نویسنده: آقای موشکاف
منبع: بیست و ششمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
خدمت ملوکانۀ مملو از جبار و جبروت وزیر وزیران، ارشادالممالک ارجمند
اول عرض سلام و ادب و خضوع و خشوع این حقیر را پذیرا باشید. خداوند را شاکریم که در ایامی پای در گهواره هستی نهادیم که مصادف شدیم با جلوس شما بر سریر سلطنت.
و اما بعد بازهم خدای ـ عز و جل ـ را شاکریم که چنین وزیری بافرهنگ اعطایمان کرد که هم فرهنگ می داند و هم ارشاد. هم سِلِب ریتی های گمراه را تأدیب هم آن بی خبران را که ایادی بیگانه شده اند ارشاد می کند.
جناب وزیر! ما به عنوان کسی که سمیعیم و بصیریم و خوشیم، خواستیم از دوستان شما در روزنامۀ ایران سپید تشکرات فراوان داشته باشیم برای خدمات هوشمندانه و ارزنده ای که داشته اند. خب! راستش ما با شما و دوستانتان کاملاً همدل و هم رأی هستیم که هرچه بدبختی داریم زیر سر این فضای اهریمن مجازی است. مگر آن زمان که با درشکه این ور اون ور می رفتند و برق و آب هم در خانه ها نبود، این همه بدبختی بود؟ صبح تا شب همه کار می کردند و بیل می زدند و زمین می کندند و کشاورزی و دامداری و بقالی و چقالی می کردند تا نانی دربیاورند و به محنت نخورند. به هیچ کس هم مربوط نبود سلطان چه غلطی می کند یا شازده چه خاکی بر سرش ریخته.
تا اوضاع این چنین بود، همه چیز نظم طبیعی داشت و بر وفق مراد بود، رعیت سی خودش؛ سلطان سی خودش. زد و این فراماسون ها آمدند و دورهم جمع شدند و گفتند چه کنیم آرامش جهان را به هم بزنیم و دین و دنیای همه را به باد بدهیم، به این فکر افتادند فضای مجازی را اختراع کنند، بعدش هم پول دادند به آن ادیسون ملعون که برق منحوس را اختراع کند و خوب می دانید علم الفساد که آمد، پشت بندش همه چیز آمد. از تلفن و تلگراف گرفته تا اینترنت و تلگرام و شد آنچه نباید می شد. رعایایی که تا دیروز سلطان را ظل الله می دانستند، دُم درآوردند و خواستار پاسخ دهی سایۀ خدا شدند. همین شد که امروز همین رعایای نمک نشناس، خواستار پاسخ دهی نمایندگان بی واسطۀ آسمان ها شده اند.
ای ارشادالدولۀ گرامی! ما تا بیست بیست و پنج سال پیش بسیار دل خوش بودیم که حداقل روشن دلان عزیز از این قافلۀ فساد به دور هستند و گزندی نمی بینند. یادش به خیر کل سرگرمی روشن دلان عزیز رادیو بود و کلاً هم سه کانال بیشتر نداشت! اما همین که در دهۀ منحوس ۷۰ روزنامه ها رونق گرفتند و فساد همه گیر شد، عده ای آمدند و برای روشن دلان هم روزنامه زدند و این عزیزان آسمانی را آلوده کردند. چقدر ما در آن زمان خودمان را به در و دیوار زدیم که این فسادنامه چاپ نشود و روشن دلان، کوردل نشوند، اما گویی مقاومت در برابر قسمت ممکن نیست.
آخ که نگویم از آن روزها برایتان که چه بروبیایی داشتند این روزنامه چی های خیرندیده! کلی آدم دور خودشان جمع کرده بودند و به هر دری می زدند تا مخاطب جمع و جور کنند. الحمدالله این دوستان روشندل ما هم که ذره ای از پس پرده خبر نداشتند که چطور دارند توسط عده ای گمراه می شوند! آن قدر این غفلت زیاد بود که چاره ای برای ما نگذاشتند که با چماق آنها را هدایت کنیم. خب! می دانید اصلاً این بحث کاملاً علمی و روان شناسی است که میزانی از کتک برای هدایت خلق الناس نسناس لازم است. خود کشورهای غربی هم دیگر به این موضوع کامل پی برده اند.
باری در آن سال ها فریادها و چماق های ما به جایی قد نداد و روزنامۀ ایران سپید همه جا منتشر می شد و این روشن دلان گمراه آن قدر تشنه بودند که این فسادنامه را دست به دست می چرخاندند، ولی ازآنجاکه در همیشه بر یک پاشنه نمی چرخد، بالاخره سواری این دوستان هم سر آمد و روزهای گمراهی آخر شد. اواسط دهۀ 80 که دوست عزیزمان که بعداً منحرف شد، فرمان را در دست گرفت، دوران طلایی این روزنامه وزین شروع شد. روزنامه که به دست ما و همفکرانمان افتاد، گفتیم باید برای شستن آن همه چرندیاتی که در این ده سال گذشته به خورد ملت داده اند کاری بکنیم. این شد که کل صفحات روزنامه را اختصاص دادیم به چاپ نصایح دربارۀ اخلاق و درست کاری. اتفاقاً تأثیر مثبت فراوانی هم داشت و شنیدیم روشن دلان عزیز آن قدر این روزنامه را در آن ایام دوست داشتند که حتی هنگام سبزی پاک کردن و خانه تکانی عید هم دست از آن برنمی داشتند.
وزیرجان! همه چیز داشت خوب پیش می رفت تا دوباره گمراهان آمدند و فرمان را از ما گرفتند. آخر من نمی فهمم چرا ما انسان های فهمیده به این مقولۀ احمقانه و غربی دموکراسی تن داده ایم؟! مگر عموم مردم بینش سیاسی دارند که بخواهند رأی بدهند یا حق انتخاب داشته باشند و فرمان را هرچند وقت یک بار از دست ما دربیاورند؟! به خدا باید یک بار برای همیشه ریشۀ این مسخره بازی ها را بکنیم و مثل مرحوم محمدعلی شاه گرامی مجلس را به توپ ببندیم و همۀ انتخابات را تعطیل کنیم تا بازهم خدای ناکرده فرمان از دستمان درنیاید!
ببخشید که من همه اش درد دلم باز می شود و به بیراهه می روم! به هر حال وقتی دوباره فرمان از دست ما شد، باز این قوم الظالمین آمدند و شروع به ترک تازی کردند و روزنامه را آن طور که می خواستند منتشر کردند، اما در این زمان دیگر آن قدر فجازی زیاد شده بود که کوران رغبتی به این چرت نامه نداشتند.
خدا می داند که ما چه ها کشیدیم تا هشت سال بعد دوباره جبهه را از این گمراهان پس گرفتیم! ولی این دیگر بار آخر است، راستش ما از اقتدار دوستان شما بسیار خوشحال شدیم که این تاریک نامه را بالکل تعطیل کردید و انتظار داشتیم با همین فرمان جلو بروید و باقی روزنامه ها و بعد اینترنت و تلویزیون و ماهواره را گِل بگیرید. خیلی خوب می شد اگر این طور می شد! باور کنید همۀ مشکلات جهان حل می شد!
چند وقت پیش دیدم این روزنامۀ وزین دوباره منتشر شده؛ آن هم به صورت نسخۀ بریل. راستش خیلی از دست دوستان شما عصبانی شدم و چماقم را برداشتم بروم با این عزیزان چانه زنی اساسی بکنم، اما بیشتر که بررسی کردم، دیدم چقدر کار سیاست مدارانه ای کرده اند. روزنامه را که به دست گرفتیم، دیدیم خیلی لاغر شده. طفلکی هفت هشت صفحه بیشتر نبود. از آن بهتر اینکه داخلش هم چیز خاصی نداشت که بخواهد به درد کسی بخورد یا خدای ناکرده کسی را گمراه کند. چند تا خبر تکراری و سوخته که همین صدا و سیمای مزخرف خودمان هم دارد پخش می کند. از آن بسیار شیرین تر اینکه روزنامه را کرده اند هفته نامه و با ناقلایی تمام یک طوری چاپ می کنند که هیچ کس نمی فهمد این روزنامه نیست، مثلاً یک هفته کلاً تاریخ شنبه را منتشر می کنند، هفتۀ بعد کلاً یکشنبه و همین طور تا پنج شمبه!
خداوکیلی این دوستان ما بسیار باهوش هستند! این مدلی هم روزنامه سرپاست و کسی نمی تواند انگ به ما بزند که با روشنفکری مخالفیم؛ هم درون مایۀ انحرافی ندارد هم سهمیۀ کاغذ را دریافت می کنند که منبع درآمد خوبی برای کارهای فرهنگی دیگر است و هم می توانیم ژست انسان دوستانه بگیریم که ما در دولت محرومان، به فکر روشن دلان عزیز هستیم. برای این انتخابات هم می توانیم کلی روی آن مانور بدهیم. جداً دست مریزاد!
آقای وزیر عزیز! ما با نگارش این دردنامه قصد داشتیم از هوش و ذکاوت گردانندگان این روزنامه وزین تقدیر و تشکر کنیم و از شما بخواهیم ضمن اعطای ارتقای درجه به این عزیزان، از همین روند الگوبرداری کنید و این بساط را سر سایر روزنامه ها و سینما و تلویزیون و اینترنت و فضای مجازی دربیاورید و به نظرم فقط رادیو را بگذارید بماند که اگر خواستیم سخنرانی بشنویم مشکلی نباشد. من ضمانت می کنم این طوری بسیاری از مشکلات اجتماعی، از فقر و فساد و تورم و رشوه و دزدی و مهاجرت نخبگان و آلودگی هوا و مسائل محیط زیستی و کم آبی و سوءِمدیریت ها و فساد گستردۀ اداری و به طور کل ناکارآمدی موجود حل می شود و ما خوشبخت و سعادتمند می شویم.
برای شما طول عمری برابر با نوح آرزومندیم.