دانش جهان شمول است: ترغیب فرزندان نابینا به سمت حس کنجکاوی، آزمون و خطا و کشف از طریق حس لامسه

نویسنده: Melissa Riccobono

منبع نسخه ی انگلیسی: Future reflection

مترجم: داوود چوبینی

منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان

یادداشت سردبیر

جوانان دانشمند هستند. آنها با اشتیاق می خواهند کشف کنند که چرخ این دنیا چگونه می چرخد. به همین منظور، این قشر عاشقانه طرح مسأله می کنند و به آزمایش و کسب تجربه مشغول می شوند. بچه های نابینا نیز از این قضیه مستثنا نیستند. اما مسأله این است که عوامل متعددی انگیزه های آنها را هدف گرفته و فرصتها را از آنها میگیرد. این مقاله بر گرفته از سخنرانی است که خانم ریکُبُنُ در کنفرانس NOPBC ایراد فرموده‌اند. ایشان در این سخنرانی، توصیه های عملی را در جهت ترغیب کودکان شیرخوار نابینا، بچه هایی که به تازگی راه رفتن را تمرین می کنند، پیشدبستانی ها و دانش آموزان 2 3 سال اول ابتدایی به کشف و شهود ارائه داده‌اند. من با کودکانی کار کرده ام که هر یک توانایی های خاص خود را داشته اند. این جانب قرار است در این سخنرانی، تجربیات خود را به عنوان یک مادر، یک مسئول هماهنگ‌کننده در توسعه خط بریل در جهت خواندن و نوشتن و البته آموزش و یک مشاور مدرسه سابق، در اختیار شما قرار دهم. ماریا مانتیسُری اغلب اظهار داشته که بچه‌ها دانشمندان کوچک هستند. این افراد همیشه در حال کاوش هستند و تلاش می‌کنند تا بفهمند چرا امور به همین شکلی هستند که هستند. ما می‌بایست مطمئن شویم که کودکان نابینا نیز همچون هم سن و سالهای خود به سمت کشف و شهود تشویق شده و برای خود دانشمندان کوچکی به حساب می‌آیند. در برخی مواقع، این مسأله می‌تواند چالش بر‌انگیز باشد. دنیا در بیشتر مواقع بر وفق مراد کودکان و به طور خاص کودکان نابینا نمی‌چرخد.

یادگیری از طریق حس لامسه

وقتی یک بچه برای لمس چیزی از خود اشتیاق نشان می دهد، به احتمال زیاد، بزرگترها به او اجازه ی این کار را خواهند داد. البته به شرطی که لمس آن شیء خاص، داغ یا تیز نباشد و خطر دیگری نیز برای کودک ایجاد نکند. اما تا زمانی که کودک سنی بین 1 تا 2 سالگی را سپری میکند، در طول روز، مداوم این عبارات و جملات را از زبان والدین خویش می‌شنود. “نه، دست نزن، به این دست نزن، به آن دست نزن، نه، نه.” طبیعتاً بچه‌ها می‌بایست متوجه برخی از محدودیت‌ها باشند. اگر آنها می‌خواهند زمانی که شما مشغول آشپزی هستید به اجاق گاز دست بزنند، شما مجبورید مانع این کار شوید. به آنها کمک کنید تا متوجه شوند که چرا نباید چنین وسیله ای را لمس کنند. دست زدن به چنین وسایلی، به آنها آسیب خواهد رساند. اما اگر کودک شما نابیناست و درکی از اجاق گاز ندارد، لازم است زمانی که اجاق خاموش است به او اجازه دهید آن را لمس کند. برای کودک یک ضرورت به حساب می آید که بداند کدام بخشهای گاز داغ می شوند و شعله چیست. بچه ها می بایست بدانند که شعله ها از کجا خارج می شوند و گاز چه کاری انجام می دهد. اگر بچه ها را در یک فاصله ی ایمن نسبت به اجاق نگه دارید، وقتی گاز روشن است، آنها از همان فاصله ی منطقی ایجاد شده بین خود و اجاق به خوبی حس خواهند کرد که داغی و حرارت چیست. آنها می‌بایست به این آگاهی برسند که صدای فِش فِش گاز به هنگام روشن شدنش چه مفهومی دارد. حتی ممکن است با توجه به برخی محدودیتهای بینایی، آنچه فرزند شما قادر به درک آن است، دقیقاً همان چیزی نباشد که تصویر آن را به ما می نمایاند. کودکان کم بینا نیز لازم است اجسام را لمس کنند. در حقیقت، من بر این عقیده هستم که تمامی بچه ها می بایست به اجسام دست بزنند. برای کودکان، حس لامسه نقش مهمی را در جهت شناخت محیط اطراف توسط آنها ایفا می کند. فکر می کنم برای رنج سنی 0 تا 8 سال، لمس کردن کفایت کند. البته که باید حد و مرزها را نیز لحاظ کرد. هر تابستان در مرکز توسعه خط بریل، واقع در بالتیمور مشغول به تدریس هستم. بالتیمور شهری در ایالت مریلند آمریکا می باشد. به همین دلیل، فرصتهای بی شماری برای درک این نکته که چگونه بچه های نابینا به کشف و شهود می پردازند، داشته‌ام. بعضی وقتها، وقتی وسیله ای را به دست یک کودک می دهم، او به شدت از خود کنجکاوی نشان می دهد. برخی از بچه ها بسیار اصولی و به شکل مرتب دستان خود را از بالا به پایین و از چپ به راست می کشند و یا لمس کردن را از وسط یک شیء آغاز کرده و کم کم به سمت حاشیه های آن به پیش می روند. آنها با پوست و گوشت خود تمامی شیء را حس می کنند و در این راستا به جزئیات فراوانی توجه می کنند. اما در مقابل، کودکانی نیز هستند که بسیار منفعل هستند. تنها کاری که انجام می دهند این است که دست خود را به سمت وسیله دراز کرده و آن را در دستان خود نگه می دارند. شاید با یکی از انگشتان دستشان زحمت کشیده و فقط گوشه ای از وسیله را لمس کنند. بچه های شما قبل از اینکه درکی از یک جسم پیدا کنند، می بایست تشویق شوند تا تمامی جسم را وارسی و نسبت به آن شناخت پیدا کنند.

ترغیب به کشف و شهود

شما به روشهای مختلفی می توانید فرزندان خود را تشویق به کشف و شهود نمایید. می توانید با فرزندانتان در مورد اینکه چقدر برخی از اجسام بزرگ هستند، صحبت کنید. از مثالهایی استفاده کنید که برای آنها قابل فهم باشد. اگر شیء به اندازه ی کافی کوچک است، می توانید آن را به دست کودک بدهید. اگر وارد اتاقی می شوید که قبلاً نسبت به آن شناختی نداشته اید، احتمال دارد شما در یک سمت اتاق ایستاده و به فرزندتان اجازه دهید که در سمتی دیگر و پشت به در بایستد. وقتی شما صحبت می کنید، فرزند شما می تواند با توجه به صدای شما متوجه این نکته شود که شما در چه فاصله ای نسبت به او قرار دارید. زمانی که بچه ها تمایلی به لمس اجسام از خود نشان نمی دهند و دوست ندارند که توسط دستانشان به شناخت اجسام بپردازند، دانشمندان از چنین شرایطی به عنوان رفتارهای تدافعی در مقابل حس لامسه یاد می کنند. 2 3 سال پیش، خانم کِیسی رابِرتسُن مقاله بی نظیری را در خصوص این پدیده برای فصل نامه “Future Reflection” “آینده ی منعطف” نوشتند. ایشان نام این مقاله را “I don’t like that.” “من آن را دوست ندارم.” گذاشتند. در این مقاله، اشاره به راه حلهای فراوانی برای کمک به کودکان در جهت غلبه بر عدم تمایل خود به لمس اجسام شده است. در نتیجه، آنها می توانند بیاموزند که چگونه از طریق لمس می توان به کشف و شهود پرداخت. به مرور زمان، می توانید فرزندانتان را ترغیب به فراگیری آن مهارتها کنید و کم کم آنها را در وجودشان گسترش دهید. هرچه فرزندان شما در سنین کمتری این مهارتها را فرا بگیرند، نتیجه بهتری را نیز برای آنها به بار خواهد آورد. حس لامسه برای فرزند شما یک ضرورت به حساب می آید. به همین دلیل، شما میخواهید از این نکته اطمینان حاصل کنید که آیا فرزند شما به خوبی دارد فرا می گیرد که از این حس به طور کامل استفاده کند یا نه.

مکالمات پیوسته

همچنین، شما باید با کودک خود حرف بزنید. من مادری داشتم که همیشه با من مشغول گفت و گو بود. به همین دلیل خودم را آدم خوش شانسی می دانم. او در خصوص کارهایی که در منزل مشغول به انجام آنها بود با من حرف می زد. مادرم در مورد صداهایی که به گوشمان می خورد و بوهایی که توجه مرا به خود جلب می کرد، توضیح می داد. ما در مورد بافتهای مختلف پارچه، زبری، نرمی، سفتی و شل و ولی پارچه با هم بحث می کردیم. من و مادرم در مورد جهتهایی نظیر بالا و پایین، جلو و عقب و سربالایی و سرپایینی با هم صحبت می کردیم. کودکان چنین مفاهیمی را به شکل خودکار متوجه نمی شوند. من در جلساتی حضور پیدا کردم که در آنها دبیری می گفت: “در مقابل کودک خود، از سن 2 سالگی به بعد از واژگانی همچون بالا و پایین استفاده کنید. کودک هنوز آمادگی لازم برای درک این مفاهیم را ندارد.” این گفته به نظرم مضحک آمد. شما می فرمایید ما نمی توانیم به یک کودک بگوییم بالا و یا پایین؟ اینها مفاهیمی هستند که وابسته به جهتیابی بوده و هر کودکی لازم است آنها را هرچه زودتر یاد بگیرد!!! هیچوقت استفاده از کلماتی مثل بالا و پایین، داخل و خارج و چپ و راست، موجب ترس شما نشود. ممکن است فرزند شما مفهوم آنها را فوراً متوجه نشود، اما بسیار غیر منطقی به نظر می رسد که شما نخواهید از این واژگان تا رسیدن کودکتان به سنی که این دبیر محترم مشخص کردند، استفاده کنید.

دانش عمومی

خیلی مهم است که شما با کودکتان در خصوص رنگها صحبت کنید. من یک نابینای مطلق هستم. اصلاً توانایی دیدن رنگها را ندارم. اما تمایل دارم بدانم که هر یک از اجسام چه رنگی دارند. برای فرزند شما یک ضرورت است که بداند آسمان در یک روز زیبا آبی رنگ است. اما همین آسمان وقتی ابری باشد، رنگش خاکستری شکل است. در برخی اوقات، آسمان پر از ابرهایی است که به شکل پف کرده و سفید هستند و گاهی هم در آسمان ابرهای متراکم و تیره به چشم میخورد. کودکان شما می بایست چنین اطلاعاتی را به عنوان بخشی از اطلاعات عمومی خود کسب نمایند. اینها اطلاعاتی هستند که بچه ها احتمالاً از طریق مکالمات روزانه و یا در داستانها به دست می آورند. در گیر‌و‌دار زمان، ممکن است شما متوجه شوید، تصوراتی که فرزند شما از اجسام خاصی در ذهن دارد، در واقع تصورات غلطی باشند. در طول چهل سالی که از عمرم می گذرد، همیشه اینگونه فکر می کردم که آب سیب قرمز رنگ است. تازه 2 روز پیش فهمیدم که آب سیب به زردی می زند. من هیچ ایده ای در این خصوص نداشتم. مادرم چیزهای زیادی را به من آموزش داده بود، خیلی چیزها. من از این نکته آگاه بودم که سیب سه رنگ دارد. ما سیب قرمز، سبز و زرد داریم. وقتی شما صحبت از سیب می کنید، در اکثر مواقع، منظورتان سیب قرمز است. به همین خاطر فکر می کردم که آب سیب قرمز رنگ است. هیچ وقت هم در این خصوص سؤالی از کسی نپرسیدم. به خودم می گفتم: “سیبها قرمز هستند. پس طبیعتاً آب سیب هم باید قرمز باشد، درست؟” این بدان معنا نیست که مادرم از من غافل بوده و یا کار اشتباهی در مورد من انجام داده است. این بدین معنا است که مادرم هیچ وقت این موضوع به ذهنش خطور نکرده که بخواهد درباره‌اش به من توضیح بدهد. در مقابل، من هم هیچ وقت به ذهنم نرسید که از او بپرسم. همیشه چنین اتفاقاتی برای یک انسان رخ می دهد و کاملاً طبیعیست. وقتی یک روز خود را مرور می کنید، از خود این سؤال را بپرسید که فرزند من ممکن است از چه چیزی اطلاع نداشته باشد؟ شما ممکن است از فرزندتان بپرسید: “فکر می کنی این چه رنگی است؟” حتی اگر در حقیقت کودک شما نداند که آن چه رنگی است، بسیار مؤثر خواهد بود که شما به تشریح آن پرداخته و به او بگویید که شیء چه رنگی است. وقتی او بزرگ می شود، این عمل شما به عنوان یک مرجع خوب در ذهنش ماندگار خواهد ماند. از این مسأله بسیار خوشحال هستم که تمامی دانش لازمه را که از والدینم کسب نموده‌ام، در اختیار دارم و با تکیه بر این دانش می توانم فرزندان خود را تربیت کنم.

پرسش، پرسش، پرسش

وقتی کودک شما پرسشهایی را مطرح می کند، به آن پرسشها توجه کنید و سعی کنید به آنها پاسخ دهید.

البته که وقتی یک پای شما در خانه و پای دیگرتان خارج از منزل است و شما مجبور هستید در یک لحظه صدها فعالیت مربوط به خانه داری را به یک سر انجامی برسانید، درک می کنم که یافتن فرصت مناسب برای جواب دادن به سؤالات کار مشکلی است. اما بالاخره یک روز در ماه احتمالاً پیدا می شود که شما به کودکتان بگویید: “امروز برای من روز پر کاری نیست. امروز می‌توانی هر چقدر که دوست داری سؤال بپرسی. می‌توانیم امروز تا جایی که توان داریم به شناخت اشیاء مشغول شویم.” شاید فرزندتان از شما بپرسد: “دستگاه خودپرداز چیست؟” بچه را به پیش یک دستگاه خودپرداز ببرید و به او اجازه دهید او با دستگاه آشنایی کامل پیدا کند. به او توضیح دهید که چطور از دستگاه پول می‌گیرید. به بچه نشان دهید که کارت عابر بانک را در کدام قسمت از دستگاه قرار می‌دهید و دکمه ها کجا هستند. حتی این توضیح را به فرزندتان دهید که هروقت که بخواهید و به هر میزان پول که احتیاج داشته باشید نمی‌توانید آن را از دستگاه بگیرید. برای پول گرفتن از دستگاه هم محدودیت وجود دارد. در یک روز کم فشار دیگر، شاید گذرت به یک زمین بیسبال بیفتد. می‌توانید تمامی زمین بیسبال را قدم بزنید، از خارج زمین دیدن کنید و از جایگاه تماشاگران بالا بروید. فرزندتان را هم در تمامی تجربیاتی که مشغول به کسب آنها هستید، سهیم کنید. هرچه سن کودکتان در هنگام عملی سازی این رویکرد شما کمتر باشد، یقیناً نتیجه ی بهتری نیز برای او به همراه خواهد داشت. مادر من به نحو احسن این کار را به مرحله ی عمل می‌رساند. من از نحوه ی کار لوله های فاضلاب اطلاع پیدا کردم. به آبی که با شدت از داخل لوله‌ها پایین می آمد گوش دادم. ما بولوار مربوط به شهرکمان را گز می کردیم و من به گلهایی که در آن روییده بودند، دست می زدم. برخی از گلها کاملاً باز و زیبا بودند. برخی از گلها هم شکسته و پژمرده بودند. گویی که غم ابدی آنها را فرا گرفته باشد. من به خوبی به تفاوت میان یک گل زیبا و گلی که نیاز به رسیدگی دارد تا روی پایش بایستد پی بردم. بعدها، همه چیز برای من عوض شد. وقتی دبیرستان بودم، یک مجسمه نزدیک مدرسه قرار دادند. مادرم گفت: “یک مجسمه ی هنری اینجاست. دوس داری به آن دست بزنی؟” تصور می کنید پاسخ من چه بود؟ گفتم: “نه مامان، نه! اگر بچه ها ببینند من دارم به مجسمه دست می زنم چی؟” من خجالت می کشیدم. از اینکه مادرم در کودکی برایم وقت گذاشت و همه چیز را قبل از اینکه خودم را پیدا کنم به من نشان داد، بسیار خرسند هستم. لطفاا درک کنید. منظور من این نیست که شما نباید وقتی فرزندانتان بزرگ هستند، به آنها چیزی نشان دهید. من فقط از این جهت خدمتتان عرض کردم که ممکن است شما نیز با چنین مقاومتهایی از سوی فرزندان خود مواجه شوید.

بالاتر و مهمتر از این مطالب

وقتی شما و کودکتان دست به شناخت یک شیء می زنید، بسیار مهم است که شما کل یک شیء و یا حداقل بخش عمده ای از شیء را به او نشان دهید. درخت می تواند مثال خوبی باشد. وقتی شما یک بچه ی کوچک هستید و یک درخت را لمس می کنید، بسته به اینکه قد شما چقدر بلند است و یا قد درخت چقدر بلند است، ممکن است متوجه این نکته نشوید که درخت شاخه‌هایی نیز دارد. من به شخصه تا مدت زیادی فکر می کردم درخت فقط یک تنه ی بزرگ و گرد است که پوستی هم روی آن را پوشانده است. در تصورات خود متوجه این نکته بودم که شاخ و برگ هم وجود دارد. اما واقعاً نمی دانستم شاخ و برگ چه شکلی هستند. نهایتاا، پدرم من را به جایی که درختان زیادی بودند برد و چند شاخه را به من نشان داد. وقتی کمی بزرگتر شدم، به من اجازه دادند تا از درخت بالا بروم. درختی که ابهت زیادی داشت. عاشق درخت بودم. به عنوان یک دختر، رفتاری پسر گونه از خود نشان می دادم و از هر چیزی که می توانستم بالا بروم، بالا میرفتم. بعضی اوقات، احتمال دارد شرایط لمس یک جسم واقعی توسط کودکتان ممکن نباشد. بنابر این، میتوانید ماکت و یا حتی شکل سه بُعدی چاپی شیء مورد نظرتان را به او نشان دهید. می توانید از یک تصویر برجسته شده استفاده کنید. وقتی جسم مورد نظر شما در سطحی بالاتر از سر شما قرار دارد، می توانید کودک خود را بلند کنید تا دستش به جسم مورد نظر برسد. فرزند شما با استفاده از یک چوب دستی به راحتی می تواند متوجه فاصله خود با سقف خانه و یا حتی بالای در شود. وقتی وسیله ای بالاتر از سر کودک شما قرار دارد، شما می توانید با ضربه زدن به آن وسیله، از طریق صدای ایجاد شده او را از مفهوم ارتفاع تا حدی آگاه سازید. مکانهای امنی را برای یادگیری و شناخت فرزندانتان از محیط اطراف در نظر بگیرید. در بعضی مواقع، اجازه بدهید فرزندتان خودش به شناخت یک چیز دست یابد. اگر شما در پاسیو حضور دارید و فرزندتان در حیاط پشتی است، زمان بسیار خوبی برای اوست که به ماجراجویی بپردازد و چیزی را خود کشف کند.

