نویسنده: فاطمه جوادیان: کارشناس نابینایان آموزش و پرورش استثنایی استان گیلان
همراهان عزیز! خوشحالیم که در چهارمین شماره از ماه نامه مانا با ستون زندگی در کنار شما هستیم.
بیدرنگ پای صحبتهای دوستانمان مینشینیم که فرزندانشان را به مدرسه فرستادهاند و برای هر یک از مسائلی که با آن مواجه میشدند، راه حلی خلاقانه اندیشیدهاند. البته در این میان به ماجرای دوستانی هم اشاره شده است که راههای پیچیدهتری را برای حل مسائل خود انتخاب کردهاند. راههایی که در آینده منجر به مشکلات دیگری میشود.
احمد فرزندش را در مدرسهای دورتر از محل زندگیشان ثبت نام کرد تا از بچههای محله خودشان کسی در آن مدرسه نباشد که موضوع نابینایی والدین کودک را بداند.
ارسلان بیش از سی سال است که با همسر نابینایش زندگی میکند، میگوید: «بودن در این شرایط کار بسیار سختی است و به بچهها خیلی سخت میگذرد. ما هیچ وقت به خاطر نابیناییمان از معلمان بچهها ارفاق نخواستیم. دوره ابتدایی دوره بسیار سختی بود. در این دوره از اطرافیان و خانوادهمان کمک میگرفتیم. برای انجام تکالیف. برای برخی دروس اگر لازم بود معلم خصوصی میگرفتیم. در جلساتی که برای اولیا برگزار میشد حضور داشتیم. به دیدن معلمها میرفتیم. وقتی وارد مدرسه میشدم، نابینایی اولین چیزی بود که دیده میشد. بعد مشخص میشد که من هم مثل بقیه پدرها پدر یکی از بچهها هستم. البته این از نگاه دانش آموزان بود چرا که اولیای مدرسه کاملاً با ما آشنا بودند. روزی شنیدم بچهها توی کوچه برای هم رجزخوانی میکردند و از قدرت بازوی پدرانشان میگفتند که فرزند من هم مرا به عنوان پدری قدرت مند معرفی کرد. بچهها حرفش را جدی نگرفتند و این از نگاه هوشمندانه فرزندم پنهان نماند. این چنین فشارهایی همیشه روی بچهها هست و بهتر است همنوعان من آگاهانه تصمیم بگیرند.
او همچنین تعریف میکند: «روزی با تعدادی از دوستان نابینا در یک فضای فرهنگی جمع بودیم. یکی دیگر از دوستانمان با پسر شش سالهاش وارد جمع ما شد. پسرش گفت: شما همه نابینا هستید اما پدر من نابینا نیست. به او گفتم: پدر تو هم نابینا است. چرا فکر میکنی که او نابینا نیست؟ وقتی پسر برای بازی جمع ما را ترک کرد، به دوستمان گفتم: چرا نابیناییت را از فرزندت پنهان کردهای؟ در جواب گفت: همسرم بیناست و او این طور خواسته که فرزندمان از نابینایی من چیزی نداند.»
صبا میگوید: «فرزندم در مهد کودک بود که شکل حروف را در همانجا یاد گرفت. مشاور به آنجا میآمد تا در انتخاب نوع مدرسه به ما کمک کند. از بین سه مدرسه دولتی غیر انتفاعی و شاهد تصمیم گرفتیم او را در مدرسه شاهد ثبت نام کنیم. در این انتخابها گاهی من و مادرم و گاهی همسرم به همراه طاها به مدارس میرفتیم. یکی از مهمترین دلایل این بود که آنها با افراد جانباز و معلول آشنا بودند و فرزند ما به خاطر داشتن والدین نابینا کمتر توسط بچهها اذیت میشد. ما در جلسات نیز حضور داشتیم. در کنار سایر خانوادهها. همه درسها سخت بود. من از کتاب بریل استفاده میکردم. مادرم اشکال هندسی را به من توضیح میداد و من برای فرزندم توضیح میدادم. بعضی وقتها اذیت میشد. بد اخلاق به خانه میآمد که ما به مدرسه سر میزدیم. ناظم خوش اخلاقی هم داشتند که ما را از مسائل مختلف مطلع میکرد. حالا مستقلتر شده اما ما همچنان علاوه بر کتابهای خودش، کتاب بریل هم تهیه میکنیم تا بتوانیم به او کمک کنیم. کلاس اول که بود هفتهای یک بار از شخصی که در همسایگی ما زندگی میکرد کمک میگرفتیم. در ازای پرداخت هزینه او ریاضی و خط پسرم را بررسی میکرد. خودم به او دیکته میگفتم و از او میخواستم آن چه را که مینویسد با صدای بلند بخواند. من صدایش را ضبط میکردم و او تشویق میشد صورت صحیح کلمات را یاد بگیرد؛ بنویسد و بخواند.»
الهام میگوید: «در دوره پیش دبستانی تعداد دانشآموزان کمتر است و مربیان بیشتر نظارت دارند. برای نوشتن لوحه. در کلاس اول بهتر است حتماً یکی از نزدیکان بینا در کنار ما باشد. و البته کمک گرفتن از معلم کلاس. من این امکان را داشتم. برای فرزند اولم پدرش و برای فرزند دومم مادر خودم بودند که کمک میکردند و وضعیت خط و صحیح نویسی بچه را اصلاح میکردند. من فکر میکنم مهمترین مسئله در مدرسه رفتن بچهها وضعیت آنها در کلاس اول است که سواد آنها در حال شکلگیری است که کمک اطرافیان را طلب میکند.
