یادداشت طنز: ما را به خیر تو امیدی نیست!

نویسنده: آقای موشکاف

منبع: بیست و هشتمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

چند روز پیش یکی از این دوستان دارای معلولیت که گویی مدیر یک کانال هم هست، با ما تماس گرفت. این طرف و آن طرف چیزهایی درباره اش شنیده بودم، اما خیلی سعادت نداشت با ما بیشتر آشنا شود. جواب که دادم، با اندوه گفت: آقای موشکاف! ما یک تقاضا داشتیم. گفتیم: بفرما فرزندم! ما که کارمان برآوردن تقاضاهای دیگران است. شما که روی سر ما جا داری!

فرمود: بیایید با سرپرستی شما، کمیته ای متشکل از سازمان ثبت احوال، سازمان بهزیستی، سازمان بازرسی کل کشور، فرهنگستان زبان فارسی و سازمان فرهنگ و ادب تشکیل بدهیم که تکلیف شما روشندلان را روشن کند.

فرمودیم: تکلیف ما که از اولش روشن بود، ولی چرا باید این کار را بکنیم؟!

گفت: برادر! ما، معلولان، تقاضا داریم شما را از جرگۀ ما جدا کنند و خودتان برای خودتان یک فرقه داشته باشید. الحمدلله این روزها هم فرقه های انحرافی زیاد داریم، شما هم یکی از آنها.

گفتیم: حرفتان را قبول داریم، ولی دقیقاً منظورتان را نمی فهمیم.

گفتند: شما، نابینایان، اصلاً خودتان را فرد دارای معلولیت نمی دانید و از اینکه خرتان را کنار اسب ما ببندند ناراحت می شوید.

گفتیم: نه برادر! این طور نیست. ما همیشه همه جا خودمان را سرپرست نابینایان و سایر معلولیت ها می دانیم و از حقوق همه یکجا دفاع می کنیم. همین قانون را که داشتیم می نوشتیم، یک چشممان به نابینایان بود چشم دیگرمان که خیلی سوی چندانی هم ندارد به بقیۀ معلولیت ها.

فرمودند: بله برادر! کاملاً مطلع هستیم. شما تقریباً در همۀ سخنرانی هایتان چشم ما را درآورده اید. هر جا می روید می گویید نابینایان فرهیخته ترین افراد دارای معلولیت هستند. آن چنان هم با ایمان تمام این حرف را می زنید، انگار این گزاره یک فکت علمی است که صدها بار توسط دانشمندان مختلف در سراسر جهان ثابت شده است.

گفتیم: خب! ما که خودبرتربین نیستیم برادر، ولی بر اساس آمار تعداد افراد دارای آسیب بینایی که وارد دانشگاه شده اند و به خصوص آنهایی که تحصیلات تکمیلی دارند، بسیار بیشتر از سایر معلولیت ها است.

فرمودند: اولاً که این آمار را از کجا درآورده اید؟ این آماری است که سازمان فخیمه داده که خودتان روزی هجده بار بالا تا پایین آن را می شورید می گذارید کنار. چه شده حالا به آمار این عزیزان استناد می کنید؟! ثانیاً به فرض که این آمار صحیح باشد، مگر بالا بودن آمار تحصیل کردگان نشانۀ فرهیختگی است؟ اگر این طور باشد تحصیل کردگان در عموم جامعه هم بیشتر از افراد دارای آسیب بینایی هستند، آیا این بدان معنی است که آنها فرهیخته تر از نابینایان هستند؟

ما که حرفی برای گفتن نداشتیم کمی مِن و من کردیم و سعی کردیم بحث را عوض کنیم، اما خیلی موفق نشدیم.

آقای معترض ادامه دادند: برادر! ما این همه تلاش می کنیم که بگوییم جامعه باید نگاه برابر به همۀ اعضا، ازجمله افراد دارای معلولیت داشته باشد، آن وقت شما خودتان را جدا می کنید؟! تازه کار به همین جا ختم نمی شود. شما عزیزان فرهیخته خودتان برای خودتان همایش های علمی فرهنگی ادبی، ملی و بین المللی و جشنواره های هنری راه می اندازید و ما را به هیچ یک از اعضای بدنتان حساب نمی کنید. خداوکیلی اگر در همایش های علمی که برگزار کردید، از عموم افراد دارای معلولیت دعوت می کردید بهتر نبود؟ آیا این کار به غنای بیشتر همایش نمی انجامید؟ هدف شما کار علمی بود یا دورهمی کورانه؟!

ما کماکان دنبال راهی برای تعویض بحث بودیم که برادر ادامه دادند: خب عزیز برادر! شما که این کارها را می کنید، این تفرقه ها را می اندازید، این چیزها را می کنید، نتیجه اش این می شود که وقتی ما فراخوان می دهیم و اعتراض می کنیم به یک موضوع، شما و دوستانتان نمی آیید و وقتی شما فراخوان می دهید ما تلافی می کنیم. همین می شود که کارمان شده عین دویدن روی تردمیل؛ صبح تا شب تلاش می کنیم، اما سر جای اولمان هستیم. خداوکیلی شما خودتان تُو چند تا از تجمعات اعتراضی ما شرکت کرده اید؟

گفتیم: دیگر بی انصافی نکن جناب دونده! اولاً ما خودمان به شخصه حداقل در یکی از تجمعات شرکت کرده ایم؛ ثانیاً در راه مبارزات هم کلی هزینه داده ایم. همین دوست عزیز روشن دلمان که به خاطر تجمعات گونی گیر شد مگر از نابینایان نبود؟!

گفت: خیلی خوب است که همه جا از این دوستتان مایه می گذارید، اما بدانید و آگاه باشید که ما در سه سال گذشته 49 فقره تجمعات اعتراضی داشته ایم و شما به عنوان سرکردۀ نابینایان، فقط در یکی از آنها شرکت کرده اید، یعنی در 98 و 2دهم درصد تجمعات حضور نداشته اید. من حرف دیگری برای گفتن ندارم.

ما که هنوز دنبال سوراخی برای فرار می گشتیم، من من کنان گفتیم: خب! حالا با بچه ها صحبت می کنیم امسال که سال مشارکت ملی است، حضور بیشتری در اعتراضات داشته باشند.

بزرگوار فرمودند: عزیز برادر! اگر با ایشالاماشالا کار درست می شد که ما الآن کرۀ مریخ بودیم. شما را به خدا مراقب حرف زدنتان باشید که این فرهنگ خودبرتربینی جامعه را در میان نابینایان هم تقویت نکنید. این طوری می کنید که آن طوری می شود. شما را به خدا طوری نکنید که طوری شود که بگویند طوری شده.

گفتیم: خب! حرف حساب جواب ندارد. چشم! با بچه ها بیشتر صحبت می کنیم که به راه راست هدایت شوند. اجازه بدهید در این خصوص بعداً مفصل صحبت می کنیم. الآن باید برویم چمدان سفر ببندیم.

گفتند: به سلامتی! کجا ایشالا؟!

گفتیم: راستش را بخواهید کرمان دعوت شده ایم به یک همایش در حوزۀ نابینایی.

گفتند: همایش چی؟

فرمودیم: همایش حوزۀ نابینایان است. به شما مربوط نمی شود.

نمی دانیم چه شد که بعدش کلاً دیگر سکوت بود. الآن چند روز است که آن بندۀ خدا در بستر افتاده و فقط کف بالا می آورد. ایشالا که خداوند شفایش بدهد. این معلولان همین طوری هستند. یکهویی یک چیزی شان می شود. بندۀ خداها خیلی زندگی سختی دارند.

خاکسار کم مقدار

میر باهوش موشکاف،

جاده سیرجان به کرمان، جنب پمپ بنزین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هفده − شش =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *