نویسنده: محمد نوری
منبع: بیست و یکمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
احمد رضا (تولد 1290ش) در دو سالگی بر اثر آبله نابینا شد. او از کودکی به کتاب و علم آموزی و تحصیل علاقه داشت؛ هرچند متأسفانه تا سیزده سالگی نتوانست به مدرسه برود. او از اولین نابینایانی است که معلم، کتابدار و نویسنده شد و بیش از بیست عنوان کتاب نوشت. احمد رضا در شمار نسل نخست نابینایان ایران است که به جای تن دادن به تکدی و مشاغل سطح پایین به سراغ مشاغل فرهنگی رفتند و تلاش کردند باعزت زندگی کنند. آثار چاپ شدۀ احمد گویای آن است که از دیدگاه های پیشرفته و اطلاعات به روز برخوردار و آدم فرهیخته و دارای نبوغ و خلاقیت بود، اما با این اوصاف وقتی نام و آثارش را در نشریه ها و منابع جستجو می کنیم، فقط چهار مطلب کوتاه دربارۀ او می یابیم. درصورتی که اگر احمد در یکی از کشورهای اروپایی بود، به عنوان متفکر و سرمایۀ ملی از او استقبال می شد؛ حتماً جلسه های نقد و بررسی کتاب هایش برگزار می شد و او و اندیشه اش را معرفی می کردند. همچنین طرح هایی که در زمینه های مختلف برای حل مشکلات فرهنگی داشت، توسط کارشناسان بررسی می شد، اما در ایران هیچ توجهی به او نشد و آن چنان غبار مظلومیت و گرد غفلت بر احمد و امثال او پاشیده شده است که آدمی را افسرده و از همه چیز و همه کس دلسرد می کند.
با خود فکر کردم احمد رضا را به عنوان یک نمونه بررسی کنم تا معلوم شود یکی از دلایل مهم عقب ماندگی و عدم پیشرفت ما این است که چنین ذخایر و منابعی را با بی توجهی، کنار می گذاریم و این گنجینه ها هم با ناامیدی در غم خود می میرند یا مهاجرت می کنند و به دیگر کشورها می روند. در هر دو صورت ایران گنج های گران بهای خود را از دست داده و می دهد. بله! معدودی از افراد که به قدرت وصل هستند، پول و پارتی دارند، مطرح اند، ولی درواقع آنها درصد اندکی هستند و دوم اینکه بسیاری از آنها، از نظر محتوا ضعیف اند.
اولین بار مردم و اهل فرهنگ و مطالعه، در سال 1328، نام احمد رضا و نام یکی از کتاب های او به نام اثری از بی بصری را در مجلۀ یادگار دیدند. در آن زمان احمد سی و هشت ساله بود و تازه کتاب اثری از بی بصری را با هزینۀ خودش و با مشقت بسیار منتشر کرده بود. مجلۀ یادگار در شمارۀ فروردین و اردیبهشت 1328، در بخش «مطبوعات تازه» این کتاب را به عنوان چهاردهمین کتابی که به تازگی در ایران منتشر شده بود، معرفی کرد. «مطبوعات تازه» یعنی کتاب های تازه منتشر شده که امروزه به آن «تازه های کتاب» یا «تازه های نشر» می گویند.
خبرنگار مجلۀ یادگار دربارۀ این کتاب و نویسنده اش یعنی احمد رضا این گونه نوشته است: «اثری از بی بصری شامل دو قسمت یا سه کتاب در یک جلد حاوی تقریراتی از آقای احمد رضا و متضمن نظریات اصلاحی و شمه ای از سرگذشت و طرز کار ایشان در 124 صفحه به خط ریز، طهران 1328 شمسی. مؤلف این کتاب اگرچه بدبختانه از نعمت بینایی محروم مانده، ولی در عوض از حسن قریحه و هوش و ذَکا و فِطنَت و حافظه سرمایه ای وافر دارند و به مدد آنها همین اوراق تأثرآور را گرد آورده و به خوانندگان بابصر تقدیم داشته اند تا شاید موجب بصیرتی ایشان را فراهم آید» (ص 160).
این گزارش شامل نکات خوب و متأسفانه غلط های نگارشی اساسی است و نشان می دهد نویسندۀ گزارش، اهل کتاب و خبره در امور کتاب نبوده یا اگر بوده درصدد بوده است با عجله مطلبی تهیه کند.
نکات خوب و غلط مندرج در این گزارش را به ترتیب می نویسم:
۱- کتابِ اثری از بی بصری مجموعه ای از سه کتاب است که صفحات هر یک از شمارۀ یک شروع شده. کتاب اول 56 صفحه، کتاب دوم 27 صفحه و کتاب سوم 124 صفحه است، ولی نویسنده گزارش کل مجموعه را 124 صفحه نوشته است، درحالی که این 207 صفحه است.
۲- هیچ نکته ای دربارۀ عبارت اثری از بی بصری ننوشته است، درحالی که احمد در مقدمه منظورش را توضیح داده و گفته اثری، یعنی کتابی از بی بصر، یعنی نابینایی تقدیم به جامعه می شود.
۳- اینکه نویسندۀ گزارش نوشته است کتاب حاوی تقریراتی و متضمن نظریات اصلاحی است، درست نیست؛ چراکه هر سه کتاب واقعاً پژوهش و تدوین است، یعنی مطالبی را با تدقیق و تحقیق نوشته است. اینکه می گوید متضمن نظریات اصلاحی است، خوب است، ولی اگر می نوشت «اصلاحی و ابتکاری» بهتر بود.
۴- در گزارش نوشته است این اثر شمه ای از سرگذشت و طرز کار احمد رضا است که این هم مطلب درستی نیست، زیرا جلد اول زندگی نامۀ خودنوشت مؤلف است. جلد دوم دربارۀ روابط و مناسبات جامعه و نابینایان، یعنی برخورد و رفتار مردم با نابینایان و عکسِ آن است و جلد سوم دربارۀ مشکلات و موانع پیشرفت نابینایان یا به تعبیر امروزی «آسیب شناسی» است که چنین مباحثی پیش از آن سابقه نداشته و احمد برای اولین بار آنها را مطرح کرده است.
۵-در گزارش نوشته است: طهران، 1328. با توجه به اینکه احمد این کتاب را به کتابخانۀ مجلس اهدا کرده و در یادداشت اول کتاب، تاریخ اسفند 1327 را نوشته است، یعنی این کتاب را منتشر و چاپ کرده و در اسفند 1327 به کتابخانه هدیه کرده است؛ بنابراین ذکر سال 1328 مشکل دارد؛ هرچند کتاب شناسنامه ندارد.
۶-اینکه نویسندۀ گزارش نوشته است: مؤلف این کتاب اگرچه بدبختانه از نعمت بینایی محروم مانده …، به کار بردن دو کلمۀ بدبختانه و محرومیت، در خطاب با نابینایان صحیح نیست و درواقع نوعی توهین به آنها است، یعنی چون مؤلف نعمت بینایی را ندارد، موجب بدبختی و محروم شدن اوست. امروزه توصیه می شود از این ادبیات استفاده نشود.
۷- در این متن آمده است که در عوض از هوش، ذکا و فطنت و حافظه، سرمایه ای وافر دارند که اگر به جای ذکا و فطنت، ذکاوت و فطانت می نوشت بهتر بود، اما خوب بود علت بهره مندی احمد از هوش و فطانت و حافظه را می نوشت، مثلاً می گفت در کتابش گفته حدود بیست عنوان کتاب نوشته، در دانشگاه شاگرد اول بوده و با موفقیت دورۀ تحصیل را گذرانده است و خلاصه از متن کتاب، نمونه هایی دال بر این ویژگی ها می آورد.
۸- نوشته است: به مدد این ویژگی ها این اوراق تأثرآور را گرد آورده … واژه تأثرآور، یعنی ناراحت کننده و کاربردش در مورد احمد و کتاب احمد درست نیست. اتفاقاً کتاب احمد موجب خوشحالی است. تعبیر اوراق هم متضمن نوعی کوچک شمردن کتاب احمد است.
۹- نوشته است: کتاب را به افراد بابصر (بینا) تقدیم کرده تا شاید موجب بصیرتی ایشان را فراهم آورد. کلمۀ بصیرتی درست نیست و باید می نوشت بصیرت مردم را فراهم آورد.
شایسته بود که خبرنگار مجله مطالبی از کتاب را به صورت گزینشی می آورد تا معلوم شود این کتاب برای آگاهی بخشی به جامعه و فرهنگ سازی چقدر مهم و مؤثر است.
به هر حال این گزارش، هفتاد و چهار سال قبل منتشر شده و از این نظر که اولین نشریه ای است که به احمد و کتابش بها داده، قابل تقدیر و تشکر است.
ادامه دارد