نویسنده: فاطمه جوادیان
شماره می گیرم. به جای بوق انتظار، آهنگ ملایمی پخش می شود. گاهی وقت ها نوع آهنگ انتظار، حال وهوای شخص مخاطب را نشان می دهد. تماس برقرار می شود. در پس صدای مردِ جوان، صدای زنگولۀ گوسفندان از میان کوهستان به گوش می رسد. خودم را معرفی می کنم و از او می خواهم برایم بگوید که به حرف هایی که نوبت گذشته با او زده ام، فکر کرده است یا نه. پاسخش همان پاسخ قبلی است. بهزیستی باید ماشین بگذارد تا من دخترم را به مدرسه بفرستم. می گویم: «ماشین فقط تا پایین کوه می آید. آن وقت ها که ماشین می فرستادیم، باران که می آمد، بچه را به پایین کوه نمی آوردید». می گوید: «حرف شما چیست؟ اینکه بچه را به مدرسۀ شبانه روزی بفرستم؟ میان آن همه دختر بینا؟ من هرگز این کار را نمی کنم. بچه ها از راه های دور و نزدیک می آیند. تا حالا فرد نابینا ندیده اند. دختر مرا مسخره می کنند. من که دخترم را ندزدیده ام. چطور می توانم او را به مدرسۀ شبانه روزی بفرستم؟ من او را برای معالجه به مشهد، تهران و شیراز برده ام. کاری از دستم بر نیامد. نمی خواهم کاری کنم که او از من برنجد«.
می گویم: «هر کاری توانسته ای برایش انجام داده ای. حالا برای باسواد کردنش تلاش کن. ممکن است بعضی ها مسخره اش کنند؛ اما کم کم زیرنظر سرپرستان مدرسه از گروه هم سالانش مهارت های زیادی را یاد می گیرد«.
از او می خواهم به روزی فکر کند که خود و همسرش دیگر قادر به حمایت از دخترشان نباشند. می گویم: «در همین نزدیکی دختری را می شناسم که پدر و مادرش در هفت سالگی او را به مدرسۀ شبانه روزی سپردند. او بعد از رفتن به دانشگاه شاغل شده است. حالا پدر و مادرش را از دست داده و به تنهایی در میان آدم های بینا کار و زندگی می کند. شاید روزهای اول از پدر و مادرش رنجیده باشد؛ اما بعدها، بارها به خاطر تصمیم شان از آن ها سپاسگزاری کرده است.»
پدر جوان به فکر فرو می رود. تلفن دیگری زنگ می خورد. نام مخاطب را می خوانم. باید همین حالا به او پاسخ دهم. از پدر جوان می خواهم نتیجۀ فکرکردنش را بعداً به من اطلاع دهد. دکمۀ برقراری تماس را می زنم و گوشی تلفن ثابت را سر جایش می گذارم.
در سال های اخیر، دانش آموزان نابینا در بیشتر استان ها پس از گذراندن پایۀ ششم، وارد مدرسه های عادی می شوند و به صورت تلفیقی در کنار سایر دانش آموزان درس می خوانند.
ایسنا دربارۀ مدارس شبانه روزی می نویسد: «مطابق مادۀ ۲۰ اساس نامۀ مدرسه های شبانه روزی، دستورالعمل اجرایی این مدرسه ها با امضای وزیر وقت آموزش و پرورش، در ۱۷بهمن۱۳۸۵ برای اجرا به اداره های کل آموزش و پرورش ابلاغ شد.
هدف از این ابلاغیه، افزایش درصد پوشش تحصیلی دانش آموزان روستایی، عشایری و مناطق محروم و جلوگیری از هدر رفت استعدادها و توانایی های نوجوانان مناطق مذکور؛ ارتقای سطح کیفی آموزش و کاهش افت تحصیلی، فراهم سازی زمینه های مناسب برای تربیت دانش آموزان، با بهره گیری از اوقات فراغت آن ها، پیشگیری از تبعات اخلاقی و اجتماعی ناشی از مهاجرت دانش آموزان روستایی به مراکز شهری؛ استفادۀ بهینه از نیروی انسانی و امکانات و اعتبارات آموزش و پرورش در مناطق کم جمعیت و در نهایت، فراهم سازی زمینۀ تربیت نیروی انسانی مورد نیاز مناطق محروم و عشایری از بین دانش آموزان بومی است.» پدران زیادی را می شناسم که مانند این پدر جوان، نگران حضور فرزندشان در میان سایر افراد بینا هستند؛ البته مورد این پدر، بسیار به ندرت پیش می آید.
در همین راستا، نظر دکتر اشرف کریمی، استاد دانشگاه در حوزۀ آسیب بینایی را در خصوص فرستادن دانش آموز دارای آسیب بینایی به آموزشگاه شبانه روزی غیرخاص جویا شدیم.
«در وهلۀ اول می بایست دانش آموز و خانواده اش در این مسیر مشارکت داشته باشند. یک دانش آموز دبیرستانی به لحاظ رشد شناختی می بایست در این تصمیم گیری مشارکت داده شود؛ حتی اگر از نظر شناختی هم دچار اشکال باشد، این بسیار مهم است که خود دانش آموز و خانواده اش، با شناخت کامل از موقعیت موجود تصمیم بگیرند.»
«اینکه به گفت وگو با دانش آموز تأکید می کنم، علت دارد. وقتی با دانش آموز گفت وگو کنیم، مسائل زیادی روشن می شود؛ هم برای ما به عنوان کارشناس یا مدیر مجموعه و هم برای خود دانش آموز. بخش زیادی از سنجش دانش آموز در همین مرحله صورت می گیرد و هر دو طرف به دیدگاه تازه ای می رسیم. نیازهای او برای ما روشن می شود که سبب می شود اقدام های مناسبی انجام دهیم.»
ایشان در ادامه، توجه و ملاحظۀ نکات زیر را ضروری دانستند:
- در چنین مواردی بهتر است میزان آسیب بینایی دانش آموز در نظر گرفته شود؛ چراکه در نوع تصمیم گیری مؤثر خواهد بود.
- میزان توانایی دانش آموز در انجام مهارت های خودیاری باید بررسی شود.
- یک جلسۀ توجیهی با اولیای مدرسه در خصوص برخورد با فرد آسیب دیدۀ بینایی در مدرسه و خوابگاه می بایست برگزار شود.
۴- در سلسله نشست هایی، همکاران آموزشی و سایر دانش آموزان با میزان توانایی ها و محدودیت های دانش آموز با آسیب بینایی آشنا شوند.
- منابع بریل و گویا، به موقع به دست دانش آموز برسد و دبیر رابط نیز به موقع در مدرسه حاضر شود.
- یک نسخه از شیوه نامۀ اجرایی آیین نامۀ آموزش و پرورش تلفیقی جهت آشنایی بیشتر، در اختیار مدرسه قرار گیرد.
چندی پیش، با مدیر مدرسۀ شبانه روزی مفصل وارد گفت و گو شدم و حضور دانش آموز نابینا را در آن مدرسه از زوایای مختلف با هم بررسی کردیم.
با توجه به شیوع انواع بیماری، مدرسه به صورت شیفتی به دانش آموزان خدمات ارائه می کند. به این صورت که هر گروه از آن ها به صورت یک هفته در میان در خوابگاه و مدرسه حضور خواهند داشت. ناگفته نماند که تلاش های مدیر مدرسۀ پشتیبان و معلم رابط، ما را به این نقطۀ عطف رسانده است.
حالا باید منتظر بمانیم تا ببینیم تصمیم نهایی پدر دانش آموز چه خواهد بود. به راستی چرا دغدغه های پدران نسبت به فرزندِ دارای نیاز ویژه، تا این حد بی پایان است؟ آیا آن ها خود را در به وجود آمدن این شرایط مقصر می دانند؟ آیا در برابر عظمت مسئلۀ موجود احساس ناتوانی می کنند؟
همراهان عزیز! پدران، به عنوان تصمیم گیرندگان نهایی خانواده، موضوع چند شماره از ستون زندگی خواهند بود. پدرانی که فرزند نابینا دارند یا پدرانی که خود، نابینا هستند. می خواهیم از آن ها بیشتر بدانیم. از آنچه در درون شان می گذرد؛ از ناگفته های شان و هرآنچه کمک می کند تا آن ها در زندگی تصمیم های مهم بگیرند.
با امید به اینکه اشتراک تجربه ها و دیدگاه های مختلف، سبب بهبود کیفیت زندگی همۀ ما باشد.
منبع: ماهنامه ی نسل مانا.