چالش های پیش روی نابینایان در خرید کردن

نویسنده: فاطمه جوادیان

منبع: بیست و هفتمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

همراهان عزیز! در شمارۀ پیش پای تجربۀ حمیدرضا و الهام در مورد خرید کردن و تعامل با فروشندگان نشستیم. اینک در بخش دوم و پایانی، پروانه و سهیلا ما را مهمان تجربه های ارزشمند خود می کنند. باشد که خواندن این تجربه ها سبب آشنایی بیشتر افراد بینا با چالش هایی شود که افراد نابینا زمان خرید کردن با آنها مواجه هستند.

پروانه و همسرش، هر دو، نابینا هستند. فرزندانشان بینا هستند، بزرگ شده اند و هر دو با افراد بینا ازدواج کرده اند.

پروانه سوپرمارکت را یکی از مهم ترین مراکز خرید روزانه می داند؛ بنابراین هر بار که محل زندگی او و همسرش تغییر می کند، سعی می کنند سوپرمارکت آنجا را شناسایی کنند. او در همان ابتدا از فروشنده می پرسد که آیا امکان تحویل سفارش در منزل هم دارند یا نه…بعضی از آنها این امکان را دارند بعضی هم نه. برخورد خوب پروانه و همسرش با فروشنده ها در بیشتر موارد سبب شده است تا فروشنده تلاش کند با آنها همکاری لازم را داشته باشد؛ به طور مثال اگر پیک نداشته باشد، زمانی که به خانه می رود، سفارش را درِ منزل به آنها تحویل می دهد.

پروانه شاغل است و با توجه به وضعیت سنگین ترافیک روزانه دیر به منزل می رسد. گذر از عرض خیابان و رد کردن موانع ثابت یا متحرک در مسیر، حرکت فرد نابینا را کندتر می کند و زمان زیادی را از او می گیرد. به این مسائل چند شاخه شدن و چند اسمی شدن خیابان ها را هم اضافه کنید و البته مسئولیتی که زن در خانه بر عهده دارد.

پروانه هنگام خریدن لباس نمی تواند به فروشنده اعتماد کند؛ چراکه گوناگونی، ترکیب و اسامی رنگ ها نسبت به گذشته های دور خیلی تغییر کرده است. در این زمینه با دوست بینایی که تقریباً هم سن و سال پروانه است، صحبت می کنم. او می گوید: «ما این روزها در جامعه رنگ های کمتری را می بینیم. اتومبیل ها بیشتر یا سیاه هستند یا سفید. رنگ ساختمان ها هم طوسی، سیاه گاهی هم قهوه ای هستند. رنگ لباس های کارمندان اداره ها و شرکت ها هم بیشتر سیاه یا تیره است، حتی آنهایی که با سر کردن روسری میانه ای ندارند، بیشتر همین رنگ های تیره را برای لباسشان استفاده می کنند.» و من به عنوان یک نویسندۀ نابینا با حیرت و افسوس به حرف هایش گوش می دهم.

در گذشته تراکم مغازه ها خیلی کمتر بوده است؛ بنابراین پروانه راحت تر می توانست مغازه ای را نشان کند تا زمانی که بخواهد، به اتفاق یک همراه برای خرید لباس به آنجا برود، اما حالا ممکن است یک مغازۀ فست فود بین دو لباس فروشی باشد. در اینجاست که حس بویایی هم نمی تواند در پیدا کردن فروشگاه مورد نظر، فرد نابینا را راهنمایی کند. حرکت دست روی رگال ها یا قفسه های کفش می تواند تا حد زیادی به فرد نابینا کمک کند تا ضمن آشنایی با مدل ها و جنس های جدید لباس ها و کفش ها، جنس مورد نظرش را انتخاب کند. باز هم البته همه چیز در دسترس او نیست، مثل لباس هایی که در ارتفاع بالاتری یا در ویترین و پشت شیشه آویزان شده اند. این است که پروانه حضور یک همراه را برای خریدهایی که فوریتی ندارند، ضروری می داند. به نظر پروانه سلیقۀ دیگران در چنین خریدهایی، خواه ناخواه، در انتخاب افراد نابینا دخیل است.

او در جایی از صحبت هایش نابینایان را به خونسردی دعوت می کند. آن زمان که فروشنده از فرد نابینا می خواهد به چیزی دست نزند، بهتر است او با آرامش بگوید که تنها راهی که می تواند کالای مورد نظر را بشناسد این است که آن را از نزدیک لمس کند و درنهایت هر یک از دو پاسخ احتمالی را بپذیرد؛ یا بماند و ضمن تشکر با دقت کالا را لمس کند یا اینکه با احترام به خواستۀ فروشنده مغازه را ترک کند.

هنگامی که در گذشته او به  همراه فرزند خردسالش به فروشگاهی می رفت، فروشنده ها به نقش مادرانۀ او احترام می گذاشتند و ضمن ارتباط با کودک، به خواسته های پروانه هم با دقت بیشتری توجه می کردند.

در این گفتگو، او تجربۀ یکی از دوستانش را هم بیان می کند؛ اینکه هر بار وارد فروشگاه بزرگ محله شان می شود، یکی از کارکنان آنجا به سمتش می آید و ضمن خوشامدگویی او را تا پایان خریدهایش راهنمایی می کند. پروانه کم صبری جوان ترها را درک می کند و امیدوار است وجود راهنمای انسانی فروشگاه های سراسر کشور به فعالیتی فراگیر تبدیل شود.

سهیلا مهمان دیگر این بخش است. از دوران نوجوانی او را می شناسم. او در هوش و اخلاق و متانت شهرتی مثال زدنی داشت. همسر و فرزندش هم نابینا هستند و آنها در سایۀ تدبیر زندگی را به بهترین شیوه پیش می برند. او ساختار لوازم برقی و همچنین استانداردهای موجود را خوب می شناسد؛ مانند همان دوران نوجوانی اش. سهیلا برای خرید لوازم برقی خانه یا شخصی می داند که باید به چه نکاتی توجه کند و چه سؤال هایی از فروشنده بپرسد؛ بنابراین قادر است این اقلام را به تنهایی بخرد.

از او می خواهم بگوید که چطور خدمات یک آرایشگاه را رد یا تأیید می کند. او توضیح می دهد که نتیجۀ بصری کار یک آرایشگر را از طریق بازخوردهایی که از اطرافیان می گیرد، بررسی می کند، البته در این زمینه هم ویژگی های شخصیتی و سلیقۀ افرادی را که بازخورد می دهند در نظر می گیرد.

یکی از زمان هایی که فرد نابینا احساس می کند کمی به دردسر افتاده، آن وقتی است که بعد از خرید چند کالا متوجه می شود که شکل بعضی بسته ها هیچ فرقی با یکدیگر ندارند. می دانیم که استفاده از نرم افزارهای موبایل می تواند کمک کننده باشد، اما گاهی پیش می آید موبایل یا حتی اینترنت در دسترس نیست. سهیلا برای چنین مواردی از راهکاری ویژه استفاده می کند. او پیش از خروج، کالاها را لمس می کند و اگر ابهامی داشته باشد، حتماً از فروشنده می پرسد. یک بار زمان خرید متوجه شد که دو تا از کالاها در دو ظرف شیشه ای مشابه قرار دارند. یکی از ظرف ها حاوی رب آلوچه و ظرف دیگر حاوی رب انار بود. او هرچه دقت کرد، تفاوتی بین دو ظرف پیدا نکرد. این بود که از فروشنده خواست تا قطعه ای چسب نواری روی یکی از ظرف ها بچسباند و همچنین به او بگوید که چسب را روی ظرف رب انار چسبانده است یا ظرف رب آلوچه؛ به این ترتیب او می توانست بعد از رسیدن به خانه نام هر محصول را به خط بریل بنویسد و روی ظرف مورد نظر بچسباند.

در مسیر پر فراز و نشیب زندگی این قدرت تدبیر است که مسائل را حل می کند، موانع را از سر راه برمی دارد و امکان پذیرش شرایط موجود را افزایش می دهد. امید است پیام های دوستان ما در این بخش از ستون زندگی برای شما مخاطب گرامی پرسود و ثمربخش بوده باشد.

روزهایتان پر از شوق زندگی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سه × 5 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *