نویسنده: صلاح الدین محمدی
منبع: نوزدهمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
باز آزمون استخدامی دیگری برگزار شد و باز تعداد زیادی از نابینایان با هزاران امید و آرزو با هدف رهایی از دنیای منحوس بیکاری و عواقب نفرت انگیز آن تصمیم به شرکت در این استخدامی گرفتند.
در یکی دو سال اخیر با در نظر گرفتن سهمیه معلولان در استخدامی های آموزش و پرورش، امیدها در دل معلولان نیز زنده شده که این بار با برخورد های توهین آمیز برگزارکنندگان آزمون و افرادی که کار گرفتن مدارک و انجام ارزیابی های اولیه را به عهده دارند، مواجه نخواهند شد، چون این بار به حق در استخدامی متعلق به خویش شرکت کرده اند و حتی محل خدمتشان نیز مدارس دانش آموزان با نیاز های ویژه مشخص شده است، غافل از اینکه برخی از این همکاران به ظاهر آگاه، هیچ آگاهی، سواد و دانش تربیتی ندارند و به جای دیدن نیمۀ پر لیوان، نیمۀ خالی آن را دیده و با مراجعه دوستان با آسیب بینایی، درست دست بر نقص بینایی آنها گذاشته و مدعی بودند که شما توانایی و صلاحیت لازم برای اداره کلاس را ندارید، چون اگر دانش آموزی، مخفیانه، از کلاس خارج شود، شما متوجه این مسئله نخواهید شد.
واقعیت تلخ این است که این همکاران فرهیخته، داوطلب شغل معلمی را به جای معلم، زندانبان، و کلاس درس را زندان پنداشته اند که گویا معلم باید به جای تدریس و تعلیم و تربیت فرزندان این مرز و بوم، چون ملا باجی های قدیم ترکه ای در دست داشته باشد و در کلاس نگهبانی بدهد که کسی مخفیانه از آن خارج نشود!
علامت سؤال بزرگی که در ذهن من معلم نابینا ایجاد شده، این است که چرا از میان طیف گسترده ای از ملاک ها و معیار های متعدد و متنوع برای شغل معلمی مانند تسلط بر موضوع مورد تدریس، قدرت بیان، توانایی ایجاد ارتباط دوستانه، اِشراف به انواع روش های تدریس، آگاهی از قوانین روان شناسی یادگیری، اطلاع از روش های ایجاد انگیزه در کلاس درس، تسلط به روش های مدیریت کلاس درس، اطلاع از روش های نوین یاددهی و یادگیری، تسلط به مکاتب روان شناسی آموزش و یادگیری، و درنهایت پرورش شهروندی آگاه به حقوق و مسئولیت های خویش به عنوان یک شهروند دارای ویژگی ها و استاندارد های جهانی و صد ها معیار مهم و بنیادی دیگر، فقط به کنترل رفت و آمد دانش آموزان توجه و سایر توانایی های مورد نیاز برای معلمی را فراموش کنیم و ارزیابی نکنیم، البته نتیجه چنین گزینش هایی هم مشخص و عیان است که چرا وضع کیفیت آموزش و خروجی های آموزش و پرورش چنین اسفناک است.
اینجا بی اختیار چند نکته تأمل برانگیز به ذهن متبادر می شود.
۱- اگر افراد با آسیب بینایی توانایی و صلاحیت معلم شدن را ندارند، پس این همه تلاش برای آموزش و صرف هزینه برای تعلیم و تربیت آنان چه فایده ای دارد و آیا صرف هزینه برای تعلیم و تربیت آنها، اتلاف هزینه ها و منابع آموزشی نیست؟ مهم تر از آن، آیا این گونه اتلاف منابع، غیرشرعی نیست و آیا توجیهی برای چنین حیف و میل کردن منابع بیت المال را دارند؟
۲-اگر جواب این سؤال مثبت است، به این حقیقت تلخ می رسیم که انگار این قشر از افراد جامعه فقط مصرف کننده صرف هستند، فایده و سود دیگری در خلقت آنها به چشم نمی خورد و کاری جز تولید زحمت و هزینه برای دولت و جامعه ندارند و باید به فکر نابودی آنها به هر شیوه ممکن بود.
۳-در صورت منفی بودن جواب سؤال بالا، دولت، مجلس و نهاد های سیاست گذار، برنامه ریز و تصمیم گیرنده آگاه و مدبر روشن کنند که فرد با آسیب بینایی که تحصیل کرده است و مدارک و مدارج عالی دارد، دقیقاً به درد چه مشاغلی، غیر از معلمی می خورد و اگر زحمتی نیست و این قشر را جزءِ شهروندان این مملکت حساب می کنند، فکری به حال زندگی شرافتمندانه آنها کنند!
۴-بنا به ادعای دوستان آموزش و پرورشی، منظور از معلولان تمام معلولان، جز افراد با آسیب بینایی است. این نکته هم در نوع خود قابل توجه است. گویا در دسته بندی جدید آموزش و پرورش، نابینایان از فهرست معلولان خط خورده اند و معلوم نیست به کدام قشر از جامعه تعلق دارند تا حقوق خود را در گروه خود پیگیری نمایند.
۵-در هر جامعه، دستگاه متولی تولید، ترویج و بهسازی فرهنگ در مورد هر موضوع، نهاد آموزشی آن جامعه است. آیا بدترین درد این نیست که دستگاه متولی فرهنگ جامعه ما، خود به بزرگ ترین دشمن معلول و فرهنگ معلولیت تبدیل شده و با زبان گفتار، رفتار و پندار به تمام جامعه می گوید که معلول توانایی کار و تدریس را ندارد؟ آن هم نهادی که خود متولی فرهنگ سازی و تغییر نگرش، باور و رفتار های جامعه به شمار می رود.
۶- اگر دوستان و مسئولان آموزش و پرورش کمی از مدل اجتماعی معلولیت آگاه بودند، درک این مسئله برایشان دشوار نبود که نگاه ناتوان انگارانه در مورد معلولیت و معلولان، محصول شرایط نابرابر و نامساعد اجتماعی است که در صورت بهبود اوضاع اجتماعی و احترام به دسترسی تمام افراد به فرصت های برابر، ظرفیت ها، امکانات و منابع موجود در جامعه، همه، ازجمله معلولان نیز می توانستند از عاملی مصرف کننده، به نیرویی مولد و مفید به حال اقتصاد و جامعه تبدیل شوند.
حال پرسش اساسی این است که جامعه چقدر به معلولان فرصت و امکانات داده است که چنین غیرمنصفانه در مورد توانایی آنها به قضاوت و داوری می نشیند؟!
۷-آیا در میان معلمان بینا، حتی یک نفر پیدا نمی شود که توانایی و صلاحیت لازم را برای معلمی نداشته باشد؟ اگر پیدا می شود، آیا درست است که بگوییم چون این معلم بینا ضعیف است؛ بنابراین تمام معلمان بینا ضعیف هستند و به درد معلمی نمی خورند؟ حالا چرا با دیدن یکی دو معلم نابینا که به علت عدم مناسب سازی و ابزار و زیرساخت های ناسازگار عملکرد ضعیفی داشته اند، این موضوع را به تمام معلمان نابینا تعمیم بدهیم و حکمی کلی در مورد همه معلمان نابینا صادر کنیم که هیچ کدام به درد معلمی نمی خورند؟
۸-سال هاست که آموزش و پرورش و سایر دستگاه ها با برخورد های توهین آمیز، نمک بر زخم معلولان، ازجمله افراد با آسیب بینایی پاشیده و در حق آنها انواع جفا را روا داشته اند و معلوم نیست تشکل های حمایت از حقوق معلولان و سازمان های ذی ربط مانند سازمان بهزیستی، دقیقاً کجای این ماجرا قرار دارند که هنوز نتوانسته اند چنین سازمان هایی را متقاعد سازند که معلولان 10درصد افراد هر جامعه را تشکیل می دهند و حق زندگی و کار دارند.
۹-نکته تلخ و آزاردهنده این است که هرکدام از این مسئولان در مراسم مربوط با معلولان، شعار «معلولیت محدودیت نیست» را تکرار می کنند و چنان از توانایی و ظرفیت های بالا و خارق العاده معلولان داد سخن می دهند که انگار معلولان پیامبر هستند و هر کدام صاحب معجزه ای! اما هرگاه که زمان عمل و دادن حقوق شهروندی به حق این قشر از جامعه می رسد، چنان برخورد های زشت و زننده ای را در پیش می گیرند و با قیافه ای حق به جانب، معدود فرصت های شغلی معلولان را نیز با ناآگاهی تمام از آنها می گیرند و فرصت زندگی با کرامت را از آنها دریغ می کنند که آدمی از این همه تناقض در می ماند!
۱۰-آیا تشکل ها و سازمان های مربوط با معلولان نباید یک بار برای همیشه مسئله سهمیه 3درصد معلولان را حل و با پشتوانه قوانین محکم و با استناد به ادله محکمه پسند، حقوق شغلی این گروه را محقق سازند تا علاوه بر درد و رنج معلولیت، بیش از این و هرسال با آنها برخورد های تحقیر آمیز نشود. نگذاریم با این برخورد های توهین آمیز، حد اقل انگیزه تحصیلی که برای آنها باقی مانده است، از دست برود!
به امید فردایی بهتر برای جامعه انسانی که علی رغم شعارها و ادعا های به ظاهر انسانی و نوع دوستانه، در دنیای متمدن و مدرن امروز، حقوق افراد، به ویژه قشر ضعیف، بیش از پیش پایمال گردیده است.