نکاتی در خصوص تعامل نابینایان در تاکسی

نویسنده: فاطمه جوادیان

منبع: سی و چهارمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

با تعدادی از دوستان اهل کتاب در یک نشست ادبی دور هم جمع شده ایم. برنامه که تمام می شود، هر یک به نوبت از برگزار کنندگان خداحافظی می کنیم و از محل برگزاری نشست خارج می شویم. من هم به همراه تعدادی از شرکت کنندگان از کتابخانه بیرون می آیم. در آنجا که صدای خیابان کمتر بود، یک تاکسی اینترنتی خبر کرده ام.

دختر نوجوانی به دنبال اتومبیل می گردد. رنگ و شماره پلاک اتومبیل را به او گفته ام. اتومبیل را پیدا می کند و من سوار می شوم.

پیش از سوار شدن سلام می کنم. پاسخی نمی شنوم. شاید سر تکان داده باشد. به هر حال در پروفایل من نوشته شده است که نابینا هستم و همچنین این پیام به راننده هم رسیده است. حالا او ترجیح داده با سر جواب بدهد. مشکلی نیست. سوار می شوم.

کمی جلوتر می رود و می ماند. فکر می کنم در حال بررسی آدرس است. با خودش چیزی می گوید که متوجه نمی شوم. در می یابم که مشکلی پیش آمده. علت را از او می پرسم. می گوید: «کسی که برای شما ماشین گرفته مقصد را ننوشته است». نزدیک است باور کنم اما می گویم: «اگر مقصد انتخاب نشود که ماشین به من نمی دادند». گوشی موبایل را از کیفم در می آورم تا ببینم دقیقاً چه اتفاقی رخ داده است.

راننده به اشتباه پایان سفر را زده بود و کرایه هم آنلاین پرداخت شده بود.

صفحه موبایل را به او نشان می دهم و می گویم که پایان سفر را زده است و اگر بخواهد من از ماشین پیاده شوم باید کرایه را نقدی به من برگرداند. خودم هم همین را می خواهم. برقراری ارتباط با او برایم ساده نیست. متوجه حرف هایش هم که نمی شوم. خیابان هم که شلوغ است. اینها همه سفر را سخت می کند. راننده اما خیال دیگری در سر دارد. می گوید: «تو را به منطقه ای که می خواهی بروی می برم و بقیه آدرس را خودت بگو». با اینکه بقیه آدرس را بگویم مشکلی ندارم؛ اما انگار مسئله ای وجود دارد که من آن را متوجه نمی شوم. تابلوها را نمی خواند. نمی دانم خواندن را نمی داند یا برای من نمی خواند. ارتباط برقرار نمی شود. به پرسش های من پاسخی نمی دهد. کارم سخت شده است.

فکر می کنم. باید راهی پیدا کنم.

یادم می آید وقتی صفحه موبایل را به او نشان دادم، پذیرفت که اشتباه کرده است. پس باید با نگاهش ارتباط برقرار کنم؛ اما چه طور ممکن است؟

دوباره موبایل را از کیفم بیرون می آورم. برنامه مپ را باز می کنم. آدرس خانه را در برنامه ذخیره کرده ام. روی حالت رانندگی دکمه شروع به حرکت را می زنم. در ابتدا سعی می کنم گفته های نقشه را خودم به او بگویم. اعتنایی نمی کند. شاید قادر به شنیدن نیست، اما برنامه هیچ هشداری در این باره به من نداده است. صفحه موبایل را از حالت تاریک خارج می کنم و موبایل را به سمتش می گیرم. می دانم که نقشه مسیر را نشان می دهد. می پرسد: «این تو رو می بره خونه»؟ می گویم بله. گوشی را می گیرد و روی صندلی کناریش می گذارد. حالا صدایی که من از نقشه می شنوم با گردش هایی که او می کند، تطابق دارد. خیالم راحت می شود و به صندلی تکیه می دهم تا به مقصد برسیم.

دیگر ارتباط برقرار شده است. دریافته ام که سنش بالاست و میزان شنواییش کم است.

