مقاله: آگاهی از مفهومی به نام بازی و بازی در جهت یادگیری: تسهیل بازی و یادگیری برای فرزندتان

نویسنده: Heather Field

منبع نسخه ی انگلیسی: Future Reflection

مترجم: داوود چوبینی

منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان

یادداشت سردبیر

خانم هِدِر فیلد انسانیست که همیشه مشتاقانه مدافع حقوق بچه های نابینا بوده است. او در مقالات و کارگاه های خود، اغلب ایده های مرسوم در مورد نیازها و توانایی‌های کودکان نابینا را به چالش می‌کشد و بزرگسالان را ترغیب می کند تا در این خصوص، از دیدگاه خود این عزیزان آگاه شوند. در این مقاله، ایشان بر اهمیت حیاتی بازی، در جهت رشد سالم همه کودکان، از جمله کودکان نابینا، تأکید می کنند. شایان ذکر است، این مقاله بر گرفته از سخنرانیست که ایشان در کنفرانس سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا، در سال 2015 ایراد فرمودند.

آگاهی از مفهومی به نام بازی و بازی در جهت یادگیری: تسهیل بازی و یادگیری برای فرزندتان

اصالتاً اهل استرالیا هستم. از 17 سال پیش در تِنِسی “Tennessee ” زندگی میکنم. مدرک کارشناسی ارشدم رو در رشته کودکان استثنایی اخذ نمودم. بیش از 35 ساله دارم تو حوزه های مداخله زود هنگام، آموزش ابتدایی، تدریس خصوصی و مشاوره، به عزیزان خدمت رسانی میکنم. نابینا هستم. یه پیش دبستانی خصوصی جمع و جور دارم و تو حوزه تجارت هم یه کسب و کار کوچیک رو اداره میکنم. جالبه بدونید هر دویِ اونا رو از تو خونه مدیریت میکنم.

قبل از اینکه صحبتهام رو ادامه بدم، بذارید کمی در خصوص اصطلاحاتی که قرارِ تو صحبتهام بهش اشاره بکنم، توضیح بدم. وقتی از بچه های نابینا صحبت به میون میارم، منظورم فقط بچه هایی نیست که فاقد بینایی کامل هستن. اِشارم به تمامی بچه هاییست که بیناییشون به درد بخور نیست. وقتیَم میگم بیناییشون به درد بخور نیست، منظورم اینِ که این بینایی ناچیز، در انجام امور روزمره، دردی از دردهاشون رو دوا نمیکنه و اونا نمیتونن صرفاً روی بیناییشون حساب باز کنن. اونا برای انجام کار های روزمره خودشون، باید از یه سری تکنیکها و گزینه های غیر بصری دیگه نیز استفاده کنن. کم بینا و نابینا، 2 اصطلاح دیگه هستن که در خصوص معلولیت نابینایی به کار میرن. اکثر متخصصین تمایل دارن از این 2 اصطلاح استفاده کنن. اما من ترجیحم به همون تک واژه نابینا هست. واژه نابینا به میزان بینایی اشاره دارِ که کودکان نابینا فاقد اون هستن و این دقیقاً همون چیزیِ که تفاوتها رو رقم زده.

موضوع کارگاه امروز، فراهم سازی امکانات در جهت یادگیری و بازی فرزندانتونِ و خب طبیعتاً چون حامی امروز ما سازمان ملی والدین دارای فرزندان نابیناست، منظور ما فراهم سازی امکانات در جهت یادگیری و بازی کودکان نابینا هست. اگه فرزند نوزاد بینا و یا فرزندی که تازه راه رفتن رو یاد گرفته داشته باشید و یا با بچه های کوچیک دیگران ارتباط بگیرید، متوجه میشید اونا به شکل کاملاً طبیعی با شما ارتباط برقرار میکنن و با شما وارد بازی میشن. اصلاً حس نمیکنید که این شما هستید که دارید به اونا آموزش بازی میدید. اونا به شما نگاه میکنن و شما رو تو هر کاری که دارید انجام میدید، همراهی میکنن. چون کودکان نابینا نمیتونن ببینن ما داریم چی کار میکنیم، به این استدلال میرسیم که اونا نیاز دارن تا بهشون یاد بدیم چه شکلی بازی کنن. این نکته حیاتی، جزءِ اولین ایده هاییست که امروز با هم بررسی خواهیم کرد.

بذارید به شکل تیتروار به مسائلی که قرارِ تو این کارگاه بهش پرداخته بشه، بپردازیم:

تفاوت بین تسهیل و آموزش

نحوه آگاهی نوزاد بینا و یا کودک نوپای بینا از انجام بازی

میزان آگاهی افراد بینا از بازیهای غیر بصری

بر اساس فرهنگ لغت آکسفورد “Oxford”, واژه “تسهیل” به معنای آسان و یا آسانتر کردن امور با کمک گرفتن از یک فرایند و یا عمل هست. بنابراین، در حال حاضر، صحبت من این نیست که به بچه های نابینا آموزش بدیم چی کار کنن. من حرفم اینه: بیاییم خودمون برای اینکه چنین کودکانی بتونن به راحتی بازی کنن، بخشی از فرایند باشیم و کار رو براشون ساده تر کنیم. اما دقیقاً منظور از روند بازی چیه؟ فرهنگ لغت در این رابطه به ما میگه:

“مفهوم واژه “بازی” به معنای شرکت در یک فعالیت، در جهت دستیابی به لذت و تفریح است تا یک فعالیت جدی و هدفمند.”

درسته! ما بازی میکنیم تا برامون لذت بیاره. آیا کودکان بینا از بازی کردن لذت میبرن؟ پاسخ مثبته. اونا از بازی کردن با دیگران لذت میبرن و کلی شادی براشون حاصل میشه. این مسأله حتی در مورد بچه های خیلی کوچیک هم صادقه. اما سؤال اینجاست: اونا چه شکلی میفهمن چه فعالیتی میتونه براشون شادی و لذت بیاره؟ آیا ما در خصوص تسهیل بازیها برای افراد بینا قدمی برمیداریم؟ بله، البته که این کار رو میکنیم. لبخند میزنیم، از خودمون شکلک در میاریم، تقلید صدا میکنیم، دست و پاهاشون رو قلقلک میدیم و جغجغه ها رو تکون میدیم. طیف گسترده ای از فعالیتها رو بهشون پیشنهاد میدیم که احتمال میدیم ازش لذت ببرن. این اونا هستند که انتخاب میکنن تو کدومشون ما رو همراهی کنن. اگه اونا لبخند شما رو با یه لبخند پاسخ ندادن، از خودتون صدا تولید کنید، ادای کسی رو در بیارید و زبونتون رو بیرون بیارید تا بالاخره جواب لبخندتون رو بگیرید. در واقع، با در اختیار گذاشتن انواع گزینه های احتمالی بازی و همراهی فرزند بیناتون تو فعالیتهایی که اون ازش لذت میبره، روند بازی رو برای اون تسهیل کردید. این فرایند تا پایان دوره کودکی ادامه داره. ممکنه از بچه ای که تازه راه رفتن رو یاد گرفته بخواین تا با یه شونه اسباب بازی، موهای شما رو شونه بزنه. وقتی یه بچه پیش دبستانی، الکی بهتون یه فنجون قهوه تعارف میکنه، ممکنه شما هم تو جوابش بگید: تو هم یه کاسه شادونه میل داری؟ گزینه هایی که برای بازی پیش روی بچه های بزرگتر قرار میدید، قطعاً متفاوته. به کودکان بزرگتر بازیهایی که روی تخته و یا میز انجام میشه و یا حتی بازی تو حیاط رو پیشنهاد میدید.

حتی خود کودکان هم سعی میکنن بازیها رو برای همدیگه تسهیل کنن. یادم میاد نزدیک عروسی شاهزاده چارلز “Prince Charles” و بانو دیانا “Lady Diana” بود. یهویی دیدم دانش آموزام دارن بازی “عروس و دوماد” رو بازی میکنن. یکی از پسر بچه ها که اسمش رحیم بود، دوست نداشت نقش دوماد رو بازی کنه. دخترا بهش نقش عمو رو دادن. اما اون علاقه ای به این نقش هم نداشت. بهش نقش برادر کوچولو رو دادن، اما این نقش رو هم دوست نداشت. بالاخره نقش سگ رو پذیرفت. در طی همه این تحولات، دخترا داشتند شرایط بازی رو برای رحیم تسهیل میکردن.

قاعدتاً بازی برای کودکان بینا تسهیل میشه. طبیعیه انتظار داشته باشیم همین اتفاق خوشایند برای کودکان نابینا نیز بیفته. تسهیل بازی برای کودکان نابینا به این معنا نیست که چون اونا نابینا هستند، داره این اتفاق براشون میفته. ما این کار رو میکنیم چون متقابلاً داریم همین کار رو برای بچه های بینا نیز انجام میدیم. میتونید حدس بزنید چرا رحیم از پذیرش نقشهایی مثل دوماد، دایی و برادر کوچولو سر باز زد؟ اون به عنوان تک فرزند تو یه خونواده مهاجر به حساب می اومد و پدرش شب کار بود. نمیدونست پدرش به عنوان یه شوهر چه نقشی تو خونواده داره. هیچ وقت هم با فامیلهاش رفت و آمد نداشت. رحیم حتی سگ خونگی هم نداشت. بنابراین وقتی به عنوان یه سگ بد تو بازی ظاهر میشد، دست آخر بچه ها اون رو از اتاق بازی بیرون میفرستادن. این قصه هیچ ارتباطی به مسأله بینایی اون نداشت. این مسأله به بی تجربگی اون بر میگشت.

همه اینا رو گفتم تا به اینجای قصه برسیم. بیاییم یه نگاهی به نحوه بازی کردن بزرگسالان بینا با نوزادان نابینا، نوپا و پیش دبستانیها بندازیم. طبق تحقیقات اندکی که ما در اختیار داریم، از جمله آرشیو حکایات، نشان میده، بزرگسالان یه جوری با بچه های کوچیک نابینا بازی میکنن که انگاری اونا بینا هستن و فقط کمی آسیب دیدگی تو چشمشون وجود داره. اکثر افراد بینا، فقط با کودکان خردسال بینا ارتباط گرفتن و انتظارات خاصی از نحوه تعامل کودکان خردسال با اونا دارن. وقتی کودکان نابینا، انتظاراتی که افراد بزرگسال بینا ازشون دارن رو بر آورده نمیکنن، اونا یکی از دو راه زیر رو انتخاب میکنن.

انتخاب اول: اونا احتمالاً به این نتیجه میرسن، کودک نابینا هیچ تمایلی به بازی کردن با اونا نداره و در نتیجه اون رو به حال خودش رها میکنن.

انتخاب دوم: ممکنه به این نتیجه برسن، کودک نابینا همانند برخی از افراد بینا، برای تعامل، نیاز به حرکات فیزیکی هرچه بیشتر داره.

هیچ کدوم از موارد بالا، تو تعاریفی که برای کلمه “بازی” “play” تو فرهنگ لغت اومده، ذکر نشده. فرهنگ لغت، همون طور که قبلاً اشاره کردیم، واژه بازی رو این شکلی تعریف کرده: درگیر شدن بچه تو یه فعالیت که بتونه براش تفریح و شادی به همراه بیاره تا جدیت و یا تعیین یه هدف خاص.

ما قبلاً هم شاهد اختلالات ناراحت کننده و شدید رشدی در کودکان نابینا بودیم. مؤسساتی که این کودکان توشون رشد کرده و پرورش یافتن، اعتقادی به بازی نداشتن. بر اساس همین نتایج، متوجه میشیم، رها کردن کودک نابینا به حال خودش و اجازه دادن به اون برای اختراع کردن بازی، اونم به شکل تجربی، نمیتونه پیامدهای خوبی رو با خودش به همراه بیاره. تأخیر در رشد کودکانی که از نعمت بینایی محروم هستند، قویاً نشان میده، دلیل این رفتارهای غیر عادی و اختلال رشد در این کودکان، فقدان تعامل مناسب از سوی بزرگسالان و بچه ها با اوناست تا فقدان بیناییشون.

قصه در مورد رویکرد دوم به چه شکل پیش میره؟ چطوره برای اینکه کودک نابینا هم بتونه مثل یه کودک بینا حرکاتی از خودش بروز بده، اون رو تو آغوش خودمون بگیریم، دست و پاهاش رو تکون بدیم و بازوان، ساق های پا و به طور کلی بدنش رو در وضعیتی قرار بدیم که این امر براش محقق بشه. اشتباه نگیرید. منظورم فیزیوتراپی نیست ها!! همون جایی که اکثر این حرکات توش اتفاق میفته. منظورم اختصاص زمان برای بازی با افراد با شرایط خاص هست. این دیدگاه مبتنی بر حرکت ماهرانه کودک، بر این فرض استوار هست: از اونجایی که کودک نابینا قادر به دیدن اشیاء نیست و نمیتونه درک کنه افراد بینا به چه نحوی از اشیائی که در اطرافشون هست بهره مند میشن، باید به شکل فیزیکی اونا رو بهش عرضه کرد و بهش نشون داد که چطور از اشیاء پیرامونش استفاده کنه. اگه یکی به شکل عملی حرکات مختلفی که میشه با بدن تولید کرد رو به کودک نابینا نشون نده، اون هم نمیتونه به شکل خود آگاه ازشون مطلع بشه و یا یادشون بگیره. خب طبیعیه در این چنین مواردی، بینایی تنها عامل یادگیری هست. پس چون کودک نابینا بینایی نداره، ازش محروم میشه. این طرز تفکر در مورد کودکان نابینا، یعنی فقدان ابزارهای اساسی در جهت رشد و نمو معمول، تحت عنوان “مدل کمبود” شناخته میشه. معمولاً این روش توسط اکثر متخصصین بینا به والدینی که دارای فرزند نابینا هستند، توصیه میشه.

لطفاً به این قسمت که برگرفته از یک کتابچه راهنما برای والدین دارای فرزند نابینا هست، توجه بفرمایید:

“بینایی، منبع اولیه کسب اطلاعات از سوی اکثر کودکان می باشد. هیچ حس دیگری به اندازه حس بینایی نمی تواند حس کنجکاوی را بر انگیزد، اطلاعات را یکپارچه سازد و بچه ها را دعوت به کشف و شهود کند.”

باید به اطلاعتون برسونم، این کتابچه راهنما رو یه سازمان معتبر که تو حوزه کودکان نابینا کار میکنه، منتشر کرده.

اگه “مدل کمبود” که تو حوزه نابینایی بهش اشاره میشه، از اعتبار علمی برخوردار باشه، اون موقع، حس کنجکاوی فرزند خردسال شما به اندازه ای که حس کنجکاوی یه کودک بینا بر انگیخته میشه، بر انگیخته نخواهد شد. فرزند نابینای شما در آینده به اندازه یه بچه بینا وسوسه نمیشه که دنیای اطرافش رو بشناسه و دست به کشف و شهود بزنه. اون حتی نمیتونه به اندازه یه کودک بینا، اطلاعاتی رو که جمع آوری کرده، از هم تفکیک کنه. کودک نابینا به جرم اینکه از نعمت بینایی محروم هست، نمیتونه تو آینده هیچ کدوم از اون کارا رو انجام بده. مسلماً، نویسنده این کتاب تو اماکنی مثل نمایشگاه ، فروشگاه و یا پارکینگ، گم نشده، خصوصاً زمانی که افراد بینای حاضر تو این مکان ها از اون دسته افراد بینایی هستند که باید اطلاعاتی در اختیارشون قرار داده بشه تا از حالت سردرگمی بیرون بیان.

اینجا، یه نقل قول دیگه از این کتابچه براتون داشته باشم:

“از آنجایی که 85% از یادگیریهای اولیه، مبتنی بر بیناییست، بنابراین، کودک نابینا و یا کم بینا در خطر بزرگ مواجهه شدن با اختلالات رشدی قرار دارد. مداخله مؤثر و گسترده در سال های اولیه ضروری است. از دست دادن زود هنگام بینایی، بر هر زمینه از رشد تأثیر می گذارد. از جمله این زمینه ها می توان به مهارت‌های شناختی، اجتماعی، عاطفی، ارتباطی، خودیاری و هر دو مهارت حرکتی ظریف و درشت اشاره نمود. نیاز های آموزشی و رشدی منحصر به فرد کودکان مبتلا به اختلالات بینایی را می توان به بهترین وجه توسط مربیان واجد شرایط ارزیابی و تفسیر کرد.”

همون طور که احتمالاً حدس زدید، من هیچ اعتقادی به این ادعاها ندارم. نهایت تلاشم رو میکنم تا مدارکی رو خدمتتون عرضه کنم که فراتر از اون چیزیست که در این کتابچه اومده و عملاً خیلی مسائل این کتاب رو زیر سؤال و نقد میبره. اولاً اکثر افراد نابینا، بدون هیچ گونه مداخله زود هنگام گسترده و اثر بخش از سوی متخصصین آموزشی واجد شرایط، مثل یه پسر و دختر بچه معمولی رشد میکنن. من یکیشون هستم. دکتر جِرینگان “Dr. Jeringan” یکی دیگَشونِ. کلی آدم شبیه به ما هم میتونید تو همین گردهمایی پیدا کنید. همه این افراد، تو دوره کودکیشون مثل همه شما، پدر و مادر و احتمالاً خواهر و برادری داشتن. پدر و مادر و سایر اعضای خانواده، راههای غیر بصری نحوه تسهیل یادگیری و بازی رو براشون کشف و اعمال میکردن.

دوماً، من دائماً با پدیده مداخله زود هنگام سر و کار دارم. بسیاری از کودکان نابینا، نه تنها نتیجه مثبتی از این برنامه ها نگرفتن، که حتی یه مشت رفتارهای ضد اجتماعی هم بهشون اضافه شده. در اغلب مواقع، اونا نگرش های منفعلانه و ترسناکی رو در خود به وجود میارن. به نظر من، صرف نظر از اطلاعات و انتظارات غلطی که به والدینشون منتقل شده، باید بهشون کمک کنیم تا اون نگرشها رو کنار بذارن.

تو این کتابچه ادعا شده: “85% از اطلاعات، توسط حس بینایی به دست می آید.”

استنباط اینِ که کودک نابینا، بدون بینایی، 85% از اطلاعات دنیای پیرامونش رو از دست میده. در هر صورت، این حرف وقتی درسته که کودک نابینا بخواد تمامی اطلاعات رو با اتکا به حس بینایی به دست بیاره. البته که این کار برای اون شدنی نیست. دلیلش روشنه. اون فاقد حس بینایی هست. بینایی حسیه که کودک در صورت داشتنش، میتونه به کسب اطلاعات بپردازه. با توجه به انگیزه های ذاتی در جهت حرکت به سوی آگاهی، کودک فاقد بینایی از سایر حواسش برای جمع آوری اطلاعات کمک میگیره. اون یه نابینا با توانمندی های کاملِ و متفاوت از فرد بینایی هست که بی‌عرضه و فاقد اون تواناییهاست. از دیدگاه یه بچه، هیچ مشکلی وجود نداره. اگه مردم با فرد نابینا به شکل غیر بصری ارتباط بگیرن، اون شخص، مثل افراد بینا به رشد خودش ادامه میده. حتی اگه دوره رشد تو برخی از افراد جامعه نابینا، خصوصاً بچه هایی که یه معلولیت اضافی بر معلولیت بیناییشون هم دارند، طولانیتر باشه، بالاخره این قصه به پیش میره و متوقف نمیشه. کودک نابینا با استفاده از ابزارهای غیر بصری به کسب اطلاعات میپردازه. با این حال، مراقبین بینا، عادت به استفاده از سرنخهای غیر بصری ندارند. اونا عادت دارن سرنخها رو از خود کودک بینا بگیرن.

در خصوص یه نوزادی که تازه به دنیا اومده، ما انتظار واکنش خاصی از اون نداریم، جز اینکه وقتی گُرُسنَشه ، از چیزی ناراحته و یا میترسه، گریه کنه. با گذشت زمان و رشد بچه، مغز و جسم اون رشد میکنه و برای واکنش، از شیوه های مختلف و جدید سود میبره. ما هم خودمون رو طبق همین عکس العمل های در حال تغییر کودک، با اون هماهنگ میکنیم. کودک بینا به سمت رقص میره و ما هم طبق آشنایی که با رقص اونا داریم، همراهیش میکنیم. بچه بین رفتار خودش و پاسخهای اطرافیانش ارتباط برقرار میکنه. اون درک میکنه میتونه کاری بکنه تا دیگران کاری رو بکنن که اون دوست داره. بچه با همراهی والدین بیناش، از یه شخص صرفاً واکنشگر به شخصی تبدیل میشه که تو ارتباطاتش، هم کنش و هم واکنش رو تجربه میکنه. والدینش به لبخند هاش، ارتباط چشمیش و نگاههای خیرَش، پاسخ میدن. توجه داشته باشید، کودک در این اثنا، مشغول انجام اعمال دیگری نیز هست، اما والدین فقط در جستجوی سرنخ های بصری از سوی فرزند بیناشون هستن. والدین به اون سرنخ ها توجه میکنن، به واکنشها پاسخ میدن و در همین خِلال، بچه ارتباط گرفتن متقابل رو یاد میگیره.

اگه قراره نوزاد به شیوه ای سالم و درست به رشد خود ادامه بده، خیلی مهمه بتونه از حالت یک واکنشگر صرف، تبدیل به شخصی بشه که هم دارای کنش و هم واکنش هست. به عبارتی دیگه، اون باید به شکل دو سویه با دیگران ارتباط برقرار کنه. کودکی که با دیگران ارتباط دو سویِ داره، برای تحقق اهدافش و برای دستیابی به اونچه دوست داره اتفاق بیفته، در ابتدا، از دو عامل بازی و زبان اشاره به عنوان دو ابزار مهم، سود میبره. اگه والدین دائماً به ادا و اطوارها، جیغ زدن ها و اشارات فرزندان بیناشون واکنشی داشته باشن، قطعاً اونا دیرتر صحبت کردن رو شروع میکنن. اونا حس میکنن در برقراری ارتباط، نیازی به استفاده از واژگان ندارن. چون اونا از طریق سایر تکنیک ها، دارند به شکل موفقیت آمیزی با دیگران ارتباط میگیرن.

همگی بر این امر واقفیم، کودکان نابینا، تنها کودکانی نیستن که ممکنه به لحاظ گفتاری با کندی رشد رو به رو باشن. حتی الان دیگه مطلعیم چرا برخی از کودکان بینا، با شرایط ویژه، از کندی رشد در این حوزه رنج میبرن. وقتی نوزادی نابینا متولد بشه، دیگه فاقد ارتباط چشمیست. دیگه اون نوزاد، به شیوه ای که والدین بیناش انتظار دارن واکنش نشون بده، واکنش نشون نمیده. اگرچه نوزادان نابینا، مطلقاً توانایی یادگیری نحوه برقراری ارتباط رو دارا هستن و می تونن به سمت تعامل با دیگران پیش برن، اما همین تغییر و تحول به دلیل اینکه والدین اونا نمیدونن باید به دنبال چه نوع اعمال غیر بصری باشن، اغلب باعث میشه از این نعمت محروم بشن. حتی اگه نوزاد پاسخی به والدین و رفتارشون نشون بده، اما والدین متوجهش نمیشن و در مقابل، پاسخی هم نمیتونن در جوابش بدن. بچه داره به شکل غیر بصری ارتباط میگیره، ولی سرنخ هایی که ارائه میده، برای دیگران قابل فهم نیست. در نتیجه، اون دست از برقراری ارتباط به شیوه غیر بصری میکشه. دلیلش هم روشن هست. چون اتفاقی نمیفته و چیزی تغییر نمیکنه. نوزاد واکنشی منطقی در قبال کنشی که انجام داده از سمت دیگران دریافت نمیکنه. افراد بزرگ سال بینا توقع دارن نوزاد نابینا مثل نوزاد بینا ارتباط برقرار کنه. تازه همین افراد، حتی به دنبال کشف علائمی که نوزاد نابینا از طریق اون داره ارتباط برقرار میکنه هم نمیرن.

سِلما فِرایبِرگ “Selma Fraiberg” در پژوهش بزرگ و معروف خود در خصوص رشد نوزادان نابینا، ماهانه یک بار از تعامل بین نوزادان نابینا، مادرانشان و عضو تیم تحقیقاتی فیلم میگرفت. بعد از فیلم برداری، تیم تحقیقاتی به منظور استخراج اطلاعات و آگاهیهای احتمالی، به بررسی فیلمها میپرداخت. تو یکی از این فیلمها، پسر کوچولوی باهوشی بود. تیم پژوهشی نگران این پسر بچه بود. چون به نظر میرسید اون نمیتونه بین اشیائی که در اختیارش قرار میگیره و صداهایی که اونا ایجاد میکنن، ارتباط برقرار کنه. تیم تحقیقاتی بر این عقیده بود که پسر بچه مفهوم پایداری از شیء رو برای خودش به وجود میاره، اونم در حالی که مفهوم سابق اون، همچنان براش صدق میکنه، حتی اگه قابل مشاهده یا در این مورد خاص، قابل لمس نباشه. وقتی پژوهشگر صدای زنگ و صدای اسباب بازی مورد علاقه کودک رو به صدا در آورد، تغییری در چهره اون به وجود نیومد. نه لبخندی زد، نه سرش رو برگردوند، نه حرکتی تو بدنش مشاهده شد و نه به سمت اسباب بازی رفت. از ظاهر امر این جوری بر میومد که اون هیچ اطلاعی از اونچه در حال رخ دادن بود، نداشت. بعدش، دستهای بچه، توجه یکی رو به خودش جلب کرد. پژوهشگر فیلم رو به عقب برگردوند و مجدد به تماشا نشست. این دفعه تمام توجهش رو به دستهای کودک داد. به محض اینکه زنگ به صدا در اومد، بچه دست راستش رو بالا آورد و انگشتانش رو به شکلی حلقه کرد که انگاری میخواد یه زنگ رو تو دستش نگه داره. در مرحله بعد، اون طوری دستش رو تکون میداد که انگاری داشت دکمه زنگ رو برای به صدا در اومدن، فشار میداد. کودک دائماً در حال تعامل با دیگران بود، اما افراد بینا به دلیل از پیش درونی کردن مفاهیمی در این حوزه خاص در خودشون، از رسیدن به مفاهیم درست و دقیق در خصوص این قشر، ناتوان بودند. اونا همیشه نسبت به تلاشهای کودک برای برقراری ارتباط با خودشون، غافل بودن.

حالا که میدونیم تسهیل بازی برای کودکان نابینا، همانند کودکان بینا، یه ضرورت به حساب میاد، باید از خودمون بپرسیم: چطوری انجام این امر میسر هست؟ استارت کار میتونه با تماسهای فیزیکی زده بشه. بچه رو طوری بغلمون میگیریم که شکمش روی قفسه سینمون قرار بگیره. بعدش به حرکات دست و پاش، از قبیل لمس دستها و لگد زدن هاش واکنش نشون میدیم. در حین انجام اعمال مشابه، برای مثال: نوازش پشت کودک و یا ضربه زدن به پاهاش، از عبارات و کلمات، صداها و لحن آهنگینی که روزمره اونا رو میشنویم، بهره میبریم. به دنبال نشونه های غیر بصری باشیم. نشونه هایی که نوزاد در خلال ارتباط گرفتن با ما از اونا استفاده و لذتش رو میبره. برای نمونه: حرکتهای دست و پاش رو زیر نظر بگیریم. وقتی بچه بزرگتر شد، اونو رو پاهامون میذاریم. بازیهایی رو با بچه انجام میدیم که توش پویایی حرف اول رو بزنه. بچه بتونه دائماً به همه جهت حرکت داشته باشه، عقب و جلو کنه، به سمت چپ و راست تاب بخوره، چیزی رو بلند کنه و به جایی تکیه بزنه. بازیهایی مثل شعر خونی هم می تونه جالب به نظر برسه. مثلاً یه شعری که اول و آخرش مشخص بشه و وزن خاصی هم داشته باشه. قبل از شروع یه بازی، از کلمات و اصطلاحات عادی مثل “آماده ای؟، بزن بریم، شروع شد و برو” و یا “عزیزم، نشون بده میتونی.” استفاده میکنیم.

بچه ها پیش از اینکه به سراغ اسباب بازی هاشون برن، باید برقراری ارتباط با دیگران رو یاد بگیرن. من به شخصه، عاشق مدل اتاق بازی کوچیک خانم لیلی نیلسُن هستم. اتاقی دور از نشونه های بصری و وابسته به حواس دیگه، پر از اسباب بازی های جور وا جور از قبیل موبایل آویزون شده از سقف که توسط ایشون ابداع و روز به روز تکمیلتر میشه. اتاق بازی کوچیک، محیطیه که توش بچه میتونه با اسباب بازیهای متنوعی بازی و از طریق اونا، دست به کشف و شهود بزنه. این اسباب بازی ها یا صدا از خودشون در میارن و یا به لحاظ شکلی برای بچه جذابیت دارن. برای اطلاعات بیشتر، شما رو ارجاع میدم به روش “یادگیری فعالانه” که توسط جیگی نیوتون برای اولین بار مطرح و تبدیل به یه متد شد.

وقتی یه اسباب بازی و یا یه وسیله جدید رو معرفی میکنید، در موردش صحبت کنید و صداش رو در بیارید. بعدش اون رو کنار کودک بذارید. برای آلارم دادن به بچه، فقط کافیه یه ضربه کوچولو به ساق و یا بخشی از پاش بزنید. لازم نیست برای اینکه بچه اسباب بازی رو لمس کنه و باهاش درگیر بشه، به اجبار دستش رو به سمت اسباب بازی ببرید. کودکی که یاد گرفته با محیط پیرامونش ارتباط بگیره و تو محیطی رشد کرده که واکنشگر بودن صرف، یه اصل نبوده، اگه علاقه ای داشته باشه، خودش دست به بررسی میزنه و به سمت کشف و شهود حرکت میکنه. اگه شما یه بازی جالب با اون اسباب بازی مد نظر انجام بدید، خواه ناخواه توجه بچه به سمت اون جلب میشه. سؤال اینجاست: مگه نوزادان بینا وقتی اسباب بازی جلوشون گذاشته میشه، فوراً به سمتش میرن و باهاش درگیر میشن؟

وقتی ابزارهای کاربردی مثل فنجون و بُرِس مو و یا وسایلی مثل تاب و سرسره در اختیار کودکان نوپا و بچه پیش دبستانیهای نابینا قرار بگیره، درصدی از اونا که یاد گرفتن چطوری با محیط پیرامونشون ارتباط بگیرن، به سمت کسب اطلاع از نحوه استفاده از این وسایل میرن و دست به آزمون و خطا میزنن. با این حال، اولین بازیهایی که اونا بهشون روی میارن، شاید اونایی نباشه که شما انتظارش رو دارید. بازیهایی که اونا انجام میدن، ممکنه شبیه به اون بازیهایی نباشه که هم سن و سالهای بیناشون انجام میدن. میتونید نسبت به تسهیل سایر گزینه ها دست به اقدام و عمل بزنید. این کار خیلی راحت هست. میتونید بهشون پیشنهاداتی بدید و یا خودتون تو نقش عروسک مورد علاقش مثل عروسک خرسیش ظاهر بشید. با علاقه و از روی رضایت این اجازه رو به بچه بدید تا خودش راه خودش رو پیدا کنه و تو انتخاب بازی مختار باشه.

حتی بچه های کوچیکتر هم می تونن با مفهوم نوبت گرفتن آشنا شده و اون رو یاد بگیرن. برای مثال: هر کودکی یاد میگیره، اگه میخواد سرسره سواری بکنه، مجبور هست صبر بکنه تا اول دوستانش مثل بِر، داگ و تراک از سرسره پایین برن و بعد اون بره. کودکان نابینا میتونن یاد بگیرن وقتی برادر و یا خواهرشون روی تاب و یا داخل کالسکه هست، هُلِش بدن. مهم نیست کالسکه تکون تکونهایی هم داشته باشه. بچه های بینایی که داخل کالسکه حضور دارن، وقتی این تکون تکونها اتفاق میفته، اتفاقاً خیلی هم خوشحال و هیجان زده میشن، جیغ میکشن، دلشون میخواد این اتفاق بیشتر بیفته و با صدای بلند میگن: دوباره، دوباره، یه بار فایده نداره. خیلی زود، بچه نابینا هم با بقیه هم‌صدا میشه و داد و فریاد سر میده. بچه های نابینا حتی میتونن یاد بگیرن چه شکلی برادر و خواهرهای خودشون و یا حتی اسباب بازیهای خودشون رو سوار کالسکه کنن، اون رو بکشن و برای جلوگیری از برخورد با موانع، از عصا استفاده کنن. لازم نیست اونا رو مجبور کنیم تا قبل از کشیدن یا هل دادن کالسکه، حتماً خودشون وارد کالسکه بشن، سواری رو تجربه کنن و با اون آشنا بشن.

یکی از بهترین شیوه های تسهیل بازی و یادگیری حاصله از اون، دادن فرصت کسب تجربیات عادی بیشمار به بچست. وقتی بچه 2 یا 3 سالشه و میتونه راه بره، اون رو تو روروئَک محبوس نکنید. بذارید بچه به شکل فیزیکی با دنیای اطراف خودش ارتباط بگیره و همه چیز رو از طریق حرکت کردن و به سمتش رفتن تجربه بکنه. اینجا به برخی از کارهایی که اون احتمالاً دوست داره انجامشون بده و از انجامشون لذت میبره رو بهش اشاره میکنیم:

هل دادن جعبه های پر از کارت و پرتاب کردن اشیاء

لگد زدن، مشت زدن و هل دادن بالِشت ها

پرت کردن اشیاء از بالای نرده ها به پایین و یا هل دادن آنها به سمت پله های پایین

پرتاب اسباب بازی ها به داخل و یا خارج از وان حموم و یا استخر شنای بادی

وارد و یا خارج شدن از استخر، شلپ شلوپ کردن تو آب، لگد زدن و بالا و پایین پریدن تو آب و یا صرفاً نشستن بی حرکت تو آب

شما خودتون میتونید یه الگو تو زمینه آب بازی و بالا و پایین پریدن تو آب باشید. حالا یا فرزندتون از مدل شما پیروی میکنه و یا راه خودش رو میره. اگر به اندازه کافی به اون فرصت تجربه کردن رو داده باشید و راه های برقراری ارتباط غیر بصری رو با اون تمرین کرده باشید، اون میتونه یاد بگیره بازی کنه و بازی کنه تا یاد بگیره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

11 + هجده =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *