نویسنده: فاطمه جوادیان
منبع: سی امین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
سال هاست که در خوابگاه زندگی می کند؛ از مدارس شبانه روزی ویژۀ افراد نابینا در مشهد تا خوابگاه دانشگاه شیراز. برای انجام هر کاری مثل حضور در دانشگاه یا محل کار، خرید، انجام امور اداری و حتی پیاده روی و هواخوری فضای امن خوابگاه را ترک و در شهر تردد می کند یا به سفرهای بین شهری می رود.
او کم بیناست. استفاده از عینک آفتابی سبب کاهش دیدش می شود، پس از آن استفاده نمی کند. برای جهت یابی از نرم افزارهای موبایل و همچنین بررسی زمان و محل تابش نور خورشید بهره می گیرد. از هنگامی که استفاده از عصای سفید چرخ دار در میان افراد نابینا رایج شد، او هم از همین عصا استفاده و هر بار پیش از استفاده آن را بررسی می کند که سالم باشد. گاهی وقت ها یک عصای اضافه هم در کیفش دارد تا اگر به هر دلیلی عصایش بر اثر برخورد با اتومبیل یا هر مانع دیگری دچار اشکال شد، بتواند راهش را تا مقصد با عصای دوم ادامه دهد.
حسین آگاهی اهل خراسان و کم بیناست. او دوران تحصیل را در آموزشگاه استثنایی و همچنین آموزشگاه امید مشهد، ویژۀ نابینایان گذراند، اما دورۀ پیش دانشگاهی را مانند بسیاری از افراد نابینا در مدرسۀ عمومی، کنار دانش آموزان بینا سپری کرد. آگاهی پس از پایان تحصیلات متوسطه، بلافاصله، در دانشگاه شیراز پذیرفته شد و پس از اخذ مدرک کارشناسی، مدرک کارشناسی ارشد رشتۀ حقوق را دریافت کرد. سپس در دانشگاه علوم پزشکی شیراز به عنوان کارشناس حقوقی استخدام شد. او اکنون دانشجوی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه شیراز است و منتظر است تا پس از پذیرفته شدن در آزمون دکتری ادبیات فارسی در همین دانشگاه به ادامه تحصیل بپردازد. به راستی که درس خواندن هنر اوست!
آگاهی برای رفت و آمد به محل کار از سرویس اداره استفاده می کند. زمان تردد بین شیراز و مشهد هم با هواپیما سفر می کند هم با اتوبوس. در خوابگاه زندگی می کند و اجاره کردن یک خانه را رؤیا می داند. منتظر است تا نتیجۀ آزمون دکتری ادبیات هم بیاید و چندسالی دیگر هم به این سبک زندگی کند. او معتقد است جامعۀ ایران هنوز آمادگی کافی برای ارائۀ خدمات به صورت مجازی را ندارد و می گوید: در دانشگاه شیراز مدارک ثبت نام را هم باید به صورت حضوری تحویل بدهیم هم اسکن و بارگذاری کنیم.
از او می پرسم: پیش از هر سفر به چه نکاتی توجه می کنی؟ جواب می دهد: از زمانی که عصاهای چرخشی آمده است، از همان ها استفاده می کنم. عصا را همیشه کنترل می کنم که چرخش خراب نباشد، رو به خرابی هم نباشد؛ عصای اضافه همراهم باشد؛ موبایلم شارژ داشته باشد و طوری باشد که بتوانم از جایی که رفتم راحت برگردم؛ پاور بانک هم همین طور باشد؛ سر و وضع و لباسم هم باید با موقعیت تناسب داشته باشد. این روزها بیشتر از نرم افزار نشان استفاده می کنم، چه سواره باشم چه پیاده، همیشه جهت های جغرافیایی؛ اینکه رو به شمال می روم یا جهت خیابان شرقی غربی است یا شمالی جنوبی برایم مهم است. با استفاده از جهت تابش نور خورشید و همچنین یکی دو بار بررسی نرم افزار جهت ها را مشخص می کنم. محل برآمدن خورشید را در هر منطقه به عنوان شرق مدنظر قرار می دهم.
از نظر او توجه به مقصد اهمیت فراوان دارد و بستگی دارد به اینکه آیا پیش از این به آن مقصد رفته باشد یا نه. اگر رفته باشد، تجربه های قبلی را در نظر می گیرد. اگر نرفته باشد، از افراد نابینایی که آن مقصد را تجربه کرده اند، دربارۀ موقعیت های آن مقصد می پرسد. او برای پرسش از مکان جدید، افراد نابینایی را در اولویت قرار می دهد که جهت یابی خوبی دارند. اطلاعات مسیر را از افراد مختلف می پرسد؛ اگر ماشین سواری یا اتوبوس آشنا باشد، از راننده می پرسد. او تعریف می کند که یک بار برای حضور در یکی از پایانه های تهران با رانندۀ تاکسی صحبت کرده و از راننده پرسیده بود که چطور می تواند کمک کند. او هم گفته بود که نمی تواند همراهش بیاید، اما می تواند شکل کلی پایانه را برایش توضیح دهد.
آگاهی می گوید: در اتوبوس معمولاً صندلی تک را می گیرم تا راحت باشم و به کارهایم بپردازم، اما از همان ابتدای سفر با افراد در صندلی های مجاور هم ارتباط برقرار می کنم. از آنها می پرسم که کجا پیاده می شوند. وقتی که در پاسخ نام شهری را که بگویند، اگر دوستی یا خاطره ای از آن شهر داشته باشم بیان می کنم تا ارتباط برقرار شود. در طول مسیر هم اگر مسئله ای پیش بیاید، از همان افراد کمک می گیرم. نرم افزار آب و هوای گوشی که کارش نشان دادن وضعیت آب و هواست، معمولاً مکان دقیق را هم نشان می دهد. از این نرم افزار هم کمک می گیرم تا بدانم در حال گذر از کدام شهر یا منطقه هستیم.
آگاهی تا جایی که ممکن است بر استفاده از نرم افزارها، عصا و مقدار باقی ماندۀ بینایی اش تکیه می کند و کارهایش را پیش می برد. کمتر برای چنین مواردی از اطرافیان کمک می گیرد، اما برای گذر از عرض خیابان به هیچ خط عابر پیاده ای اعتماد نمی کند. او حتماً همراه دیگران عرض خیابان را رد می کند، چه شلوغ باشد چه خلوت، شب باشد یا روز، هیچ وقت به تنهایی عرض خیابان را رد نمی کند، بلکه از عابران کمک می گیرد تا همراه آنها به آن سوی خیابان برود. اگر برای رفتن به جایی زمان کافی نداشته باشد، دیگر استفاده از نرم افزارها در اولویت او نیستند. از راننده می پرسد و پیاده هم که شود از هر رهگذری می پرسد: آقا سلام! خانم سلام! آقا ببخشید! یا ببخشیدِ تنها برای زمانی که نتواند جنسیت فرد رهگذر را تشخیص دهد یا حدس بزند. سعی می کند حرف بزند، اطلاعاتی را بیان کند، حتی اگر اشتباه باشد. تجربه اش به او ثابت کرده است که اگر اطلاعاتی دربارۀ مکان مورد نظرش بدهد عابران بیشتر توجه می کنند و تلاش می کنند راه درست را به او نشان بدهند، البته او تا وقتی مجبور نباشد از کسی کمک نمی گیرد، اما همان طور که گفتیم برای عبور از عرض خیابان و موقع نداشتن زمان کافی، حتماً از دیگران کمک می گیرد. او معتقد است بیشتر آدم ها دلشان می خواهد دانسته هایشان را در اختیار دیگران قرار بدهند.
آگاهی کمک افراد نزدیک و صمیمی را راحت تر می پذیرد، به خصوص زمانی که عجله هم داشته باشد تا مسیری را با آنها می رود یا …؛ هم از دیگران کمک می گیرد هم صبر می کند تا به او پیشنهاد کمک بشود.
او می گوید: معمولاً افراد با دیدن فردی که با عصای سفید منتظر ایستاده است به سمتش می آیند و پیشنهاد راهنمایی می دهند. اگر قرار شود از کسی کمک بگیرم، از همان ابتدا شرایط را برایش توضیح می دهم. اینکه ممکن است خودم تا حالا آنجا نرفته باشم، اینکه ندانم کار چقدر طول می کشد؛ اینها را می گویم تا اگر رهگذر این امکان را ندارد که چنین وقتی بگذارد، از او تشکر کنم و از رهگذر دیگری کمک بگیرم. بعضی رهگذران هم می پذیرند، اما انگار تعارف کرده باشند. معتقدم آنها خودشان مسئول این تعارف هستند و من نباید خود را درگیر این مسئله کنم. سنم که کمتر بود خودم را به خاطر چنین موقعیتی که دارم؛ موقعیتی که در آن مجبورم این همه کمک بگیرم، سرزنش می کردم، اما حالا به این نتیجه رسیده ام که بعد از آن همه توضیح، اگر کسی تعارف کرده باشد، مسئول رفتار خودش است و دیگر خودم را سرزنش نمی کنم. به محض اینکه نیازم به کمک فرد برطرف شود، از او تشکر و با او خداحافظی می کنم. دلیلی نمی بینم افراد را بدون اینکه نیاز باشد به حریم شخصی خود وارد کنم.
برقراری تعادل برای افراد نابینا سخت است، به خصوص زمانی که در یک وسیلۀ نقلیه در حال حرکت هستند. این در حالی است که افراد بینا راحت تر می توانند تعادل خود را در چنین موقعیت هایی حفظ کنند. آگاهی در این باره می گوید: فکر می کنم بین تعادل و میزان بینایی رابطۀ مستقیم وجود دارد. افرادی که قادر به دیدن نیستند، از تعادل کمتر و افراد بینا از تعادل بیشتری برخوردار هستند؛ بنابراین اگر کسی به من در مترو و اتوبوس صندلی تعارف کند، بعد از یک بار تشکر می پذیرم. با توجه به اینکه او بیشتر اوقات در حال تردد از جایی به جای دیگری است، ترجیح می دهد وسایل گران قیمت و مدارک مهم را با خود حمل نکند. همچنین سعی می کند زمان استفاده از گوشی، هرجا که امکانش است، از هندزفری استفاده کند. برای سهولت در زمان برگشت، هنگام رفتن به مکانی ناآشنا تمام راه ها را به خاطر می سپارد، حتی اگر همراه فرد بینایی باشد، چون معلوم نیست زمان برگشت آن فرد بینا باز هم حضور داشته باشد یا نه.
همیشه سعی کرده است برای دوستانش فرد مفیدی باشد، خواه دوستان بینا خواه دوستان نابینا. آگاهی در این باره می گوید: نگرشی در جامعه وجود دارد که اگر فرد بینایی با ما دوست می شود، به ما لطف می کند. این در حالی است که حمایت های دوستانۀ ما از فرد بینا قابل دیدن نیست. مشاورۀ حقوقی و خانوادگی کارهایی هستند که از من برمی آیند، اما وقتی دوستی بینا مرا از خیابان گذر می دهد، این همراهی دیده می شود و بعدها به همین وسیله قضاوت می شویم. در سال های اخیر بسیاری از نگرش ها تغییر کرده اند، اما این نگرش همچنان به قوت خود باقی است.
تجربه های دوستمان نکته های ارزشمندی برای آموختن دارد. باشد که این نکات برای شما مخاطب گرامی نیز مورد استفاده باشد. با آرزوی موفقیت برای تمام افراد نابینا که علی رغم محدودیت های موجود در جامعه همچنان دست از تلاش برنمی دارند.
روزهایتان پر از شوق زندگی!