نویسنده: زهرا همت
منبع: ششمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
در حال خروج از ایستگاه مترو بود. می خواست به آن سوی خیابان برود و سوار اتوبوس بشود که دختر جوانی به سمت او آمد و دستش را گرفت و با او همراه شد. دختر کم بینا هم چیزی نگفت و با تشکری ساده با او همراه شد. روی پله های برقی که بودند، پرسید: «تو برادر هم داری؟» شگفت زده از این که راهنمایی یک فرد آسیب دیده بینایی چه ارتباطی می تواند با داشتن یا نداشتن برادر داشته باشد، گفت: «بله!» و پاسخ دختر جوان که گفت: «چطور غیرت برادرت اجازه داد که تو را با این شرایط سخت، تنها بیرون بفرستد؟ خانواده ات نمی ترسند تصادف کنی یا از جایی بیفتی یا هزاران اتفاق دیگر برایت بیفتد و سالم به خانه برنگردی؟»، این بار بیشتر شگفت زده اش کرد و پاسخ داد: «خانم عزیز! متشکرم که مرا همراهی کردی؛ ولی دوست دارم بدانی که من هر روز با کمک همین عصای سفیدم به دانشگاه و محل کارم می روم و نیاز به کمک برادر یا کس دیگری ندارم.» اما با نشستن در اتوبوس به فکر فرو رفت و تمام مسیر با خودش می جنگید که این آخرین باری نباشد که تنها بیرون می آید.
این داستانی است آشنا برای بسیاری از افراد آسیب دیده بینایی. داستانی که برای دوست من پیش آمده، بی شباهت به هزاران داستان دیگری که برای افراد آسیب دیده بینایی هم وطن ما پیش آمده و آنها را بی انگیزه کرده و متأسفانه یا خانه نشین شان کرده یا موجب شده هر بار می خواهند برای رفتن به محل کار، دانشگاه، کلاس، گردش و تفریح، دیدن دوستان و آشنایان و … از خانه بیرون بیایند، به این بیندیشند که مردم دربارۀ ایشان چه تصوری دارند و آنها را چگونه می بینند؛ نگاه هایی که باعث می شود پدر و مادر یا خواهر و برادر افراد آسیب دیده بینایی تصور کنند بهتر است به جای حمایت از فرزند یا خواهر و برادر با آسیب بینایی برای تبدیل شدن به فردی مستقل و توانمند جامعه، تمام نیاز های او را تأمین کنند و او را در خانه و در کنار خود نگه دارند. چرا؟ چون کسی نپرسد که «برادر هم داری و تنها با عصای سفیدت بیرون آمده ای؟!»
نیک می دانیم که اولین گام در حل هر مسئله، شناخت دقیق آن و رسیدن به درک کامل مسئله است. در اینجا اگر آسیب بینایی را مسئلۀ اصلی در نظر بگیریم؛ شناخت مسئله را می توانیم پذیرش خود به عنوان فردی با آسیب بینایی تعریف کنیم. فرد آسیب دیده بینایی باید در ابتدای مسیر پر پیچ و خم استقلال، خود را به عنوان فردی با آسیب بینایی بپذیرد و از معرفی خود به عنوان فرد آسیب دیده بینایی در کنار تمام ویژگی های مثبت و منفی شخصیتی، نهراسد و خجالت نکشد. یکی از پرسش هایی که خیلی زود تبدیل به دغدغۀ ذهنی افراد آسیب دیده بینایی می شود، این است که دیگران مرا چگونه می بینند و در مورد من چه نظری دارند. در پژوهشی که در استرالیا انجام شده، از شرکت کنندگان خواسته شده بود هنگامی که فرد آسیب دیده بینایی را در حال تردد با کمک عصای سفید می بینند، احساس خود را بیان کنند. بیشتر شرکت کنندگان پژوهش گفتند که این فرد را به خاطر شجاعت و اعتماد به نفسش می ستایند. آنها وقتی می دیدند فردی بدون اینکه بتواند محیط اطراف را ببیند، تنها با عصای سفید بلند، مسیر خود را پیدا می کند و به تنهایی تردد می کند، دچار نوعی حس مثبت شبیه غرور و افتخار شدند. برخی افراد نیز گفتند ترجیح می دهند به این افراد برای تردد راحت تر کمک کنند. جالب اینجاست که موردی از ایجاد حس تمسخر یا تمایل به آزار فرد آسیب دیده بینایی گزارش نشد. در بخش دیگری از پژوهش نیز از افراد با آسیب بینایی خواسته شد خود را در حال دیدن عبور فردی با عصای سفید تصور کنند و احساس خود را گزارش کنند. نتیجه شگفت انگیز بود: آسیب دیدگان بینایی پس از اندکی تفکر در مورد احساس خود از دیدن فردی با عصای سفید، دیگر به اندازه قبل از دیده شدن با عصای سفید خجالت نمی کشیدند و احساس بهتری از تردد مستقل با کمک عصا داشتند.
نکته دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد این است که درصد بالایی از افراد جامعه، هیچ توجهی به فردی که با عصای سفید تردد می کند ندارند و بدون هیچ واکنشی از کنار این افراد می گذرند. بیشتر افراد این گروه معتقدند آسیب دیدگان بینایی جز در موارد خاص و در مکان های خطرناک نیاز به کمک و راهنمایی ندارند. اما مسئله ای که در اینجا رخ می نماید این است که افراد آسیب دیده بینایی در هنگام تردد با عصای سفید، این افراد که درصد بالایی از جامعه هستند را نادیده می گیرند و یکی دو نفری را که با دیدن آن ها یا شکر خداوند را به جا می آورند یا بی ملاحظه، فرد آسیب دیده بینایی را به همراه خود نشان می دهند و می گویند: اونجا رو! …!، در مرکز توجه قرار می دهند و با این توجه سوگیرانه و نشخوار ذهنی این خاطره، دچار شرم و اضطراب و کاهش اعتماد به نفس می شوند. این افراد اگر هشیارانه به محیط اطراف و انسان های پیرامون خود بنگرند، متوجه می شوند کسانی که از دیدن فرد با آسیب بینایی متعجب می شوند و واکنش های نامتعارف نشان می دهند، درصد ناچیزی از جامعه را تشکیل می دهند و پا پس کشیدن و گذشتن از حق زندگی مستقل به خاطر فرار از اظهار نظر های این گروه اقلیت، به هیچ عنوان منطقی به نظر نمی رسد.
از دیگر تصورات نادرستی که در ارتباط با عصای سفید و استفاده آن در میان برخی افراد آسیب دیده بینایی یا حتی خانواده ایشان وجود دارد، این است که عصای سفید موجب می شود دیگران متوجه آسیب بینایی فرد شوند و اگر بدون عصا حرکت کنند، آسیب بینایی آن ها حس نمی شود. تنها با چند دقیقه تفکر متوجه می شویم که این عصای سفید نیست که آسیب بینایی را به نمایش می گذارد و نشانگان دیگری از جمله ظاهر چشمان فرد، نوع حرکت کردن و… برای تشخیص آسیب بینایی فرد وجود دارد و عصای سفید تنها توان مندی و استقلال فرد با آسیب بینایی را به نمایش می گذارد.
اما موارد بسیار زیادی وجود دارد که فرد آسیب دیده بینایی با پذیرش آسیب بینایی و شرایط ناشی از آن، تصمیم می گیرد از عصا استفاده کند و در مسیر استقلال حرکت کند؛ اما متأسفانه خانواده و اطرافیان وی احساس می کنند که باید هر گونه خدماتی ارائه کنند و تمام نیاز های فرد با آسیب بینایی را برطرف کنند و در عوض نگذارند او به تنهایی و بدون کمک ایشان از خانه بیرون برود تا خطری سلامت او را تهدید نکند. کاش این خانواده های دلسوز لحظه ای را صرف اندیشه کنند و ببینند با این لطف و مهربانی و در قبال چیزی که به فرد آسیب دیده بینایی می بخشند؛ چه حق بزرگی را از او دریغ می کنند! حق زندگی مستقل چیزی است که از فرد با آسیب بینایی گرفته می شود و این حق از اساسی ترین حقوق هر انسانی است و قطعاً هیچ چیز نمی تواند جای خالی آن را پر کند.
در پایان می توانیم بگوییم که صرف نظر از ترس و نا آگاهی از کمک بزرگی که استفاده از عصای سفید می تواند به فرد آسیب دیده بینایی بکند، ترس از دیده شدن با عصای سفید و چگونه به نظر دیگران رسیدن، از بزرگ ترین موانع زندگی مستقل افراد با آسیب بینایی است. نظرات مثبت و منفی و نگاه های متفاوت همیشه و در هر موقعیتی وجود دارند؛ ولی حتی تمام آب اقیانوس هم نمی تواند قایقی را غرق کند، مگر اینکه آب در قایق راه یابد. پس بیایید و نگذارید که نگاه و واکنش رهگذران درون شما رخنه کند و حق زندگی مستقل را از شما، فرد با آسیب بینایی یا از عضو با آسیب بینایی خانواده شما بگیرد.