هر سال در اولین روز سال تحصیلی در کنار فرزندم هستم و برای معلمش توضیح میدهم که ممکن است فرزندم گاهی اوقات در انجام تکالیف هنری، کارهای دستی و آزمایشها دچار مشکل شود اما در مورد سایر تکالیف میتواند همان تمرینهایی را به او بدهد که به سایر دانشآموزان میدهد چرا که من نسخه بریل کتابها را دارم و در طول سال تحصیلی با فرزندم همراهی میکنم. در خصوص فعالیتهای هنری هم چنانچه نیاز است اقلامی خریداری شود، کمی زودتر اعلام کنند تا ما برای تهیه آن اقلام فرصت کافی داشته باشیم.» او بر این باور است که محدودیتهای یک والد نابینا در انجام برخی امور اچتناب ناپذیر است اما همین امر سبب میشود بچهها زودتر از سایر همسالان در امور خود به استقلال دست یابند. او هر سال کتابهای بریل را تهیه میکند” صبحها به عنوان معلم سر کلاس حاضر میشود و عصرها در کنار فرزندش به او کمک میکند. همچنین در جلساتی که مدرسه برای اولیا به صورت آنلاین برگزار میکند، حضوری فعال دارد. وقتی معلم از اولیا میخواست برای بچهها در دروس گوناگون سؤال طرح کنند. او سؤالها را برای بچهها میخواند و آنها ضمن نوشتن سؤالها پاسخ را هم در کتاب پیدا میکردند و مینوشتند.
پروانه میگوید: «روز اول من همراه پسرم بودم. معلم آگاه و روشنی داشت. به فرزندمان در خانه املا می گفتیم و معلم با دقت نظر بیشتری آن املا را بررسی می کرد. در مورد نقاشی هم همین طور بود. البته سعی می کردیم از نزدیکان مان هم کمک بگیریم و زمانی که مقدور نبود، کار را به خود معلم می سپردیم. از آموزشگاه شهید محبی کتاب های بریل را تهیه می کردیم و همسرم با جدیت تمام به امور درسی پسرهای مان رسیدگی می کرد.» آنها برای گفتن املا از شیوه املای پرسشی نیز استفاده می کردند که این شیوه در برخی مدارس نیز اجرا میشود ؛ به خصوص در مورد دانش آموزان نابینا که به صورت تلفیقی در مدارس پذیرا یا همان مدارس عادی درس می خوانند. به این صورت که پس از پایان نوشتن املا برخی کلمات را به صورت تصادفی انتخاب می کنند و از دانش آموز می خواهند تا از روی نوشته بریل خود بخواند و بگوید که آن کلمه را با چه حروفی نوشته است.
او می افزاید: «یکی از مهم ترین خوش اقبالی های ما در این بود که اولیای مدرسه خصوصاً مدیر و ناظم، بسیار راهنما و راهگشا بودند. زمانی که پسر دوم ما به کلاس اول رفت ترتیبی دادند که او هم شیفت با برادرش باشد که در پایه پنجم درس می خواند. در این صورت خیال ما راحت بود که آنها باهم به مدرسه میروند و باهم به خانه برمی گردند.
چنانچه یک والد نابینا هستید، توجه به چند نکته ضروری به نظر میرسد:
1 خوب است فرزندتان نسبت به شرایط شما آگاهی کامل داشته باشد. به همین منظور می توانید از مشاوران ذی صلاح کمک بگیرید.
2 بهتر است ثبت نام فرزندتان را به موقع انجام دهید تا بتوانید در فضایی صمیمی مدیر مدرسه را نسبت به شرایط دانش آموز در خانه آگاه کنید.
3 یکی دو روز پیش از اولین روز مدرسه، از مدیر بخواهید تا معلم کلاس را نسبت به شرایط شما به عنوان والدین یکی از دانش آموزان کلاس آگاه کند.
4 از ناظم مدرسه بخواهید ترتیبی اتخاذ کند تا در روز جهانی عصای سفید زمان کوتاهی را به شما اختصاص دهند تا ضمن بیان صحبت هایی در خصوص توانایی های افراد نابینا، بتوانید با سایر دانش آموزان ارتباط برقرار کنید.
5 چنانچه از نظر تحصیلی یا اجتماعی از موقعیت مناسبی برخوردار هستید، عضو انجمن اولیا و مربیان باشید.
6 برای تهیه کتاب بریل، قبل از شروع سال تحصیلی، در اردیبهشت ماه، با نزدیک ترین مدرسه استثنایی شهر خود تماس بگیرید و درخواست تان را مطرح کنید.
7 برای انجام برخی امور که نیاز به دیدن دارند، می توانید از داوطلبان برنامه be my eyes کمک بگیرید.
در شماره بعد به بررسی تصمیم گیری در خصوص انتخاب مدرسه برای دانش آموز نابینا خواهیم پرداخت.
منبع: ماهنامه ی مانا.