با صدای بلند اما شمرده و صمیمی تر حرف می زنم. از کار و زندگیش می پرسم. کارگر اداره برق بوده و سال ها پیش بازنشسته شده است. حقوق بازنشستگی زندگیش را نمی چرخاند. خوشحالم که بالاخره راه برقراری ارتباط را پیدا کرده ام. در مسیر خیابان های شلوغ به کمک نقشه پیش می رویم تا در نهایت به مقصد می رسیم. گوشی را به من می دهد و می گوید: «چه قدر خوب شد که نقشه داشتی. ببخش که سرگردانت کردم». شرمنده می شوم. خداحافظی می کنم و در ماشین را می بندم.

بارها اتفاق افتاده است که راننده تاکسی اینترنتی پس از پذیرش، سفر را لغو می کند. این مسئله می تواند علت های گوناگونی داشته باشد. از جمله اینکه راننده به اشتباه سفر را پذیرفته باشد؛ بعد از پذیرش متوجه شده باشد که مقصد و بهای سفر همخوانی ندارد و یا اینکه مسافر دارای معلولیت است. البته یادم هست یک بار با راننده ای که سفرش را لغو کرده بود تماس گرفته بودم و او گفته بود در راه مبدأ تصادف کرده و به همین دلیل سفر را لغو کرده است. تا آن روز این احتمال به ذهنم نرسیده بود.

گاهی هم پیش آمده است که هنگام درخواست سفر راننده ای ناشنوا سفر را می پذیرد. با توجه به اینکه در طول سفر یا به خصوص در پایان سفر به ارتباط کلامی نیاز دارم، در همان ابتدا من سفر را لغو می کنم.

در ماجرایی که هم اکنون از نظرتان گذشت، کسی سفر را لغو نکرد اما چالش از همان آغاز سفر وجود داشت. این که هر یک از ما در حل مسائل پر چالش چه قدر خودمان را سهیم می دانیم اهمیت دارد.

گاهی وقت ها ما افراد نابینا جامعه را صد در صد مسئول چالش هایی از این قبیل می دانیم و بعضی از ما هم خودمان و موقعیت فیزیکی مان را. واقعیت این است که در موقعیت های این چنینی که احساس می کنیم کار پیش نمی رود، می بایست به دنبال زبان ارتباطی مشترکی بگردیم. زبانی که کار یک فرستنده و گیرنده پیام را انجام دهد. یک شناخت کلی از مخاطب پیدا کنیم. همین شناخت در مسیر برقراری ارتباط ما را هدایت می کند. چنانچه عصبانیت یا کلافگی بر ما غالب شود، قادر است ما را از مسیر صحیح خارج کند.

چند نکته:

افراد نابینا تلاش کنند دست کم به یکی از برنامه های نقشه خوان مسلط باشند تا در صورتی که نیاز باشد، فرد راهنما یا راننده را از مسیر حرکت خود مطلع کنند.

گاهی پیش می آید در برقراری ارتباط با افراد ناشناس زبان ارتباطی با آنها را پیدا نمی کنیم. چنانچه این کار خوب پیش نرود، از شخص سومی که ما را بهتر می شناسد کمک بگیریم. مسئله را به او توضیح دهیم و از او بخواهیم بین ما ارتباط برقرار کند.

بهتر است ما افراد نابینا پیش از آنکه راننده به مبدأ برسد، یک بار با او تماس بگیریم. این مکالمه چند فایده دارد:

ـ نخست اینکه آنچنان که افراد بینا از روی عکس راننده را شناسایی می کنند، افراد نابینا هم از روی صدا این کار را انجام می دهند.

ـ دوم اینکه اگر راننده بعد از چند بار تماس پاسخگو نباشد، می توانید تصمیم به لغو سفر بگیرید.

ـ سوم اینکه می توانید دقیقاً نشانی جایی را که ایستاده اید به او بدهید.

ـ چنانچه قصد دارید در محلی نا آشنا تاکسی اینترنتی بگیرید، از رهگذران بخواهید نام تابلویی را که بهتر دیده می شود، به شما بگویند. همچنین بپرسید که این تابلو در سمت شماست یا سمت رو به روی شما. این اطلاعات کمک می کند تا راننده راحت تر شما را پیدا کند.

با امید به آنکه نکات مطرح شده در بهبود کیفیت سفرهایتان مؤثر باشد.

روزهایتان پر از شوق زندگی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 × دو =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *