی مشغول بازی بسکتبال هستند. تنها عضو نابینای این کلاس، به تنهایی روی صندلی می نشیند. دبیر ورزش اینگونه توضیح میدهد: “ما داشتیم بسکتبال بازی می کردیم. فعالیتی که دانش آموز نابینا قادر به انجام آن نیست. بنابر این، برای این که او را با کلاس همراه کنیم، از او خواستیم تا شمارش امتیازات را بر عهده داشته باشد.” برخی از دبیران، زمانی که دانش آموزان نابینا و یا کم بینا را از فعالیتهای ورزشی محروم می کنند، نگرانیهای ناشی از به خطر افتادن سلامت جسمی این قشر را یاد آور می شوند. سایر دبیران نیز نسبت به نیاز این قشر به فعالیتهای ورزشی نا آگاه هستند (اِستیوارد، لیبِرمَن و هَند، 2006). فرض معلم مبنی بر اینکه دانش آموز نابینا باید از یک بازی فعال مانند بسکتبال کنار گذاشته شود، از چند جهت نادرست است.
اولاً، قانون آموزش افراد دارای معلولیت (IDEA) تأکید می کند که کودکان معلول باید به برنامه کامل درسی آموزش عمومی دسترسی داشته باشند. درس تربیت بدنی نیز بخشی از همین برنامه ی درسی عمومی بوده و بنابر این، این واحد درسی می بایست در برنامه های درسی افراد دارای معلولیت نیز گنجانده شود.
ثانیاً، اگر یک رشته ی ورزشی به درستی مناسبسازی شود، دانش آموزان نابینا نیز بی تردید می توانند آن رشته ی ورزشی خاص را انجام دهند.
ثالثاً، عدم انجام فعالیتهای ورزشی در زمان مناسب، به تأخیر در ایجاد مهارتهای حرکتی و عملکرد حرکتی بدن منتهی می شود. در نتیجه، ضروری است که ما چنین فرصتهایی را برای تمامی بچه ها فراهم سازیم (پِریِرا، 1990.
نهایتاً اینکه، وظیفه ی امتیاز شماری را بر عهده داشتن، هیچ وقت نمی تواند همانند تجربه ی بازی کردن ورزشی مثل بسکتبال و یا هر رشته ی دیگری در این حوزه باشد. قرار است ورزش پلی باشد برای اینکه فعالیتهای حرکتی شما ارتقاع یافته و از همین طریق بتوانید مهارتهای حرکتی را بیاموزید. تحقق اهداف بالا، با شمردن امتیازات حاصل نمی شود.
وقتی پژوهشگران از والدین دارای فرزند نابینا در خصوص فعالیتهای ورزشی فرزندانشان پرسیدند، آنها نسبت به چالشهای موجود ، موضع مشخصی داشتند. سه تن از برجسته ترین والدین دارای فرزند با آسیب بینایی، موانع ذیل را برای بچه های کم بینا ذکر کردند.
دبیران ورزش که رشته ی آنها اصلاً تربیت بدنی نبوده است، فقدان وجود گروههای هم سن و سال برای فعال بودن با یکدیگر و فقدان فرصتهای برابر (اِستیوارد، لیبِرمَن و هَند).
زمانی که پدر و مادر و یا سایر حامیان، نگرانیهای خود نسبت به محدودیتهای شرکت فرزندش در فعالیتهای ورزشی را فریاد می زند، اغلب بحث مناسبسازی به میان می آید. “آیا از من انتظار داری تنها به خاطر این یک دانش آموز، کل بازی را تغییر دهم؟ من این کار را نمی کنم. منصفانه نیست که سایر دانش آموزان نادیده گرفته شوند.” این نمونه پاسخی است از طرف معلمین. مجدداً باید بگوییم که به دلایل بی شماری، این صحبت نیز درست نیست.
اولاً قانون صراحتاً بیان می دارد که دانش آموز باید به برنامه ی درسی دسترسی داشته باشد. بنابر این، امتناع معلم از پذیرش وظیفه اش، نوعی تخطی در مقابل قوانین دولتی و ایالتی محسوب می گردد.
ثانیاً، کودک نابینا نیز یکیست همانند سایر دانش آموزان. معلمین بهتر است با بهره گیری از یک آموزش متمایز، به رفع نیازهای تمامی دانش آموزان، از جمله دانش آموزان نابینا بپردازند.
ثالثاً، ما اغلب متوجه این نکته می شویم که وقتی یک فعالیت را برای یک دانش آموز مناسبسازی می کنیم، امتیازات سودمند غیر قابل انتظاری را برای سایرین به بار می آورد. تا زمانی که تلاش نکرده ایم، نمی دانیم که چقدر سایر دانش آموزان از درون این مناسب سازیها چیز یاد می گیرند.
نهایتاً اینکه، مفهوم واژه ی (انصاف) باید به درستی هضم شود. مفهوم انصاف این است که همه باید به آنچه نیاز دارند دست یابند، نه اینکه دقیقاً همه از یک نسخه پیروی کنند. آنچه تا به امروز شاهد آن بوده ایم این است که دانش آموزان نابینا و کم بینا، به شکل انگشت شماری از فرصت شرکت در فعالیتهای ورزشی هدفمند، برخوردار بوده اند. فعالیتهای ورزشی قابل دسترس برای این قشر خاص، عموماً به آمادگی آموزشی معلم، نگرشها و درک موانع آموزشی توسط وی، وابسته است (شِریل، 2004). زمانی که مناسبسازیها را عملیاتی می کنیم، باید مراقب افزایش ناخواسته ی ضعف القا شده یا کاهش غیر ارادی قدرت فردی باشیم. یکی از راههای مناسبسازی کردن یک فعالیت ورزشی این است که از یک کودک بینا بخواهیم تا به شیوه های گوناگون، به کودک نابینا کمک کند. برای مثال: از او درخواست کنیم که در هنگام مسابقه ی دو و میدانی به کودک نابینا راهنمایی های صوتی ارائه دهد. بسته به اینکه این موضوع به چه شکل اجرایی شود، این رویکرد می تواند مؤثر و یا مشکل ساز باشد. مثلاً اگر کودک بینا و نابینا با توجه به عوامل مختلف بازی به یکدیگر متکی باشند، آنها از طریق روش هایی که هر دو را تقویت می کند ، به مفاهیم مشترکی دست می یابند. از طرف دیگر، اگر همین کودک بینا و نابینا، طوری با هم مَچ شوند که در آن تمامی مسؤولیتها بر عهده ی فرد بینا باشد، در این صورت ما پدید آورنده ی نوعی رتبه بندی بینایی هستیم که طبق آن، شخصی که بینایی بیشتری دارد، حاکم مطلق است. چنین معجون ناهمگنی، قدرت فردی کودک نابینا را تحلیل می دهد و حتی ممکن است به او اینگونه القا شود که همواره می بایست به افراد بینا وابسته باشد.
چگونه می توانیم مناسبسازی را به شکل مؤثری صورت دهیم؟
دبیران ورزش به شیوه های گوناگونی می توانند یک رشته ی ورزشی را برای دانش آموزان نابینا و کم بینا مناسبسازی کنند. آغاز این راه باید با گوش دادن به این قشر از دانش آموزان و اطلاع از این نکته که آنها نیازمند چه نوع مناسبسازیهایی هستند، همراه باشد. در حوزه ی مناسبسازی، تمرکز باید بر روی مسائل وابسته به صوت و حس لامسه تنظیم شود. برای نمونه: می توان با بند کشی زمین بازی، آن هم به شکل برجسته، با استفاده از طنابهای نواری شکل، کاری کرد که کودک نابینا جهت خود را گم نکند. استفاده از ابزارهای صوتی، نظیر قرار دادن زنگوله در توپها و نصب دستگاه بیپِر بر روی خطوط دروازه، می تواند کارساز باشد.
(بیپِر دستگاهی است که از خود صدای آژیر مانند آهسته ای به محض نزدیک شدن شخص یا یک شیء به محل هدف، از خود تولید می کند.)
به کارگیری رنگهای روشنتر و یا حتی ایجاد تضاد شدید در رنگهای مورد استفاده، می تواند به دانش آموز کم بینا این امکان را بدهد تا خطوط مرتبط با زمین تنیس و زمین فوتبال را تشخیص دهد. اگر خواهان آن هستید که به لیست بلند بالاتری از این نوع مناسبسازی ها دسترسی داشته باشید، لطفاً به مقاله ای که توسط جناب لِچِر، در سال 2006 نوشته شده است، رجوع کنید.
وقتی در خصوص مسائل مربوط به مناسبسازی یک واحد آموزشی صحبت می کنیم، مورد انتقاد واقع می شویم و لقب “الاف” را نیز نثارمان می کنند. اما در بحث واحد آموزشی تربیت بدنی، بحث فرق می کند. وقتی واژه ی “الاف” به مناسبسازان این واحد آموزشی اطلاق می شود که لقب دهندگان احساس کنند، هدف شما از مناسبسازی، کاهش فعالیتهای ورزشی و یا اختصار در یادگیری حرکات و یا مهارتهای وابسته به آن باشد. اگر دبیران وظایف خود را انجام دهند و به این آگاهی برسند که باید به سمت مطلع شدن از چه چیزهایی حرکت کنند، قاعدتاً نباید مناسبسازیها در یک واحد آموزشی، تأثیر منفی بر روی آن واحد آموزشی خاص، بگذارد. به دلیل اینکه یک رشته ی ورزشی قرار است برای یک کودک نابینا مناسبسازی شود، نه باید آن رشته ی ورزشی آنقدر منفعل و بی حرکت باشد و نه آنقدر پر تنش و پر تحرک. تغییرات مربوط به بحث مناسبسازی می تواند در قوانین بازی، در نحوه ی کار تیمی و یا در زمینی که بازی در آن صورت می پذیرد، اعمال شود. در هر صورت، با تمامی این تغییرات، همان اهداف یادگیری می تواند محقق شود. واحد آموزشی تربیت بدنی نیز از این قصه مستثنی نیست. در پایان این مقاله، منابعی را ارائه می دهیم که به خواننده کمک خواهد کرد تا راههای مثبتی را که منجر به مناسبسازی درست می شود را بیابد.
مناسبسازی مؤثر را می توان شبیه به چه دانست؟
برای اینکه متوجه شویم مناسبسازی چگونه می تواند کارا باشد، بیاییم این مثال را در نظر بگیریم. بازی بسکتبال مثال مد نظر ماست. برای اینکه یک کودک نابینا هم بتواند این بازی را انجام دهد، ما با 2 طرح متفاوت رو به رو هستیم. در طرح اول، می توانیم کودک نابینا را در نزدیکی حلقه ی بسکتبال مستقر سازیم. سپس، سایر بازیکنان را اینگونه آموزش دهیم که هر از چند گاهی توپ را به دست دانش آموز نابینا داده و به او اجازه دهیم تا آن را به سمت سبد پرتاب کند. اگر دانش آموز نابینا توانست از موقعیتهایی که در اختیارش قرار می دهند استفاده و فتح سبد کند، همه شدیداً به شادی پرداخته و با تبریک گفتند به او به ابراز احساسات مشغول شوند. در چنین وضعیتی، کودک نابینا در حال ارتقا عملکرد حرکتی و یا مهارتهای وابسته به آن نیست. مضافاً بر این، چنین طرحی استقلال نابینا را نشانه رفته و او را به جاده ای که می توان نام آن را القای ناتوانی و درماندگی گذاشت، سوق می دهد. آنها می آموزند که برای در اختیار گرفتن وسایل، باید به افراد بینا وابسته باشند تا آنها وسیله ی مورد نیازشان را به دستشان بدهند. همچنین، سهواً می آموزند که دستاوردهای ناچیز را به عنوان یک موفقیت بزرگ تلقی کنند. این نوع آموزه، سرخوردگیهای غیر قابل جبرانی را برای زندگی آینده ی کودک نابینا، رقم خواهد زد.
در طرح دوم، می توانیم با استفاده از صدا دار کردن توپ و حلقه ی بسکتبال، آن را مناسبسازی کنیم. اگر کمی همت کنیم، استفاده ی قابل ملاحظه ای از راهنمایی های صوتی، مثل صحبت کردن مکرر بازیکنان حاضر در زمین، می تواند به بازی افزوده شود. به عنوان سرنخی برای نابینا، می توان با تغییر در زمین بسکتبال، بخشهایی از آن را به شکل برجسته در آورد. با اعمال چنین مناسبسازیهایی، دانش آموزان نابینا می توانند به شکل مستقل بازی کنند و همپای هم سن و سالهای خود به کسب مهارتهای حرکتی مشغول شوند. زمانی که یادگیری به این شکل رخ می دهد، کودک نابینا می تواند همزمان کار تیمی و قدرت شنیداری خود را گسترش دهد. زیبایی ماجرا هم اینجاست که هم سن و سالهای کودک نابینا هم دقیقاً دارند همین قصه را دنبال می کنند. چنین یادگیری برای همه ی دانش آموزان سودمند است.
بگذارید مثال دیگری بزنیم: بازی رایج دست رشته و یا به شکل رسمیتر “دستش دِه.” هدف این بازی، آموزش هماهنگسازی دست و چشم به یک کودک عادی می باشد. آنچه در اولین گام به ذهن ما می آید این است که یک کودک نابینا نمی تواند آن را انجام دهد و باید او را از این فعالیت محروم کرد. البته که ما این تفکر را رد کرده و با دید بازتری به قضیه نگاه می کنیم. چگونه می توانیم این کودک نابینا را با این فعالیت همراه سازیم؟ کودک نابینا قادر به دیدن توپی که به سمتش می آید نیست. کودک بینا نیز در پرتاب توپ آن هم به شکل کاملاً درست و دقیق توانایی ندارد. می توانیم از یک توپ بزرگتر و البته سبکتر استفاده کنیم تا همه ی دانش آموزان بتوانند از آن به آسانی بهره ببرند. می توانیم شرایط عادی را فراهم کنیم که در آن کودک نابینا، بدون استفاده از راهنماییهای صوتی، متوجه شود که توپ دارد به سمتش می آید. به جای اینکه از دانش آموزان بخواهیم که توپ را به سمت یکدیگر پرتاب کنند، می توانیم از یک دستگاه مبتنی بر فناوری بخواهیم که این کار را صورت دهد. وقتی که یک فعالیت ورزشی را برای کودک نابینا مناسبسازی می کنیم به این موضوع هم توجه داشته باشیم که هر مناسبسازی چطور می تواند برای سایر دانش آموزان حاضر در کلاس نیز به نحوی مؤثر باشد.
برای نمونه: دانش آموزانی نیز که از پرتاب توپ به سمتشان ترس داشتند، می توانند از چنین مناسبسازیهایی سود ببرند. وقتی برای مناسبسازی فعالیتی تلاش می کنیم، در خلال این تلاشهاست که ممکن است متوجه شویم این مناسبسازیها حتی می تواند برای سایرین نیز کمک کننده باشد. بسیاری از کسانی که بر روی فعالیتهای ورزشی و بچه های نابینا تمرکز می کنند، اینگونه می پندارند که این عزیزان از ملحق شدن به بسیاری از رشته های ورزشی عاجز هستند. فهرست این محدودیتها، درواقع برملا کننده ی محدودیتهای موجود در تصورات این متمرکزین است. اگر به بررسی احتمالات بپردازیم و از تمامی منابع موجود سود بریم، قادر خواهیم بود تا به راههایی دست یابیم که تحت آن دانش آموزان نابینا را در تقریباً همه ی فعالیتهای ورزشی شرکت دهیم. شما ممکن است در این فکر فرو رفته باشید: “من نمی توانم بازی تیر و کمان را انجام دهم.” کار سختی نیست. فقط کافیست از لیست منابع و مَؤاخِذ همین مقاله، ویدیویی را که توسط فدراسیون تیر اندازی ایالات متحده در سال 2017 منتشر شده را ببینید. بله، یک کودک نابینا نیز می تواند در بازی تیر و کمان شرکت کند و بسیاری از این عزیزان مشغول این فعالیت هستند.
توجه به تاریخچه ی یادگیری در کودکان
زمانی که صحبت از دوران رشد بچه های نابینا به میان می آید، به خصوص در دوران اولیه ی رشد، باید این حقیقت را پذیرفت که این پروژه در خصوص طیف عظیمی از دانش آموزان، با شکست رو به رو بوده است. با این آگاهی، ضروری است، در هر محلی که ممکن است به بالا بردن سطح رشد این عزیزان کمک کرده و به سمت جلو حرکت کنیم. برای مثال: اگر یک دانش آموز دبیرستانی نابینا، تا به امروز نیاموخته که چگونه بِدَوَد و چگونه بپرد، شرکت دادن او در اکثر فعالیتهایی که در یک کلاس تربیت بدنی دبیرستانی انجام می گیرد، کار بسیار دشواری خواهد بود. وجود چنین فردی، دور از ذهن به نظر می رسد، ولی تعداد چنین اشخاصی بسیار فراتر از آن چیزی است که شما بتوانید آن را تصور کنید. یادگیری درست و مناسب در کودکان فاقد معلولیت، با دیدن و تقلید کردن محقق می شود. دویدن و پریدن را می توان در همین دسته طبقه بندی کرد. برخی از محصلین و والدین، به محض دریافتن این نکته که کودک نابینا هم به میزان ناچیزی درکی از این فعالیتهای ابتدایی دارند، ممکن است شگفتزده شوند. حال که بچه ها تا کنون دویدن و پریدن را تجربه نکرده اند، باید خود ما دست به کار شده و در اولین فرصت این مهارتها را به آنها بیاموزیم. ما می بایست به آنها کمک کنیم تا پریدن و دویدن را درک کنند و آنها را تشویق کنیم تا روش انجام آنها را تمرین کنند. اصلاح مهارتهای اساسی، ممکن است نیاز به تخصص در زمینه تخصصی بنام تربیت بدنی و مناسبسازی، داشته باشد. اشخاصی که در این حوزه تحصیل کرده اند، تجارب و خبرگی لازم برای حل مشکلات فعالیتهای حرکتی آن هم در سطوح بالا را دارا هستند.
ورود به حوزه ی تربیت بدنی و نحوه انجام آن
برای حصول اطمینان از این نکته که آیا دانش آموزان، عملکرد حرکتی و مهارتهای ابتدایی لازم برای ورود به حوزه ی تربیت بدنی را دارا هستند یا خیر، می بایست متوجه شویم که برای شرکت در چنین عرصه ای آیا آنها درکی از این حوزه دارند یا خیر؟ کودک باید با میل و علاقه ی خودش وارد این حوزه شود و هر از چند گاهی، از خود ورجه وورجه ای نشان دهد. این همان ماهیت زنگ ورزش است. همان گونه که ما مهارتهای ابتدایی ورزشی را در خود گسترش می دهیم، لازم است که فرزندان نابینای خویش را نیز به کلاسهای ورزشی ببریم. همانند کلاسهای فوق برنامه ی مدارس نابینایی که این فرصت را به کودک نابینا می دهد تا نحوه صحیح حرکت کردن و جهتیابی را بیاموزد. برخی از نابینایان، تمایل بالاتری از سطح متوسط تعیین شده به سبک زندگی که در آن سکون و منفعل بودن حرف اول را می زند را دارا هستند. اما این نباید دست مایه قرار گیرد. درونی کردن زود هنگام نگرشی که در آن فعالیت و مشارکت عمومی را مورد توجه قرار می دهد، می تواند به یک تغییر مثبت در زندگی، کمک شایانی کند.