زمان یادگیری

نام مادر اُرِلیا آما، رِیچال اِستار است. او به کمک مادرش یک صفحه ی رنگی قابل لمس را بررسی می کند. یادگیری مستقلانه نه تنها برای کودکان نابینا، که برای کل کودکان از اهمیت زیادی برخوردار است. بسیار ناراحت کننده است که مدارس امروز، حتی در زنگهای تفریح و زمانهای خارج از کلاس نیز قاعده مند شده اند. نه تنها وقتی شما در کلاس هستید می بایست از قوانین خاصی پیروی کنید، بلکه شما در زمین بازی نیز مجبور به رعایت الزاماتی هستید. باید به بازیهایی مشغول شوید که به شما گفته می شود. من باور دارم، اکثریت دانش آموزان این شانس را ندارند که برخلاف قانون عمل کنند. به آنها این فرصت داده نمی شود که بر روی چمنها غلت بزنند و یا تکه چوبی پیدا کرده و با آن بازی کنند. تردیدی در این نیست که ایمنی دانش آموزان یک ضرورت است. اما این را هم در نظر داشته باشید که برای آنها نیز این نکته اهمیت دارد که خود به تنهایی و یا به کمک رفقایشان به کشف و شهود بپردازند. یادگیری می تواند در منزل نیز صورت پذیرد. آشپزخانه ما کابینتی داشت که می توانستم از آن بالا روم. وقتی مادرم مشغول شستن ظرفها بود و یا داشت پای اجاق آشپزی می کرد، من چند ماهیتابه و قابلمه در اختیار داشتم و با آنها مشغول بازی می شدم. می توانستم با قاشق به ماهیتابه بکوبم و اینگونه وانمود کنم که دارم چیزی را هم می زنم. این شانس را داشتم که ماهیتابه ها را روی سرم بگذارم و یا آنها را به سمت زمین پرتاب کنم. کاری به کار مادرم نداشتم و خودم را مشغول کسب تجربه می کردم. از وسایل همیشه در جای درست خود استفاده نمی کردم و این همان چیزی بود که به عنوان یک دانشمند کوچک از من انتظار می رفت. یک ماهیتابه می تواند گاهی نقش کلاه را داشته باشد. گاهی نیز می تواند به عنوان طبل و دهل به کار رود. حتی 2 ماهیتابه می تواند حکم سِنج را داشته باشد. ماهیتابه حتی می تواند در دستیابی به یک موجود فضایی، یک ابزار ردیاب خوب به حساب آید. ماهیتابه ها همیشه هم نباید مفهوم اصلی و واقعی خود را در ذهن ما داشته باشند. به خوبی قادر بودم با ماهیتابه ها بازی کنم. دلیلش هم این بود که مادرم کمی به من آشپزی یاد داده بود. او به من نشان داد چگونه از ماهیتابه استفاده کنم و روش هم زدن را نیز به من آموخت. متوجه شدم بزرگسالان از این وسیله در چه مواقعی استفاده می کنند، اما هنوز هم در تصورات خود، بر این نکته اصرار داشتم که می شود کاربردهای دیگری را نیز برای این وسیله کشف کرد.

هر وسیله به چه دردی می خورد؟

هر زمان که می توانید، به فرزندان خود این فرصت را بدهید تا خودشان تلاش کنند و به این درک برسند که هر وسیله چه کاربردی دارد. توصیه نمی کنم که این مجوز همیشگی باشد و هروقت که کودک شما به چیز جدیدی دست زد، به شناخت آن نیز مشغول شود. در این فرایند، کودک شما ممکن است نا امید شده و دست از شناخت بردارد. منطقیست که اینجا شما وارد عمل شده و به او کمک کنید. در هر صورت، اگر او می خواهد که با تلاش خودش به این نتیجه برسد که یک وسیله به چه نحوی کار می کند، اجازه بدهید کارش را بکند. من به شخصه دوست داشتم در مورد باتریها بدانم. دلیلش را واقعاً نمی دانم. ولی در سنین کودکی، عاشق باتری بودم. به خوبی به خاطر دارم که با یک باتری 9 ولتی بازی می کردم. باتریی بود که می شد از آن در تلفن، کنترل تلویزیون و رادیو استفاده کرد. فکر می کنم خیلی جلوتر از هم سن و سالانم بودم. می توانم خودم را به یک موبایل تشبیه کنم که خیلی جلوتر از زمان حرکت می کند. بگذریم، من عاشق باتریها بودم و به این آگاهی رسیدم که باتریها در درون وسایل قرار می گیرند. سرگرمی مورد علاقه ی من کار با یک ضبط صوت بود. آیا شما این ضبط صوتها را که نوارهای کاسِت داخلش می گذاشتیم را به یاد می‌آورید؟ همانهایی که بعضی اوقات نوار جمع می کردند. وقتی این اتفاق می‌افتاد، حالم بد می‌شد. دستگاه ضبط و پخشم باتری می‌خورد. ضبط را به مادرم می‌دادم و می‌گفتم: “مامان، باتریهایش تمام شدند.” او هم بیچاره برایش باتریهای جدید می‌گذاشت. روزی به او گفتم: “میخواهم این دفعه خودم باتریها را داخل دستگاه بگذارم. چه شکلی این کار را کنم؟” اولش سخت بود. نمی دانستم باید باتری را به سمت بخش فنری هول داد. همچنین، متوجه نبودم که هر سمت باتری باید به سمت کدام جهت باشد. یک ربعی مشغول بودم. قبل از اینکه تسلیم شوم و درخواست کمک کنم، سعی می کردم خودم به نتیجه برسم. برخی اوقات تجربیات نا امید کننده ای را از سر می گذراندم. اما در بسیاری از مواقع هم چیزهای زیادی نصیبم می شد. فکر می کنم در بیشتر اوقات، این شانس به کودکان داده نمی شود تا به شکل مستقل به کشف و شهود پرداخته و خود به یافته هایی دست یابند. بچه ها باید یاد بگیرند کاری را که برای اولین بار قرار است انجام دهند، شاید به خوبی از عهده ی انجام آن بر نیایند. باید به آنها اجازه ی اشتباه کردن بدهیم. اشتباه کردن هم بخشی از زندگی یک دانشمند است. بسیاری از اختراعات در نتیجه ی شکستهای بیشمار بوده است. برخی از اختراعات به شکل تصادفی و در خلال همین اشتباهات به وجود آمده اند. خطاها و حتی ناکامیها، همه و همه، فرصتهای آموزشی ارزشمندی را برای فرزندانتان به بار خواهند آورد. وقتی بچه بودم، خیال می کردم افراد بینا هرگز گم نمی شوند. حقیقتاً تصور می کردم افراد بینا هیچ وقت اشتباه نمی کنند. وقتی مشغول به انجام کاری هستید و در خلال آن اشتباهی از شما سر می زند، بگذارید کودک شما نیز از اشتباه شما آگاه شود. برای مثال بگویید: “اُه، اینجا رو درست انجام ندادم.” اگر معلم هستید، به دانش آموزان بفهمانید که شما هم مانند آنها اشتباه می کنید.

پودینگ و پاستا

تمایل دارم به آنچه تا کنون گفته ام، مطلب دیگری را نیز بیفزایم. به فرزندان خود اجازه دهید تا کثافت کاری و شلختگی را نیز تجربه کنند. در جریان هستم که کثیف کاری و شلختگی برای برخی از والدین امری عادیست و در مقابل برای برخی دیگر نیز بدترین کار ممکن به حساب می آید. در یک روز مشخص، به بچه هایم اجازه می دهم تا با پودینگ “Pudding” سر و صورت خود را نقاشی کنند.

Pudding” پودینگ نوعی شیرینی خامه ای در آمریکا است.

شوهرم به من می گوید: “من هیچ وقت نمی خوام وقتی این کارا رو می کنی، اینجا باشم. حتی نمی خوام در جریان این موضوع قرار بگیرم.” برای بچه ها شدیداً یک تفریح با مزه بود. شگفت انگیز بود. بعد از بازی، سر تا پای خانه را شلنگ می گرفتم و کاملاً تمیز می کردم تا وقتی شوهرم به خانه برمی گردد، همه چیز برق بزند. او مرا به خاطر آنچه به عنوان بازی مشغول به آن بودم، سرزنش نمی کرد. فقط دوست نداشت جلوی او این اتفاق بیفتد. اگر شما هم از این دسته اشخاص هستید که تمایلی به همراهی این جریان ندارید، حداقل کس دیگری را پیدا کنید که از این جور تجربیات استقبال می کند تا فرزند شما نیز بتواند با همراهی او این کار را انجام دهد. کار دیگری که می توانید با کودکانتان انجام دهید، تمرین مهارتها از طریق بازی می باشد. استخرهای مخصوص کودکان، استخرهای آبی و وان حمام مکانهای معرکه ای برای تمرین آب پر کردن، اندازه گیری کردن، آب پاشیدن، هم زدن، با قاشق یا ملاقه آب برداشتن و شلپ شلوپ کردن، میباشند. در هنگام این بازی، ممکن است مقدار کمی آب هم روی کف زمین بریزد، ولی اصل هیجان در داخل وان رخ می دهد. شن هم عالی است. شن ساحلی هم خوب است. ولی اعتراف می کنم که به جعبه های شنی هیچ علاقه ای ندارم. شن همه جا را پوشش می دهد. اما در هر صورت، شن هم ابزار یادگیری خوبی به حساب می آید. به کمک شن، می توانید ساختمان سازی، پر کردن استانبولی، غربال گری و ماله کشی را نیز تمرین کنید. وقتی شن خیس است، شبیه به چه چیزی است؟ وقتی خشک می شود، چه تفاوتی دارد؟ چیز دیگری که خیلی عاشقش هستم، پاستایی است که به آن سس نزده باشند. وقتی پسرم کوچک بود، ما یک جعبه ی مخصوص پاستا داشتیم. جعبه ای که طول زیادی داشت و عرضش خیلی کم بود. چیزی که می شد به راحتی آن را روی تخت خوابتان جا به جا کنید. انواع پاستاها نظیر چرخی شکل، پاپیونی، حلزونی و گنبدی شکل در دو سایز بزرگ و کوچک را می خریدیم. همه چیز را در جعبه ی مخصوص پاستا قرار می دادیم و می توانستیم به روشهای مختلف با آن بازی کنیم. داخلش جاده می ساختیم، پاستاها را دسته بندی می کردیم و به شمارشش مشغول می شدیم. با بیل آنها را برمی داشتیم و به داخل کامیون می ریختیم. بعضی وقتها هم پسرم یکی در دهانش می گذاشت و می خورد. او این روزها به پاستای خام علاقه دارد. اسباب بازیهای ساده بخرید و فقط تمرکزتان بر روی اسباب بازیهایی نباشد که پر سر و صدا هستند. تردیدی وجود ندارد که اسباب بازیهای پر سر و صدا جذابیت بیشتری دارند. اما در نظر داشته باشید که برخی از بهترین اسباب بازیها بسیار ساده هستند: چیزهایی مثل انواع جعبه ها و خانه سازیها. اسباب‌بازیهای جدیدی به بازار آمده اند که هم زیبا و هم جذاب هستند. آنها دارای قطعات کوچک و بزرگ می باشند. بنابر این، یک نوزاد نمیتواند آنها را قورت بدهد. تمامی این اسباب بازیها می توانند این امکان را به فرزند شما بدهند تا به یادگیری و شناخت اطراف خود بپردازد. یکی از قدیمیترین خاطراتم به پدرم مربوط می شود. پدری که عمرش را در سال 2010 به شما داد. به خاطر دارم که او من را روی شانه هایش قرار داد تا بتواند به من سقف خانه را نشان دهد. او به من لوستر و لامپهایی را که در داخلش بود نشان داد. برادرم لامپ را روشن کرد و من احساس کردم لامپ گرم شد. سالها بعد از پدرم سؤال کردم: “چرا این کار را انجام دادی؟” او گفت: “خب، تو درکی از سقف نداشتی و نمیدانستی که اون شبیه به چیه.” وقتی شما برای آشنایی فرزندتان با اجسام وقت می گذارید، درواقع به آنها کمک می کنید که دنیا را بشناسند. شما خاطراتی را در ذهن آنها حک می کنید که آنها همیشه از آن خاطرات به نیکی یاد خواهند کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

4 × 1 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *