نکاتی در خصوص تعامل نابینایان و همکاران با یکدیگر در محل کار

نویسنده: فاطمه جوادیان

منبع: بیست و نهمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

مهدی را از همان دورۀ کودکی اش می شناسم؛ از همان روزها که در کلاس سوم زنگ ریاضی در پاسخ به پرسش من دربارۀ پاره خط به جای کلمۀ بسته یا محدود گفته بود: «خطی که دو سرش پاره است» یا زنگ جغرافی که عباسِ بندرعباس را یادش نیامده بود و گفته بود: «بندر اباالفضل» و چند لحظه ای مرا گیج کرده بود که کلمۀ اباالفضل جایگزین مناسبی برای نام کدام یک از بندرها می تواند باشد و بعد خنده نشانده بود روی لب های من. اگر کلمه ای را به یاد نمی آورد، حتماً کلمۀ دیگری پیدا می کرد تا منظورش را برساند. دست های کوچکش را به یاد دارم. آن زمان که برای دریافت کارنامه اش به مدرسه آمده بود؛ درحالی که با آن انگشتان ظریف و کشیده اش دو طرف گلدان بنفشۀ آفریقایی را گرفته بود و به سمت دست های من آورده بود بالا.

حالا در اتاق کارم رو به روی من نشسته است. با همان مهربانی و دور اندیشی همیشگی اش، در سن بیست  و یک  سالگی.

مهدی کم بیناست. شش سال دورۀ دبستان را در آموزشگاه استثنایی و دوره های دبیرستان را در مدرسۀ عمومی، به صورت تلفیقی، کنار دانش آموزان بینا گذرانده است.

پدرش تعمیرکار اتومبیل است. او در دوران همه گیری کرونا، همراه پدرش به تعمیرگاه می رفت تا از نزدیک با جزئیات یک اتومبیل بیشتر آشنا شود. مهدی عاشق ماشین های آفرود است.

او در آغاز کار، خود را در برابر دنیایی از ناتوانی می دید، اما پدرش بارها و بارها به او فرصت داد. پدر هر طور که می دانست کارها را به او یاد می داد، از اشتباه هایی که ناشی از ضعف بینایی یا نابلدی او بود، چشم پوشی می کرد، اما سهل انگاری را برنمی تافت؛ تا جایی که اگر مهدی ابزاری را گم می کرد می بایست با هزینۀ خودش جایگزین آن ابزار را تهیه می کرد؛ به این ترتیب مهدی مسئولیت پذیری و استمرار در فراگیری را از پدرش آموخت.

یکی از مواردی که پدر مهدی بر آن تأکید دارد این است که تمام ابزارهایی که مورد استفادۀ مهدی است می بایست در جای مشخصی باشد تا برای مهدی قابل دسترس باشد؛ برای نمونه مهدی آچارهایش را به  ترتیب شماره بر روی یک صفحه قرار داده است. هر بار که آچار مورد نیازش را می خواهد، آن را از جایی مشخص برمی دارد. همکاران دیگر می توانند به راحتی شمارۀ هر آچار را بخوانند و مهدی برای انجام چنین کاری باید انرژی و زمان زیادی را مصرف کند. از سویی اگر همکاری آچار را بردارد و پس از استفاده آن را روی میز بگذارد، مهدی برای پیدا کردن آن به دردسر می افتد؛ از این رو همکارانش با جدیت به این موضوع توجه دارند.

او برای انجام کارهایش شیوه های متفاوتی دارد. در جایی که لازم است از حس لامسه و جایی که امکانش هست از باقی ماندۀ بینایی اش استفاده می کند.

زمانی که همکارانش از چراغ سیار استفاده می کنند، او می تواند بدون چراغ جای هر قطعه را به راحتی پیدا کند، پیچ ها را باز کند و قطعه را بیرون بیاورد. هر وقت قطعه ای را باز می کند تعداد پیچ ها را می شمارد و تا بستن آخرین پیچ آن قطعه را به حال خود رها نمی کند.

مهدی بارها از پدرش می گوید؛ از اینکه چطور استادانه به او می آموزد و از او کار می خواهد، از اینکه محدودیت ها و توانایی هایش را می شناسد.

گاهی هم پیش می آید که پدر مسئولیت مغازه را به او می سپارد تا کارها را پیش ببرد، با تراشکار و صافکار و آهنگر و باتری ساز هماهنگ شود و به حساب ها رسیدگی کند.

تمام این موارد سبب شده مهدی که در آغاز روحیه ای خجالتی داشت، در مسیر این تعامل های اجتماعی دوستان تازه ای پیدا کند.

فروشندگی لوازم یدکی یکی از برنامه های او در آینده است.

فشار کار مهدی زیاد است. چند وقتی است که قدرت بینایی اش کمتر شده و انجام فعالیت های سنگین برایش آسیب زا است، اما او دست از کار کردن نکشیده است و به همین دلیل تصمیم گرفته است مسیر شغلی اش را کمی تغییر دهد.

مهدی معتقد است در دنیا کارهایی هست که او تجربه نکرده است، اما کسانی هستند که آنها را تجربه کرده اند. مهدی همواره تلاش کرده از تجربیات آن افراد بیاموزد. او بی تفاوت از کنار نکته ها رد نمی شود. همکارانش را بسیار دوست دارد؛ فرقی نمی کند کسی استاد باشد یا همکار. او با دقت و توجه به تجربیات آنها گوش می کند.   مهدی قدرشناسانه از رفتارهای ارزشمند همکارانش سخن می گوید. به خاطر احترام و اعتباری که در جامعه دارد، خود را قدردان پدر می داند. تلاش کرده است با خوش حسابی و رفتار محترمانه شایستگی این اعتبار را حفظ کند.

او به ادامۀ تحصیل هم فکر می کند و آرزو می کند استادانی باشند که بخواهند و بتوانند در رشتۀ مرتبط با شغلش به کسی که کم بیناست آموزش دهند.

اگر فرد نابینایی همکار شماست، بهتر است به نکات زیر توجه داشته باشید.

او حق دارد به تمام سرویس های بهداشتی دسترسی داشته باشد. زمانی در کنارش بنشینید و به آرامی از او بخواهید که اگر مایل است سرویس ها ازجمله دستشویی، آشپزخانه، آب خوری و هر نوع سرویس دیگری را که در محل کار موجود است به او نشان بدهید.

چنانچه بخواهید با او صحبت کنید، لحظه ای بیندیشید اگر مخاطب شما نابینا نبود، چطور با او صحبت می کردید. به این ترتیب با در نظر گرفتن موقعیت سنی و اجتماعی اش و با استفادۀ بیشتر از کلمات مناسب با او وارد صحبت می شوید.

بسیاری از افراد نابینا از دردهای چشمی رنج می برند. هرگاه احساس کردید همکارتان در چنین شرایطی قرار دارد، به آرامی از او بپرسید که چه کاری می توانید برایش انجام دهید. ضمن اینکه او نیز مانند هر انسانی ممکن است از دردهای دیگری هم رنج ببرد. در این صورت هم با این تصور که افراد نابینا افراد مقاومی هستند و از پس کارهایشان برمی آیند، آنها را به حال خود رها نکنید و پرسش قبل را برایش بازگو کنید. شاید واقعاً کمکی از شما بربیاید.

ممکن است در محل کار شما موانع متحرک مرتب جابه جا شوند. به جای اینکه از فرد نابینا بخواهید بر جای خود بنشیند و تکان نخورد، وجود مانع را در اولین فرصت به او اطلاع دهید و بگویید که چطور می تواند از راه دیگری، بی خطر، عبور کند.

اگر در محل کار شما روان شناس یا پزشک حضور دارد، از آنها بخواهید متناسب با تخصصشان در خصوص افراد دارای معلولیت، به خصوص معلولیت بینایی اطلاعات بیشتری کسب کنند تا فرد نابینا هم در صورت نیاز آسوده خاطر به آنها مراجعه کند.

از بخش فناوری محل کار خود بخواهید با به روز کردن دانش خود، محیط های نرم افزاری را برای افراد نابینا و کم بینا دسترس پذیر کنند.

با امید به اینکه نکات بالا برای بهبود کیفیت فضای کاری افراد نابینا مورد استفاده باشد.

روزهایتان پر از شوق زندگی!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

یک + بیست =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *