مقاله: والدین: اولین معلمان تحرک کودکان نابینا: بخش پنجم و پایانی

نویسنده: جو کاتر( Joe Cutter)

مترجم: شبکه مترجمین ایران

منبع نسخه ی انگلیسی: future reflections

بازنشر از مجله ی بازتاب های آینده، (Future Reflections), جلد 23، شماره 2، دوران خردسالی

بخش پنجم و پایانی:

منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان

چشم اندازی جدید

به عقیده ی من، اگر متخصصان تحرک و جهتیابی به این سوالات و پرسش هایی از این قبیل توجهی نکنند، این حرفه که هم اکنون نیز در خطر است را شدیدا آسیب پذیر خواهند کرد. ضمنا، جنبش نابینایی منابع و مآخذ روزافزونی را برمبنای چشم اندازی متفاوت ایجاد کرده است، چشم اندازی که حاصل بیش از پنجاه سال تجربه ی جمعی هزاران نابینا می باشد. در این قسمت، برخی از مشاهداتم را از فلسفه ای ارائه کرده ام که زمینه ساز شور و شوق و استدلال در منابع و مآخذ ان اف بی بوده  است:

  1. این فلسفه مثبت است.
  2. فرض می دارد که نابینایی نیاز به «چاره جویی» ندارد..
  3. این مفهوم را ترویج می کند که «تفاوت ها نقصان نیستند».
  4. تکنیک های جایگزین نابینایی رویکرد «توانایی انجام هر کاری» را در زندگی ترویج می کنند.
  5. به مسائل و دغدغه هایی می پردازد که اساسا انسانی هستند.

آنچه امروز برای شما شرح دادم همان موضوعیست که من آن را چشم اندازی در مورد تحرک مستقل کودکان می نامم. امیدوارم که این چشم انداز باورها و اعمال شما را به عنوان اولین معلمان تحرک فرزندانتان ارتقا بخشیده و آن را به تحرک مستقل فرزندتان در خردسالی اش معطوف کند.

نیاز به دانستن و انگیزه ی حرکت

خلاصه اینکه، نیاز به دانستن و انگیزه ی حرکت لازمه ی انسان بودن است. بنابراین، تحرک و جهتیابی مستقل بیش از اینکه راهی برای حرکت از مکانی به مکان دیگر باشد، شیوه ی زندگی است. تحرک و جهتیابی راهی برای دانستن، فرآیند تعامل متقابل، جزیی از جهان بودن نه جدا از آن می باشد. در دوران خردسالی، این فرآیند کودکان نابینا را قادر می سازد تا تعامل مستقلی با دنیا داشته باشند. در دوران کودکی، تجربیات گوناگون به وسیله پیوندی مشترک به یکدیگر می پیوندند. این واقعیت که کودکان نابینا، مانند همه ی کودکان، حس ذاتی کارآمدی، توانایی ذاتی برای ساماندهی تجربیات خود، و توانایی یادگیری از آن تجربیات (و ارتقا آنها) را دارند. از اولین طرح های حسی-حرکتی گرفته تا شکل گیری تفکر آگاهانه و حل مسئله ی پیچیده، انگیزه ی آگاهی روز افزون از واقعیات فعلی در کودکان بینا و نابینا به  یک اندازه مبنای تفکر و حرکت هدفمند آنهاست.

بسیار مهم است که والدین اطلاعات دقیقی در مورد نابینایی و این روند طبیعی داشته باشند تا بتوانند بهتر به فرزندان خود  تعامل مستقل با جهان و درون آن را بیاموزند. ما، تیمی متشکل از والدین، کودکان و متخصصان، با اهداف مشترکی هستیم که نیاز طبیعی کودک به دانستن و انگیزه ی حرکت را برآورده می کنیم.

تاریخچه ی تحرک و جهتیابی رسمی رویکرد بزرگسال به بزرگسال را با یک راهنمای بینا و تکنیک های پیش از به کارگیری عصا، که قبل از استفاده از عصا آموزش داده می شوند، نهادینه کرده است. این رویکرد سنتی را می شود  به عنوان یک مدل از بالا به پایین (top-down model) در نظر گرفت. در این مدل، بزرگسالان ابتدا مفاهیم را یاد می گیرند، سپس طرح های حرکتی را برای مطابقت با این مفاهیم فرامی گیرند. با این حال، از چشم انداز کودکان، این رویکرد از پایین به بالا خواهد بود. (می خواهم به تأثیر دکتر لورین مک کون (Lorraine McCune) بر تفکرم اذعان کنم. دانش و تفکر روشن او در مورد کارهایی که نوزادان انجام می دهند و نحوه یادگیری شان نقش بسزایی در شکل گیری این مدل داشته است.) ابتدا کودکان حرکات هدفمند را فرا می گیرند، سپس با شالوده ی محکمی از طرح های حرکتی که یاد گرفته اند به آنها اعتماد و تکیه کنند، مفاهیم را می آموزند. مفاهیم و طرز تفکر درباره ی جهان حاصل تجربه هستند. با این مدل از پایین به بالا، والدین و سایر مربیان استراتژی ها، فعالیت ها و ابزارهایی مانند عصا که تفکر هدفمند و حرکت هدفمند را تسهیل می کنند را بررسی و کاوش خواهند کرد.

این رویکرد این تصور که کودکان پیش از استفاده از عصا باید بالغ شده باشند را رد می کند. با پیشرفته تر شدن طرح های حرکتی و حرکت، کودکان بالغ می شوند. عصا می تواند از لحظه شروع راه رفتن کودک در این فرآیند کمک کند.

در این مدل از پایین به بالا، راه رفتن با عصا مجموعه مهارت متمایزی محسوب نمی شود. درمقابل، قاشق زمینه ساز استفاده از عصا است. ابزارهای دستی نظیر قاشق، بیلچه و ملاقه در این رویکرد از پایین به بالا ارزشمند خواهند بود. از این چشم انداز، مهارت های حرکتی استفاده از عصا مهارت های مرموز و منحصر به فردی نیستند که نیاز به دانش خارق العاده و آموزش تخصصی داشته باشند. این مهارت ها جزیی از طرح های حرکتی معمولی و استفاده از ابزار هستند که والدین می توانند به همه ی کودکان بیاموزند. همچنین، در این چشم انداز، نیازی به تکنیک های کذایی پیش عصا و ابزارهای پیش عصا نیست. واقعیت این است که تکنیک های پیش عصا در واقع تکنیک های حرکتی جایگزین هستند (که اتفاقاً جایگاه پایین تری نسبت به تکنیک های استفاده از عصا دارند)، و به هیچ وجه یادگیری این تکنیک ها برای استفاده از عصا ضروری نیستند. همین امر در مورد ابزارهای پیش عصا نیز صادق است. درواقع، این ابزارها جایگزین عصا هستند، و اصلا آمادگی کودکان را برای استفاده از عصا ارتقا نمی دهند.

همچنین، در این چشم انداز، والدین و سایر مربیان محتاط خواهند بود تا عجولانه بر تکنیک های استفاده از عصا که ممکن است صرفا مناسب بزرگسالان، نه کودکان نابینا باشند، پافشاری نکنند. کودکان نابینا باید کاوش و کشف کنند، و راه حل های خودآموخته ای را خلق کنند که بزرگترهایشان نیز این راه حل ها را ارزشمند ببینند.

چشم انداز پایین به بالا در مورد تحرک و جهتیابی کودکان به نیازهای تکاملی همه ی کودکان اعم از امنیت، حرکت، تفسیر اطلاعات حسی، ارتباط، و استقلال احترام می گذارد. این نیازها در زندگی روزمره ی کودکان اعم از تغذیه، حمام کردن، بازی، معاشرت و کاوش در جهان برآورده می شوند. استفاده ی کودکان نابینا از عصا صرفاً بخشی طبیعی از پروسه ی رشد آنها است و یادگیری استفاده از آن به اندازه ی یادگیری استفاده از قاشق عادیست.

مهمتر از همه، می خواهم تأکید کنم که باورهای ما به عنوان والدین و مربیان، بر آنچه می آموزیم و چگونه آن را آموزش می دهیم، و انتظارات مان از سیر فرزندان نابینایمان به سوی استقلال تاثیر خواهد گذاشت. این باورها نه فقط بر روابط ما با یکدیگر، بلکه بر باور و انتظاری که فرزندانمان در نهایت به عنوان افراد نابینا نسبت به خود و از خودشان پیدا می کنند تاثیر خواهند گذاشت.

امیدوارم که این مطالب به شما کمک کنند تا نقشتان را به عنوان اولین معلمان تحرک فرزندانتان بهتر ایفا کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

9 − سه =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *