یادداشت: دانش آموزان رها شده در نظام آموزش و پرورش استثنایی

نویسنده: ابوذر سمیعی.

منبع: پنجمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا.

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

احتمالاً بیشتر شما مخاطبان این یادداشت، با آموزش و پرورش استثنایی سروکار داشته اید و پیه آن به تنتان خورده است. خواه دانش آموز باشید یا معلم، خواه در بدو تولد دچار آسیب بینایی شده باشید یا دیرتر، بالاخره گذرتان به سازمان آموزش و پرورش استثنایی افتاده است. اگر بخت یارتان بوده و در چند دهۀ پیش دانش آموز مدارس استثنائی بوده اید، به احتمال زیاد مهارت های نسبتاً خوبی کسب کرده اید و خبر از روزگار کنونی دانش آموزان دارای نیازهای ویژه و وضعیت آموزش و پرورش ندارید.

موضوع آموزش در دانش آموزان دارای معلولیت، به دلیل محرومیت های گوناگونی که از سوی جامعه بر آنان تحمیل شده و نیز محدودیت های حاصل از اختلال زیستی، امر پر اهمیتی است که می تواند آیندۀ آنان را کاملاً تحت تأثیر قرار دهد. به عنوان نمونه دانش آموزان آسیب دیدۀ بینایی قادر به کسب آموزش های اتفاقی به وسعت سایر دانش آموزان نیستند و ضروری است بسیاری از موضوعات به طور رسمی و ارادی به آنان آموزش داده شود. از جمله می توان به مهارت های زندگی و نیز مهارت های تحرک و جهت یابی اشاره نمود. این مهارت ها که نقش حائز اهمیتی در زندگی اجتماعی افراد دارای معلولیت دارد، می بایست توسط خانواده ها و نظام آموزشی به دانش آموزان معلول انتقال یابد؛ اما این موضوع برای هر دوی این نهادها کم اهمیت است و به حاشیه رفته است.

اگرچه امروزه جداسازی دانش آموزان دارای معلولیت در بیشتر موارد در دنیا امری منسوخ به حساب می آید و تلاش شده دانش آموزان دارای معلولیت حتی الامکان در کنار سایر دانش آموزان تحصیل کنند؛ اما در کشور ما هنوز اصرار بر جداسازی است و تحصیل دانش آموزان به صورت تلفیقی به کندی پیش می رود. در این وضعیت، انتظار می رود مدارس ویژه (استثنایی) علاوه بر دروس عمومی دانش آموزان، مسائل فرادرسی را نیز به آنان بیاموزند؛ اما بررسی ها نشان می دهد وضعیت چنین نیست.

در بسیاری از کشورهای توسعه یافتۀ دنیا، تحرک و جهت یابی یکی از مهم ترین دروس آموزشی به حساب می آید و فارغ از اینکه یک دانش آموز دارای آسیب بینایی در مدارس خاص باشد یا معمولی، حتماً باید این آموزش ها را مانند سایر دروس فرابگیرد. موضوعی که تا چند دهۀ پیش نیز به جد در مدارس ویژۀ نابینایان و کم بینایان رعایت می شد. امروز اما آموزه ای از این قسم تبدیل به مسائل حاشیه ای و کم اهمیت شده اند که نه تنها برای آن ساعت و سرفصل آموزشی مشخصی تعریف نشده، بلکه اجرای آن موکول شده به خواست و اراده و سلیقۀ اولیای مدارس. بررسی ها نشان می دهد بیشتر مدارس استثنایی، برنامۀ معینی دررابطه با آموزش تحرک و جهت یابی ندارند و آن مدارسی هم که احساس مسئولیت داشته و این آموزش ها را ارائه کرده اند، از ساعات آموزشی دروسی مانند ورزش یا هنر کم کرده و به صورت جسته و گریخته به این موضوع پرداخته اند. وضعیت مهارت های دیگر مانند مهارت های زندگی نیز به همین منوال است و عملاً دانش آموزان مهارت خاصی از زندگی نمی آموزند.

موضوع تنها به مسائل فوق درسی ختم نمی شود. در بسیاری از مدارس، یادگیری خط بریل برای دانش آموزان نابینا و کم بینا تبدیل به معضل بزرگی شده که روزبه روز به پیچیدگی های آن افزوده می شود. در موارد فراوانی دانش آموز نابینا یا کم بینا از یادگیری خط ویژۀ خودش نیز محروم شده یا در پایین ترین کیفیت آن را دریافت می کند.

نکتۀ دیگر در خصوص انگیزه و دانش معلمان است. ضمن احترام بالایی که برای همۀ معلمان دلسوز آموزش و پرورش، به ویژه معلمان مدارس استثنایی قائلیم و قدردان زحمات آنان هستیم، نمی توان از این موضوع صرف نظر کرد که در وضعیت کنونی، بسیاری از معلمان از موقعیت اجتماعی و اوضاع معیشتی خود ناراضی هستند و این موضوع انگیزۀ آنان را برای خلاقیت و تلاش تا حدودی کاهش داده است؛ همچنین معلمانی که از دانش لازم به ویژه در حوزۀ افراد دارای معلولیت برخوردار نیستند نیز مزید بر علت شده اند. این موضوع که برخی از معلمان مدارس نابینا، آشنا به خط بریل نیستند، خود یک فاجعۀ آموزشی است که هیچ توجیهی ندارد. شاید برایتان قابل باور نباشد؛ اما معلم یکی از دانش آموزان نابینا، در آموزش خط بریل به او گفته بود خط بریل فارسی را از راست و انگلیسی را از چپ می نویسند. این معلم خلاق به این شیوه، خط بریل را به دانش آموز دارای نیاز ویژه آموزش داده بود.

وضعیت برای دانش آموزان تلفیقی که در مدارس غیر استثنائی یا به اصطلاح مدارس پذیرا تحصیل می کنند، به مراتب بدتر است. تجربه نشان می دهد این دانش آموزان به دلیل جدایی از شبکۀ هم نوعان، نیاز بیشتری به آموزش های ویژه دارند. همۀ این آموزش ها نیز به عهدۀ معلم رابط و نیز مدارس پشتیبان (مدارس استثنایی که وظیفۀ خدمات دهی به دانش آموز مربوطه را دارند) گذاشته شده؛ اما به همان دلایلی که رفت، یا آموزشی ارائه نمی شود یا کیفیت آموزش آن قدر پایین است که عملاً تأثیری در زندگی این افراد ندارد. به عنوان نمونه، معلمان رابط ساعت مشخص آموزشی ندارند و مجبور هستند در ساعات اضافه با دانش آموز کار کنند یا از ساعت دروسی که از نظرشان کم اهمیت است، بزنند. در این ساعات محدود نیز چنین آموزش هایی ضروری به نظر نمی رسد و معلمان رابط و سایر معلمان و حتی خود دانش آموز دارای نیاز ویژه ترجیح می دهند این وقت را صرف دروس به ظاهر پر اهمیت کنند؛ البته در این میان تأثیر متقابل خانواده و مدرسه را نمی توان نادیده گرفت. مدارس، خواه مدارس استثنایی یا پذیرا، در جلسات آموزشی که با خانواده ها دارند، هیچگاه موضوع مهارت های ضروری برای افراد دارای معلولیت را برجسته نکرده اند و چندان به آن نپرداخته اند. متقابلاً خانواده ها نیز موضوع درس و مشق را برای فرزند خود حیاتی می بینند و فقط روی آن سرمایه گذاری می کنند. ایشان با این تصور که مهارت های ضروری برای معلولان، به طور خودکار در آینده حاصل خواهد شد و نیازی به آموزش آن نیست، فرزند دلبندشان را لای پر قو بزرگ می کنند و صرفاً از او می خواهند درس بخواند و ریاضی و فیزیک بیاموزد؛ حتی این موضوع برای برخی خانواده ها نوعی ارزش به شمار می آید که همه جا همراه و مراقب فرزندشان هستند و لحظه ای او را تنها نمی گذارند.

مسئلۀ دیگری که بسیار حائز اهمیت است، ساختار کلی وزارت آموزش و پرورش به طور عام و سازمان آموزش و پرورش استثنایی به طور خاص است. تجربه نشان می دهد نگاه های پزشکی و کمّی به معلولیت در این وزارتخانه، باعث شده موضوع افراد دارای معلولیت و تحصیل آنان امری مجزا و با اهمیت کمتر به حساب بیاید. انحلال و احیای آموزش و پرورش استثنایی در کمتر از یک دهه، تغییر مداوم مدیران این سازمان و انتصاب افرادی که تخصصی در موضوع آموزش کودکان دارای نیازهای ویژه ندارند و مواردی از این قسم نشان می دهد موضوع دانش آموزان دارای معلولیت چندان مورد توجه تصمیم گیران و سیاست گذاران کلان نیست و با تفکیک آن گویی خواسته اند از زحمت خود بکاهند و با قوت به دانش آموزان غیرمعلول بپردازند. دسترس پذیر نبودن اپلیکیشن شاد، مشتی نمونۀ خروار است. نیز شاهکار نوین وزارت آموزش و پرورش، سامانۀ ثبت نامی سیدا است که جایگزین سامانۀ سنام شده و با در نظر نگرفتن افراد دارای معلولیت در فرایند ثبت نام، مشکلات فراوانی برای دانش آموزان و مدارس ایجاد کرده است.

مهارت های غیر درسی مورد نیاز دانش آموزان دارای معلولیت، موضوعات متنوعی را شامل می شود که تأثیر فراوانی بر استقلال و اجتماعی شدن این افراد دارد. به ویژه در خصوص آسیب دیدگان بینایی، آموزش این مهارت ها باید مستمر و در کنار برنامۀ درسی اتفاق بیفتد. ضروری است آموزش و پرورش استثنایی با تدوین برنامه های مشخص درسی و اختصاص ساعت درسی به آن، زمینۀ آموزش مداوم مهارت های مورد نیاز آنان را فراهم آورد. به ویژه جدیت در اجرا و ارزیابی چنین سیاست هایی می تواند موجب بهبود و اصلاح آن شده و رفته رفته جزو دروس اساسی دانش آموزان دارای نیازهای ویژه گردد.

خانواده ها نیز با قائل بودن اهمیت بیشتر برای این موضوع، می بایست از سویی خود اقدام به کسب اطلاعات و آموزش مهارت های خاص به فرزند خود کنند و از سوی دیگر، با مطالبۀ آموزش این مهارت ها از نظام آموزشی، موجب اجرای بهتر و دقیق تر این مهارت ها شوند. امید که این خواسته ها جامۀ عمل به تن کرده و دانش آموزان دارای نیازهای ویژه به هنگام ورود به بازار کار یا دانشگاه، سردرگم و ناتوان نباشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بیست − یازده =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *