حال ورزش کشورمان خوب نیست. عملکرد نامناسب مدیران و شرایط موجود در این حوزه، آنچنان آشفتگی ای را رقم زده است که برخی از ورزشکاران عطای ماندن در ایران را به لقایش بخشیدند و حالا خبر مهاجرتشان به نقل محافل تبدیل شده است. پس از مهاجرت سعید ملایی قهرمان جودوی جهان و مبارزه با پرچم مغولستان، رفتن علیرضا فیروزجا نایب قهرمان مسابقات سریع شطرنج جهان و رقابت برای کشور فرانسه و مهاجرت نوید زنگنه دارنده مدال برنز مسابقات جهانی کشتی به کانادا، حالا خبر مهاجرت اولین دختر مدالآور ایران در المپیک به کشور هلند حاکی از فرار سرمایه های ورزش ایران یکی پس از دیگری است.
به این لیست، اخراج میترا حجازی پور از تیم ملی شطرنج و استعفای سارا خادم الشریعه از تیم ملی شطرنج بانوان را هم اضافه کنید تا این گزاره در ذهن ها تقویت شود که ورزش ایران به سرعت به سمت کوبایی شدن پیش می رود.
اما کیمیا علیزاده ملی پوش تکواندوی ایران که در چند روز گذشته شایعات زیادی پیرامون مهاجرت قطعی اش به گوش میرسید، سر انجام لب به سخن باز کرد و با بیانیه ای تند، به مسئولین حمله کرد و با ادبیاتی که در بیانیه اش به کار برده، مشخص است که مهاجرت او تفریحی نبوده و دائمی به نظر میرسد و خیال بازگشت به ایران را ندارد.
علیزاده در بیانیه آتشین خود آورده است:
با سلام آغاز کنم، با خداحافظی یا تسلیت؟
سلام مردم مظلوم ایران، خداحافظ مردم نجیب ایران، تسلیت به شما مردم همیشه داغدار ایران.
شما مرا چقدر میشناسید؟ فقط آنطور که در مسابقات، در تلویزیون، یا در حضور مقامات دیدهاید.
اجازه دهید حالا آزادانه، هویت سانسور شدهام را معرفی کنم.
میگویند کیمیا پس از این چیزی نخواهد شد. خودم از این هم فراتر میروم و میگویم قبل از این هم چیزی نبودهام: «من کیمیا علیزاده، نه تاریخسازم، نه قهرمانم، نه پرچمدار کاروان ایران»
من یکی از میلیونها زن سرکوب شده در ایرانم که سالهاست هر طور خواستند بازیام دادند. هر کجا خواستند بردند. هر چه گفتند پوشیدم. هر جملهای دستور دادند تکرار کردم. هر زمان صلاح دیدند، مصادرهام کردند. مدالهایم را پای حجاب اجباری گذاشتند و به مدیریت و درایت خودشان نسبت دادند.
من برایشان مهم نبودم. هیچکداممان برایشان مهم نیستیم، ما ابزاریم. فقط آن مدالهای فلزی اهمیت دارد تا به هر قیمتی که خودشان نرخ گذاشتند از ما بخرند و بهرهبرداری سیاسی کنند، اما همزمان برای تحقیرت، میگویند: فضیلت زن این نیست که پاهایش را دراز کند!
من صبحها هم از خواب بیدار میشوم پاهایم ناخودآگاه مثل پنکه میچرخد و به در و دیوار میگیرد. آنوقت چگونه میتوانستم مترسکی باشم که میخواستند از من بسازند؟ در برنامه زنده تلویزیون، سوالهایی پرسیدند که دقیقاً بخاطر همان سوال دعوتم کرده بودند.
حالا که نیستم میگویند تن به ذلت دادهام. آقای ساعی! من آمدم تا مثل شما نباشم و در مسیری که شما پیش رفتید قدم برندارم. من در صورت تقلید بخشی از رفتارهای شما، بیش از شما میتوانستم به ثروت و قدرت برسم. من به اینها پشت کردم. من یک انسانم و میخواهم بر مدار انسانیت باقی بمانم.
در ذهنهای مردسالار و زنستیزتان، همیشه فکر میکردید کیمیا زن است و زبان ندارد! روح آزرده من در کانالهای آلوده اقتصادی و لابیهای تنگ سیاسی شما نمیگنجد. من جز تکواندو، امنیت و زندگی شاد و سالم درخواست دیگری از دنیا ندارم.
مردم نازنین و داغدار ایران، من نمیخواستم از پلههای ترقی که بر پایه فساد و دروغ بنا شده بالا بروم.
کسی به اروپا دعوتم نکرده و در باغ سبز به رویم باز نشده. اما رنج و سختی غربت را بجان میخرم چون نمیخواستم پای سفره ریاکاری، دروغ، بی عدالتی و چاپلوسی بنشینم. این تصمیم از کسب طلای المپیک هم سختتر است، اما هر کجا باشم فرزند ایران زمین باقی میمانم. پشت به دلگرمی شما میدهم و جز اعتماد شما در راه سختی که قدم گذاشتهام، خواسته دیگری ندارم.