نسیم برنجیان نوازنده ی نابینا را بیشتر بشناسیم

نویسنده: نسیم برنجیان

منبع: هشتمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

سردبیر: نسیم برنجیان، نوازندۀ تنبور و آوازخوان است و به تازگی توانسته با یکی از گروه های معتبر تنبور نوازی همراه شود و در کنسرتی در تالار وحدت، به عنوان نوازنده، با این گروه روی صحنه برود. آنچه می خوانید، حس و حالی است که بعد از اجرا در یکی از قدیمی ترین صحنه های اجرای موسیقی در ایران، به این نوازندۀ نابینا دست داده است.

من نسیم هستم، نوازنده و خواننده گروه جامی و تنها فرد نابینای بزرگترین گروه تنبور نوازی ایران. حالا که دارم این مطلب را می نویسم، تقریباً یک ماه از اجرای کنسرت گروه ما در تالار وحدت می گذرد و من هنوز مست آن لحظه ای هستم که بر روی صحنه می نواختم و می خواندم. چیزی که هیچ وقت حتی در رویاهایم هم نمی توانستم به آن فکر کنم، به حقیقت پیوست. من برای رسیدن به آن جایگاه با چالش های بسیار زیادی مواجه شدم و سختی های زیادی را پشت سر گذاشتم. هروقت که به مشکلی بر می خوردم، با این فکر که هنرمندان بسیار بزرگی چون زنده یاد استاد شجریان و کلهر و لطفی و ناظری و بسیاری از استادان معتبر ما بر روی آن صحنه ایستاده اند و هنرنمایی کرده اند، تحمل این مشکلات برایم راحت تر می شد و من را جنگجو تر به سمت هدفم پیش می برد. باید کمی هم از همسفرم بنویسم: از ماهور، از سازم، از تنبورم که من را لحظه ای در این چالش ها تنها نگذاشت و همواره با من بود. وقتی برای اولین بار در آغوش کشیدمش، ناخودآگاه اسم ماهور را برایش برگزیدم و چه حس غریبی بین من و ماهور شکل گرفت: مثل دو دوست؛ انگار نه انگار که آن فقط یک تکه چوب درخت گردو بود و من یک انسان. ما مثل دوتا عاشق و معشوق شدیم و به هم روح و جان بخشیدیم. با هر مضرابی که برروی ماهور می نواختم، این حس همدلی ما بیشتر و بیشتر می شد. تنها حامی من در این مسیر، استاد بزرگوارم جناب آقای رضا علی آبادی بود که دست من را گرفت و قدم به قدم حرکت کردن و راه رفتن را به من آموخت و مسیر را برای من هموار کرد و نگذاشت که نابینا یی ام سدی شود در این راه و من هرچه امروز دارم از او دارم و بس. هنوز خودم را در ابتدای این راه می بینم و مسیری طولانی در پیش رو دارم که با لطف خدا و تلاش زیاد و کمک و همراهی استادم شک ندارم که این مسیر سخت را هم پشت سر خواهم گذاشت. استادم قبل از اینکه به من نواختن تنبور را بیاموزد، عشق ورزیدن را آموخت و به من یاد داد که چطور اول عاشق شوم و شیدایی را تجربه کنم و بعد نوازندگی را و قبل از اینکه خنیاگر ماهری شوم، باید خنیاگری را بیاموزم. تنبور یکی از باستانی ترین سازهای ما ایرانیان است که قدمتی حدود هفت هزار سال دارد و کرمانشاه زادگاهش است؛ شهری که نوازندگان بزرگی را در خود پرورش داده و به یادگار گذاشته است. تنبور یک ساز عرفانی است که انسان را از دنیای مادی جدا می کند و اصطلاحاً به سماء می برد. متأسفانه خیلی ها این ساز سحر آمیز را نمی شناسند و با نوای آن آشنایی ندارند. من پا در این مسیر گذاشتم. هرچند دیر بود؛ اما لحظه ای که ایستادم و هشتصد نفر در تالار وحدت برایم دست زدند، در آنجا با خودم سوگند یاد کردم که تا جان در بدن دارم، تنبور بنوازم و نوای این ساز را به گوش همه برسانم و نگذارم تمام سختی های راه، من را از پای بیندازد. درست است که نمی بینم؛ اما ندیدن من نه تنها مانعی نیست؛ بلکه مرا استوارتر و قدم هایم را راسخ تر می کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو × سه =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *