پنج گام در پذیرش از دست دادن بینایی

افرادی که تجربۀ کاهش یا از دست دادن بینایی را دارند، با چالش های دیگری افزون بر چالش های معمول اشخاص با آسیب بینایی مواجه اند، چه، پذیرش شرایط جدید و کنار آمدن با از دست دادن یک توانایی، اصلاً کار ساده ای نیست. شنیدن و خواندن تجربیات افرادی که شرایط مشابهی دارند در بسیاری از موارد می تواند کمک کند؛ بنابراین، در اینجا متنی برگرفته از وبلاگ دنیای تاریک من برایتان آورده ام که الین، نویسندۀ آن، تجربۀ خود را از سختی های راه و چگونگی رسیدن به پذیرش معلولیت بیان می کند.

***

وقتی متوجه می شوید که بینایی شما از دست رفته یا در حال کم شدن است نمی توانید به سادگی آن را بپذیرید. نیازی نیست که من این موضوع را به کسی که دچار آسیب بینایی است بگویم. ۱۵ سال از ابتلای من به رتینیت پیگمانتوزا(RP)  و ۹ سال از ثبت من به عنوان نابینا یا فرد با آسیب شدید بینایی می گذرد. این زمان طولانی کجا رفت؟

مطمئناً با مرور مداوم این تاریخ ها و وقتی در مورد چالش هایی که در چند سال اخیر به علت آسیب بینایی با آن ها دست و پنجه نرم کرده ام صحبت می کنم، برای بسیاری از شما مثل کسی به نظر می رسم که رکوردی را شکسته است؛ اما امیدوارم بخش هایی از آنچه می گویم برای شما آموزنده باشد یا به طریقی به شما کمک کند.

از آنجایی که در فوریه به ماه آگاهی  RPنزدیک می شویم، خواستم کمی وقت بگذارم تا در مورد سفر از دست دادن بینایی با شما صحبت کنم. از انکار تمام اتفاقات گرفته تا احساس خشم نسبت به معلولیت خود و آنچه این شرایط برایم در بر دارد. در مسیر پذیرش، مراحل گوناگونی را پشت سر گذاشتم و مدتی طول کشید تا بفهمم احساساتی که تجربه می کردم نرمال و طبیعی هستند؛ بنابراین، با خودم فکر کردم به عنوان ادای احترام به تمام احساساتی که در طول این سال ها تجربه کرده ام، آن ها را در یک یادداشت برای شما بنویسم، به این امید که بعضی ها بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند یا به کسانی که در مراحل پذیرش آسیب بینایی هستند، کمک کند که بدانند در این مسیر تنها نیستند.

راه من به سوی پذیرش و رویکردی مثبت نسبت به معلولیت

اندوه

بی تردید من در این سال ها لحظات اندوهناک زیادی را تجربه کرده ام. غصه خوردن برای از دست دادن حسی که بعضی ها حتی نمی توانند زندگی خود را بدون آن تصور کنند، طبیعی است. من هیچ وقت بینایی کامل نداشتم، یا حداقل داشتن آن را به یاد نمی آورم؛ اما در چند سال گذشته مقدار قابل توجهی از بینایی ام از بین رفته است. احساس می کنم فرصت های زیادی را از دست داده ام که می توانستم چهرۀ دوستان و خانواده ام را به وضوح ببینم، چیزی را در قالب یک متن چاپ شده بخوانم، بیرون بروم و در مزرعه کمک کنم و کار های دیگری که نمی توانم انجام دهم. تجربۀ این احساسات و لحظات غم و اندوه کاملاً طبیعی است و من هرچه بزرگ تر شدم در بیان آن ها بهتر عمل کردم.

درک این موضوع که نیاز دارم اندوهم را بیان کنم و اینکه نشان دادن آن هیچ اشکالی ندارد، به انحای گوناگون به من کمک کرده است. روی بالش فریاد بزنید، گریه کنید تا جایی که دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشید، احساساتتان را ابراز کنید و هر کاری که برای آن لازم است، انجام دهید. اشکالی ندارد که گریه کنید. اشکالی ندارد که احساس سر در گمی کنید. اشکالی ندارد که برای بینایی ازدست رفته تان سوگواری کنید. این یک روند طبیعی و زمان بر است.

خشم

خشم به طور طبیعی با اندوه همراه است. من بار ها به خاطر نقص بینایی ام احساس خشم و ناکامی کرده ام و هنوز هم گاهی به آن دچار می شوم. سؤالاتی مانند «چرا من؟»، «چرا الآن؟» و «چرا شرایط بدتر می شود؟» سؤالاتی هستند که بیش از یک بار از خودم پرسیده ام. گویی در جستجوی پاسخی برای بهبود تغییرات ناخواسته باشم؛ البته این سؤالات اغلب بی پاسخ می مانند.

فکر می کنم با گذشت زمان، خشم شدیدی که قبلاً به شدت احساس می کردم فروکش کرده است. راه هایی پیدا کرده ام برای کنار آمدن با معلولیت، تمرکز بر جنبه های مثبت و مسیر هایی برای پیشرفت؛ اما همیشه به این سادگی نبوده است. فکر می کنم احساس خشم، مرحلۀ مهمی در فرایند پذیرش من بود. احساسی که تجربۀ آن برای هرکسی در شرایط مشابه طبیعی است.

ترس

وقتی کسی از من می پرسید بزرگ ترین ترس تو چیست، پاسخ من هیچ وقت چیز هایی مثل ارتفاع یا عنکبوت نبود. پاسخ من همیشه این بود: «اینکه بینایی ام را کاملاً از دست بدهم.» برخی فکر می کردند چنین ترسی برای یک شخص ۱۱ ساله زیادی جدی و پیچیده است؛ اما این دقیقاً همان چیزی بود که من از آن می ترسیدم.

این احساس در گذشته خیلی برجسته تر بود، خصوصاً زمانی که برای اولین بار به عنوان فردی نابینا ثبت شدم؛ اما به مرور که با معلولیتم بیشتر کنار آمدم، شاید در طول سال ها به لایه های پسین ذهنم لغزیده باشد. شاید حالا عنکبوت ها جای آن را گرفته باشند؛ اما غلبه بر آن همچنان در سفر من به سمت پذیرش یک مانع سخت به حساب می آمد.

یادگیری

من متوجه شده ام که یادگیری در خصوص آسیب بینایی ام بخش مهمی از فرایند پذیرش است. این یادگیری نه تنها شامل تأثیرات آن بر زندگی و چالش هایی می شود که برایم در خانه به وجود می آورد؛ بلکه یادگیری از دیگران را هم در بر می گیرد.

قبلاً نسبت به تأثیراتی که از دست دادن بینایی در آینده می تواند بر زندگی ام بگذارد، کاملاً غافل بودم و هیچ وقت حاضر نبودم از داستان ها و تجربیات دیگران یاد بگیرم. حدس می زنم علت آن انکار تمام اتفاقاتی بود که در این سال ها رخ داده بود؛ اما از زمانی که نوشتن در وبلاگم را شروع کردم و تجربیات دیگران را خواندم، چیز های زیادی در مورد از دست دادن بینایی یاد گرفتم. کسب اطلاعات در مورد اینکه مردم چگونه روش های مختلف مقابله و سازگاری را پیدا می کنند به من کمک کرد تا راه رسیدن به پذیرش را پیدا کنم.

من فکر می کنم این خیلی مهم است که یاد بگیرید چه شیوه هایی را می توانید برای سازگاری و دسترسی پذیرترکردن هر چیز به کار ببرید، به چه حمایت هایی نیاز دارید و چه چیز هایی به افراد با شرایط مشابه شما کمک کرده است. یادگیری این موارد می تواند بار زیادی را از روی دوشتان بردارد. هرگز قدرت یادگیری آنچه را که کار شما را آسان می کند، دست کم نگیرید.

پیداکردن نکات مثبت

وقتی شروع به یادگیری در مورد آسیب بینایی ام کردم، به یادگیری اهمیت یافتن یک نکتۀ مثبت در یک موقعیت منفی نیز پرداختم. بله، پیداکردن آن ها ممکن است کمی دشوار باشد و شاید گاهی مجبور شوید خیلی عمیق بگردید؛ اما در نهایت، آن گنجینه های کوچک را خواهید یافت که باید رویشان تمرکز کنید. اتفاقات مثبتی که از دست دادن بینایی در زندگی برای من به ارمغان آورده است شامل ملاقات با آدم های جذاب، فرصت نوشتن وبلاگ، آموزش و کمک به دیگران و مهارت های منحصر به فردی مثل استفاده از عصا و خواندن و نوشتن بریل است. قبلاً استفاده از عصا برایم مثبت نبود و رابطۀ من و عصا، هنوز هم در دوراهی عشق یا نفرت معلق است؛ اما آموخته ام که مؤثر ترین راهکار، پیداکردن نکات مثبت و تمرکز روی آن ها است؛ خصوصاً زمانی که نکات منفی کاملاً برجسته اند.

سخن آخر

همۀ این احساسات بخشی از یک فرایند است و مطمئن باشید که امکان غلبه بر آن وجود دارد؛ البته با این قید که بسته به هر فرد، باید زمان متفاوتی برای پیمودن این مسیر اختصاص یابد. هرکس در مسیر رسیدن به پذیرش، به مدت زمان متفاوتی احتیاج دارد و البته افراد راه های مختلفی را برای سازگاری پیدا می کنند. پذیرش به معنای خوشبختی کامل نیست. تابش خورشید و رنگین کمان سهم همه نمی شود؛ اما می توان با رویارویی با چالش ها و اتخاذ رویکردی مثبت به زندگی، از دست دادن بینایی را آسان تر کرد.

زمانی بود که باور نمی کردم بتوانم با این اتفاق کنار بیایم. به دفعات، در برخورد با چالش ها احساس شکست کرده ام؛ اما معتقدم گذراندن تمام این مراحل، در مسیر پذیرش به قوی تر شدن من کمک کرده است. مهم نیست که در لحظه چه احساسی نسبت به معلولیت خود دارید، احساسات شما ارزشمندند و اگر هنوز آمادۀ پذیرش کامل نیستید، اشکالی ندارد. عجله نکنید و هر احساسی را که لازم است تجربه کنید. اگر در حال کشمکش هستید مطمئن باشید که شرایط بهتر می شود. شما قوی تر از آنید که فکر می کنید.

دانلود نسخه ی صوتی نوشته.

منبع: ماهنامه ی نسل مانا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 × چهار =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *