مقاله: رویکرد آموزش فعال: با استفاده از تخته رزونانس و اتاق کوچک برای کودکان نابینا و مبتلایان به معلولیت های متعدد.

نویسنده: GigiNewton

منبع نسخه ی انگلیسی: Future Reflection

مترجم: محسن غلامی

منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان

یادداشت سردبیر

جیگی متخصص حوزه مداخله زود هنگام در پروژه تگزاس ویژه افراد نابینا-ناشنوا “Texas Deafblind Project” می باشد. این پروژه توسط مدرسه نابینایان و کم‌بینایان تگزاس “Texas School for the Blind and Visually Impaired” (TSBVI) حمایت می شود. او در جریان اجلاس سال 2012 سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا، کارگاهی را راجع به یادگیری فعال “Active Learning” (AL) برگزار کرد. این رویکرد مداخله گرایانه توسط دکتر لیلی نیلسن “Dr. Lilli Nielsen” (1926-2013) توسعه یافته است. او این مقاله را بر اساس ارائه ای که در اجلاس سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا انجام داد، تهیه کرده است.

شما میتوانید بگویید من یکی از طرفداران دو آتیشه لیلی نیلسن هستم. دکتر لیلی نیلسن پیشگام رویکرد یادگیری فعال می باشد. او که اهل دانمارک است، به تحقیق و توسعه راجع به تجهیزاتی پرداخت که بتواند به کودکان کمک کند تا یادگیری فعال را تجربه نمایند. او در آن دوران اولین آموزگاری بود که لقب شوالیه را از ملکه دانمارک دریافت کرد. این لقب بابت از خود گذشتگی هایش برای یاری رساندن به افراد نابینا و کم بینا به او تعلق گرفت.

لیلی بالغ بر 45 سال است که در حوزه آموزش مشغول فعالیت می باشد. تحقیقاتش بر اساس تجربیاتش در کار کردن با کودکان نابینا و کم‌بیناییست که گاه دارای معلولیت هایی غیر از نابینایی بوده اند یا این که معلولیت های اضافی دیگری نداشته اند. میتوانید کتاب “فضا و هویت” “Space and Self” را برای اطلاع از تحقیقاتش مطالعه فرمایید.

ماجرای تجربیات شخصی من

بیست و دو سال پیش، وقتی در اولین کنفرانس لیلی نیلسن شرکت کردم، به هیچ وجه به تفکرات لیلی علاقه ای نداشتم. سال های بسیاری بود که نسبت به تعامل با کودکان در اشتباه بودم. من به عنوان معلم آموزش دیده بودم تا با کودکان صحبت کنم و از طریق گفتگوی مداوم، صحبت کردن را به آنها آموزش دهم. آموخته بودم تا از روش گذاشتن دست خود روی دست کودک برای آموزش استفاده کنم. به این شکل که دست های کودک را بگیرم و در تعامل با اشیا او را راهنمایی کنم. تصور می کردم با ترغیب کودک به لمس اشیا حساسیت کودک را نسبت به اشیای موجود در محیط کاهش می دهم. گاهی کودکان با من درگیر شده یا نیشگونم می گرفتند و درک نمی کردم چرا این اتفاق می افتاد. من متوجه نشانه های ظریفی که بچه ها در اختیارم می گذاشتند، نبودم. وقتی دستشان را می گرفتم و آنها من را می زدند، نا گفته به من می گفتند: “از این کار خوشم نمیاد.” این درگیری همان شیوه انتقال پیام آنها بود.

در برنامه های مداخله زودهنگام مشغول به فعالیت بودم و ما برای هر کودک اهدافی را مشخص می کردیم. باید برای مهارت های حرکتی درشت و ظریف اهدافی را در نظر می گرفتیم. من وظیفه خودم می دانستم تا کودک را به این موضوع ترغیب  کنم که تمامی موارد موجود در لیستم را انجام دهد، این موضوع که بنشینم و بچه ها را تماشا کنم را از یاد برده بودم. اگر می نشستم و با دقت نگاه می کردم،  آنها نشانم میدادند چطور اطلاعات را به شکلی که برایشان قابل درک است، وارد سیستم عصبیشان می کنند.

وقتی گفتم از لیلی خوشم نمی آمد، بی تعارف این موضوع را گفتم. نمی توانستم تحملش کنم. او می گفت هرچه در دانشگاه آموخته بودم، اشتباه بود. اول از همه گفت: “صحبت نکنید.” دست از گفتگو با بچه ها بردارید. با خودم فکر می کردم، خیلی عذر می خواهم! پس چطور باید به آنها صحبت کردن را آموزش دهم؟ وقتی با کودکان بودم، بی وقفه حرف می زدم. پدرم عادت داشت بگوید من با حفاظ صندوق پست هم صحبت می کنم. اما لیلی می گفت بچه ها با تجربه کردن، موارد مختلف را یاد می گیرند. این همان مسأله ای بود که او مشغول آموزش آن به ما بود.

مسأله دیگری که لیلی گفت این بود: “هرگز و به هیچ وجه دست کودکی را در دست نگیرید!” به من آموزش داده شده بود که اگر میخواهید چیزی را به کودک نابینا نشان دهید، دست کودک را گرفته و روی آن شیء می گذارید. اگر میخواهید نحوه انجام کاری را به کودک آموزش دهید، در نحوه حرکات دست او را راهنمایی می کنید. لیلی به ما گفت این کار کاملا اشتباه است. او گفت اگر محیط را برای کودک به اندازه کافی جذاب کنیم، خودش مستقلانه به کشف و گردش در آن می پردازد.

این همایش به مدت پنج روز برگزار شد و طی سه روز اول من خیلی از آن ناراضی بودم. پس از گذشت این سه روز، عاشق لیلی شدم. ما صد و بیست و پنج نفر انسان بالغی که داشتیم به صحبت هایش گوش می دادیم تنها مخاطبان آن همایش نبودیم. یک پسر بچه کم سن و سال نیز در میان حضار وجود داشت. هیچ کدام از ما حتی به حضورش پی نبرده بودیم. او بی آن که حرکت کند، گریه کرده یا سر و صدایی درست کند، در این سه روز در صندلی چرخدارش نشسته بود.

ناگهان لیلی به کودک نگاهی انداخته و گفت:  “دلیلی نداره حوصله این کودک در اینجا سر بره.  بذارینش روی تخته رزونانس و یکم بهش فرصت استراحت بدین.” “توضیح مترجم: رزونانس ایجاد یک موج قوی، در اینجا صدا، با مصرف کمترین انرژی می باشد.”

او کودک را روی تخته رزونانس گذاشت و به ادامه ارائه اش پرداخت. ظرف مدت خیلی کوتاهی، صدای خنده های ریزی به گوشمان خورد.  بعد صدای خنده ه ی بلندی را شنیدیم و نهایتا صدای تلق و تلق برخورد اسباب بازی ها با هم را شنیدیم. این کودک، همان کسی که به مدت سه روز بی حرکت در صندلی چرخدارش نشسته بود، شروع به تحرک کرد. او می خندید. هیچ چیز بهتر از این نیست که بشنوید کودکی لبخند می زند.

بعد از آن همایش بود که من فهمیدم خیلی کار ها را اشتباه انجام می دادم. ولی آن زمان فکر می کردم بهترین کار را انجام می دهم. من از بسیاری از والدین عذرخواهی کردم.

وقتی شروع به استفاده از رویکرد یادگیری فعال لیلی کردم، از این موضوع می ترسیدم که شغلم را از دست بدهم. اگر مدیری برای نظارت بر کارم پیشم می آمد، این را می دید که من صرفا آنجا نشسته بودم. این طور به نظر می رسید که من کار خاصی انجام نمی دادم. الآن دیگر از صحبت با مدیران هراسی ندارم. می توانم توضیح بدهم چکار می کنم و چرا این کار را می کنم.

تخته رزونانس چیست؟

رایج است که معلمین و پرستاران، کودک را روی سطوحی نرم مانند پتو و قالیچه بگذارند. با این وجود یک سطح صاف اطلاعات زیادی را در اختیار کودک نابینا قرار نمی دهد. برای مثال وقتی کودک اسباب بازی را می اندازد، هیچ صدایی نیست تا به او نشان دهد آن وسیله کجا افتاده است. آن وسیله از نظر کودک کاملا ناپدید شده است.

تخته رزونانس ورقه چوبی منعطف و نازکیست که هر زمان که کودک حرکت کند، بازخورد لرزشی و صوتی از خود تولید می کند. وقتی کودک به تخته لگد بزند، صدا و لرزشی متناسب آن ایجاد می شود. این بازخورد کودک را تشویق می کند تا این حرکت را تکرار کند و در نهایت با حرکت های دیگر نیز به آزمون و تجربه بپردازد. کودک بدون این که فرد بزرگسالی در حرکت دادن بدنش دخالت کند، به تحرک و فعالیت مشغول می شود.

صدا های خلق شده توسط حرکات کودک از طریق چوب با طنین بیشتری انعکاس پیدا می کند. این بازخورد آنی به مغز، در هماهنگی میان مهارت های حرکتی و شنیداری کمک می کند.

من چندین بار از طرف فیزیوتراپ ها نگاه های خیلی عجیب و غریبی را دریافت کردم. کودکی را که در خانه اش ویزیت کردم، به یاد می آورم. او روی زیر اندازی دراز کشیده بود، پاهایش را مانند قیچی روی هم انداخته بود و کمرش به حدی خمیده بود که میتوانستید مهره های داخلش را ببینید. فیزیوتراپ گفت: “تصمیم نداری که روی این تخته بگذاریش، مگه نه؟ سطح این تخته اصلا نرم نیست.”

قبل از این که جلسه به پایان برسد، بی تحرکی کودک به پایان رسید. او در اواسط جلسه از دستش استفاده کرد و زانو هایش را خم می کرد تا کف پاهایش بر روی کف تخته قرار بگیرد. آن شب فیزیوتراپ با من تماس گرفت. او گفت: “خواستم بدونی در این سه سالی که این کودک رو می دیدم، این اولین باری بود که او بدون دخالت فردی  بزرگسال حرکتی رو انجام داده.” بعد از این ماجرا او به جُرگه کسانی پیوست که عمیقا به تخته رزونانس اعتقاد پیدا کرده بودند.

روش های استفاده از تخته رزونانس

تخته رزونانس می تواند به صورت های متنوعی مورد استفاده قرار گیرد. در این جا مواردی به عنوان نمونه ذکر می شود.

  1. کودک به تنهایی همراه با اسباب بازی های مورد علاقه اش روی تخته دراز می کشد.
  2. فرد بزرگسالی کنار کودک می نشیند و وسایل مورد علاقه را به او پیشنهاد می دهد. این شخص همبازی کودک است، نه معلمش. او نباید با کودک هم کلام شده یا برای راهنمایی دستش را بگیرد.
  3. کودک از تخته داخل اتاق کوچک استفاده می کند. شخص بزرگسال تنها نظارت می کند. او از کار هایی که کودک انجام می دهد یادداشت برداری می کند و تلاش میکند تا تشخیص دهد چه مواردی جزئی از فعالیت ها یا وسایل مورد علاقه کودک می باشد. با جمع‌آوری این اطلاعات، فرد بزرگسال یاد می گیرد چه چیز هایی مورد علاقه کودک است. این موارد مورد علاقه می تواند در محیط های دیگر جهت تقویت روند پیشرفت کودک مورد استفاده قرار گیرد.

اتاق کوچک چیست؟

اتاق کوچک محیطیست که به کودک اجازه می دهد تا بدون حواس پرتی و دخالت دیگران در آن به گردش و بازی بپردازد. لیلی نیلسن ایده اتاق کوچک خود را بر اساس چیزی بنا گذاشته است که به آن “اثر لانه گزینی” می گوید. او با بررسی عمیق به این نتیجه رسیده است که کودکان  تا سن یازده سالگی رشد خود، به دنبال آشیانه ها یا محیط های بسته و کوچک می گردند و از استفاده از آنها لذت می برند. همان طور که در کتاب فضا و هویت بیان کرده است، اولین اتاق هر انسانی،  رحم مادرش می باشد. همزمان با این که کودک رشد می کند، خلوتگاه های احتمالی میتواند شامل این موارد باشد: گوشه گهواره، کابینت آشپزخانه، فضای زیر میز، گوشه پشت میز یا مبل یا خیمه ای که در اثر انداختن پتویی بر روی وسایل خانه ساخته شده است. من مدت‌هاست که سن رشد یازده سالگی ام را پشت سر گذاشته ام. با این وجود همیشه یک لانه گزین بوده ام. آشیانه فعلی من یک حمام گرم و لذتبخش داخل وان می باشد. این مسأله آرامش و لذت را برایم فراهم می سازد. این کار به من اجازه می دهد تا از نظر احساسی وارد وضعیتی  آسوده و آرامش بخش گردم.

اگر کودک دارای آسیب بینایی هنوز نمی تواند به آشیانه خود دسترسی داشته باشد یا خلوتگاه مخصوص به خودش را بسازد، باید این فضا در اختیارش قرار بگیرد. این موضوع همان ایده ایست که نظریه اتاق کوچک را پشتیبانی می کند. دکتر نیلسن به مدت سه سال مشغول به تحقیق و آزمایش راجع به اندازه و طراحی اتاق کوچک بود. لازم است کودک بتواند دیواره ها را لمس کند. تفاوت اساسی اتاق کوچک با اتاقک های قابل حمل پایه دار که به صورت تجاری در دسترس است، همین موضوع می باشد.

وجود سیستم تهویه مناسب نیز حیاتیست. باید به اندازه کافی اکسیژن در اختیار گذاشته شود تا کودک بتواند فعال باقی بماند و خوابش نبرد. نیاز به تهویه مناسب یکی از دلایلیست که نباید از جعبه های مقوایی برای این کار استفاده کرد.

اشیای داخل اتاق کوچک که از جنس موادی چون چوب، فلز یا پارچه می باشند، با طناب هایی کش مانند از دیوار آویزان شده اند. آنها به سادگی در دسترس کودک هستند و او میتواند با خیالی آسوده به بررسی و بازی با آنها بپردازد. وقتی کودک وسیله ای را رها می کند، آن وسیله به محل اصلی خود بر می گردد. به همین خاطر کودک می تواند دوباره آن شیء را پیدا کرده و همان فعالیت قبلی را مجددا انجام دهد. این تکرار باعث شکل‌گیری حافظه برای کودک می گردد. اگر کودک برای بررسی کاری که انجام داده است نیاز به زمان داشته باشد، هیچ فرد بزرگ سالی بالای سرش نیست تا در این کار دخالت کند. همگی می دانیم وقتی مشغول به یادگیری مطلب جدیدی هستیم، چقدر مهم است که بدون عامل حواس پرتی تمرکز داشته باشیم. اگر کسی زنجیر افکارمان را پاره کند، شاید نتوانیم دوباره از همان جایی که رها کرده بودیم ادامه دهیم. ممکن است مجبور شویم دوباره از همان ابتدا شروع به کار کنیم تا اطلاعات جدید را یاد بگیریم.

بازدهی برنامه عملکرد

دکتر نیلسن دست به تهیه نقشه عملکردی برای بازده این وسیله زده است. این نقشه بازدهی لیستی از مهارت های یادگیریست که کودک هنگام استفاده از اتاق کوچک به آنها دست پیدا می کند. موردی به عنوان مثال آورده می شود.

ادراک فضایی از اشیا در ارتباط با بدن کودک

توانایی در دست گرفتن اشیا

توانایی رها کردن اشیا

کاوش اشیا

مقایسه کردن اشیا

در دهان گذاشتن اشیا

تفکیک اشیا

رشد مهارت های مرتبط با صدا مانند:

آگاهی نسبت به صدا ها

تشخیص محل صدا ها

تشخیص رابطه علت و معلولی صدا ها

وقتی بزرگسالی جغجغه یا اسباب بازی صوتی دیگری را برای کودک نابینا تکان می دهد، کودک تنها یک صدای تصادفی را می شنود. صدا هیچ مفهوم واقعی برای کودک ندارد و به همین خاطر هیچ یادگیری هم نمی تواند در اثر آن اتفاق بیفتد. کودک نمیتواند آن صدا را به اسباب بازی مخصوصش مرتبط کند. با این وجود، وقتی کودک بتواند با وسیله ای صدا تولید کند، به درکی از رابطه علت و معلولی و نوعی مهارت دست پیدا می کند. او دوباره این صدا را تولید می کند و یاد می گیرد که حرکت او باعث تحقق این صدا شده است. سپس می تواند شروع به مقایسه این صدا با صدا های دیگر نماید.

چه کسانی می توانند از یادگیری فعال بهره مند شوند؟

لیلی نیلسن یادگیری فعال را ه عنوان شیوه ای برای کار کردن با کودکان نابینا و نابینا-ناشنوایی طراحی کرده که در سن رشد چهار سالگی یا کمتر هستند. این رویکرد نسبت به کودکان نابینا و کم بینایی که معلولیت های افزون بر آن مانند اوتیسم یا فلج مغزی دارند، نیز مؤثر واقع شده است. برای بهره مند شدن از فواید این رویکرد، کودک باید به تجهیزات یادگیری فعال مثل اتاق کوچک یا تخته رزونانس به صورت روزانه دسترسی داشته باشد.

لیلی از یادگیری فعال برای افراد در تمامی بازه های سنی استفاده کرده است. از نوزادان و کودکان نوپا گرفته تا افراد بالغ پنجاه ساله. من از تخته رزونانس و اتاق کوچک برای نوزادان و کودکان و حتی برای شخصی بیست و یک ساله استفاده کرده ام. این افراد دارای سطوح متنوعی از مهارت های عملکردی، بینایی، شنوایی و حرکتی بودند.

تجهیزات یادگیری فعال می تواند به کودک در تنظیم حالات رفتاری‌زیستی اش نیز یاری برساند. مادری تجربه اول پسرش را نسبت به تخته رزونانس و اتاق کوچک توضیح داده است. برای اولین بار و در این مدت یک سال و خورده ای، بعد از بیماری ای وخیم، کودک توانست بدون دخالت فیزیکی مادرش خودش را آرام کند. وقتی او را داخل اتاق کوچک گذاشت، کودک غوغایی را به راه انداخت و شروع به گریه کرد. وقتی دستانش را از عصبانیت تکان می داد، اتفاقی به وسیله‌ای برخورد کرد و نسبت به آن کنجکاو شد. او به تعامل با آن وسیله اقدام کرد و از طریق این کار فرایند آرام کردن خودش را آغاز کرد. این فعالیت بارها و بارها و حداقل به مدت چهل و پنج دقیقه تکرار شد. مادر از شدت شوق گریست.

من شاهد موارد فوق العاده و هیجان انگیزی بودم که به واسطه یادگیری فعال برای کودکان اتفاق می افتد. دیده ام پدر و مادر هایی که اشک ریخته اند. والدینی را دیده ام که وقتی کودکانشان در اتاق کوچک کار هایی را انجام می دادند که قبلا قادر به انجام آن نبوده اند، اشک شوق از چشمانشان جاری می شد. بچه ها تفریح می کردند و یادگیری اتفاق می افتاد. مربیان افراد آسیب دیده بینایی گزارش داده اند: به نظر می رسد کودکان با آسیب بینایی که اختلال بیناییشان به علت اختلالات مغزی بوده است، “cortical visual impairment” (CVI)، در اتاق کوچک شروع به استفاده از آن مقدار بینایی قابل استفاده شان کرده اند و به کار گیری مهارت های بینایی شان خارج از این محیط نیز ادامه داشته است.

باید هشدار دهم بدون دقت، ممکن است اشتباهاتی پیش بیاید. اتاق کوچک می بایستی با در نظر گرفتن تمایلات فردی کودک تنظیم گردد. اگر اتاق کوچک با وسایلی که مورد علاقه کودک نیستند آماده گردد یا اشیا به طرز نامناسبی قرار گرفته باشند، افراد ممکن است به این نتیجه برسند کودک از این تجربه خوشش نیامده است.

رویکرد یادگیری فعال به من یاد داده است تا منتظر بمانم و با دقت کودک را تماشا کنم. کودک به من خواهد گفت برای یادگیری اطلاعات جدید به چه چیزهایی احتیاج دارد. وظیفه من این است اتاق را به شکلی آماده کنم تا بتواند آن چه را که به آن احتیاج دارد، به دست بیاورد. لیلی نیلسن معتقد است هر کودکی میتواند یاد بگیرد و تمامی آنها حق دارند آموزش ببینند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هشت − هشت =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *