بیاییم خود را با اجتماع سازگار سازیم: آموزش حرکت های اشاره به کودک نابینای خود

نویسنده: Melissa Riccobono

منبع نسخه ی انگلیسی: Future Reflection

مترجم: داوود چوبینی

منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان

یادداشت سردبیر

افزون بر اینکه خانم ملیسا ریکُبُنُ یک خانم همه فن حریف در فدراسیون ملی نابینایان آمریکا به حساب می آید، به عنوان مشاور راهنما در یک مدرسه نیز مشغول به فعالیت می باشد. او صاحب 3 فرزند است. دو تن از فرزندانش نابینا هستند. در این مقاله، ایشان بر اساس کارگاهی که در مجمع سالیانه ی فدراسیون ملی نابینایان آمریکا برگذار کردند، تجربیات خود را به عنوان یک مادر، یک مشاور و یک زن نابینا برای ما به تصویر می کشند.

بیاییم خود را با اجتماع سازگار سازیم: آموزش حرکتهای اشاره به کودک خود

همینطور که به عنوان یک کودک نابینا در حال بزرگ شدن بودم، نتونستم ارتباطات بصری رو به همون شیوه ای که افراد بینا و به شکل خودکار کسب می کردند رو تو خودم پرورش بدم. خوشبختانه هراسی از سؤال پرسیدن نداشتم و در همون سنین اولیه برخی از مسائل پایه ای رو فرا گرفتم. هرچند که من درکی از اون مسائل پایه ای داشتم، با وجود این هنوز نیاز بود که افراد، حرکات من رو اصلاح کنند. برای مثال: می بایست با تفاوتهای ظریف بین بالا و پایین کردن سر و سایر تکونهای سر آشنا می شدم. وقتی می خواستم بگم بله، سَرَم رو خیلی سریع تکون می دادم. این حرکت یه چیزی شبیه به همون حرکتیست که بیناها انجام میدن. اما بالاخره یکی به من توضیح داد که مردم برای گفتن بله، معمولاً اینقدر شدید سرشون رو تکون نمیدن، بلکه خیلی ملایم فقط سرشون رو کمی به سمت پایین و بعدش به سمت بالا تکون میدن. درضمن، شما فقط یکی دو بار این عمل رو باید تکرار کنی. همین اشتباه در مورد گفتن نه هم در حرکات من وجود داشت. من برای گفتن نه، سَرَم رو شدیدا به این طرف و آن طرف تکون می دادم. یه روز یکی به من گفت: “عموم مردم برای گفتن نه به این شکل عمل نمی کنند. فقط کافیه برعکس حالت بله عمل کنی و سرت رو خیلی ملایم به سمت بالا برده و سپس به جای اولیه اش برگردونی.”

فراگیری این حرکات که بخشی از زبان غیر شفاهی به حساب میاد، برای کودکان، نوجوانان و جوانان نابینا، مسأله ای مهم تلقی میشه. وقتی کلاس چهارم بودم، یکی از بچه ها گفت: “انگشت شَست خودتون رو برای تأیید یه چیزی بالا بیارید.” من گفتم: “منظورت چیه؟” این اصطلاح رو شنیده بودم، اما نمی دونستم این حرکت رو چه شکلی انجام بدم. خب دوستم نحوه ی انجامش رو به من نشون داد. همون طور که در زبان گفتار هم برخی واژگان مفهوم ناشایستی دارن، در زبان اشاره نیز ما با همچین علائمی رو به رو هستیم. من توصیه نمی کنم بچه هاتون رو ترغیب کنید تا انگشت وسطیشون رو به سمت کسی بگیرند. اما قطعاً باید بدونند، در جامعه ی ما، نشون دادن این انگشت اصلاً مفهوم شایسته‌ای رو تو خودش جای نداده و استفاده از این علامت به دور از ادب و انسانیت هست. وقتی به اندازه ی کافی بزرگ شدند، باید بهشون یاد بدید که این حرکت چه شکلی نشون داده میشه. بنابراین، وقتی اونا از این موضوع آگاه باشند، هیچ وقت به شکل تصادفی اون رو انجام نخواهند داد. شما از اونا نمیخواین که این کار رو انجام بدن، ولی ازشون می خواین که بدونند این علامت به چی برمیگرده. وقتی به عنوان عضوی از هیأت ژوری مشغول به خدمت بودم، اهمیت اینکه هر علامت به چی برمیگرده رو خیلی ملموستر از گذشته حس کردم. قاضی به همه گفت دست راستشون رو به علامت سوگند بالا بیارند. سالها بود این اصطلاح به گوشم می خورد، اما هیچ وقت به عقلم نرسید از کسی بپرسم این حرکت رو چه شکلی انجام میدن. می دونستم این حرکت هیچ ربطی به اون حرکتی که در دوران مدرسه انجام می دادیم و برای جواب دادن به یه سؤال، دستمون رو بالا می بردیم، نداره. از کسی هم که کنار من نشسته بود هم که نمی تونستم سؤال کنم: “ببخشید چه شکلی میشه دست راستت رو به علامت سوگند بالا بیاری؟” عموم مردم از شما انتظار دارن این رو خودت بدونی. اگر هم نسبت به انجامش تردید داری، خب می تونی به اطراف نگاه کنی و ببینی بقیه چه شکلی انجام میدن و تو هم همون حرکت رو انجام بدی.

یکی دیگه از علائم اشاره که هیچ وقت درست و حسابی یادش نگرفتم، تکون دادن دست به علامت خداحافظی بود. برای انجام این کار، سعی می کردم از تمام دستم استفاده کنم. ولی بعدها به من گفته شد که برای رسوندن مقصدم که همانا خداحافظی هست، فقط باید از مچ دستم استفاده کنم و اون رو تکون بدم و نه کل دستم رو. اینها علائم اشاره ای هستند که در طول روز، مردم بدون اینکه بخوان به نحوه ی انجام اون فکر کنن، به شکل بالقوه از اون استفاده می کنن. هروقت دارید از این علائم استفاده می کنید، نحوه انجام اونها رو هم برای کودک نابینای خود جا بندازید. همون طور که بچه‌های شما بزرگ و بزرگتر میشن، احتیاج پیدا می کنن که از این علائم اشاره استفاده کنن. خب حتی اگر به فرض هم دوستی نداشته باشن که این سؤالات رو ازش بپرسن، دیگه احساس بدی ندارن. دلیلش هم این هست که اونا اینها رو از شما قبلا فرا گرفتن.

وقتی کلاس هفتم و هشتم بودم، تو برنامه های مدرسه، برنامه ای تحت عنوان رقص مدرسه ای وجود داشت. میدونستم چه شکلی باید تند برقصم، ولی واقعا نمی دونستم رقص مِلو و یا همون آهسته چیه. از یکی از دوستان صمیمیم پرسیدم: “آدما چه شکلی این رقص رو انجام میدن؟” دوستم این شکلی به من توضیح داد: “یه دستت رو بین باسن و کمرت قرار بده و یا اون رو روی شونت بذار. کرکر خنده راه بنداز و سرت رو هم کمی به سمت پایین نگه دار.” اون واقعاً همه چیز رو خوب می تونست توصیف کنه. من واقعاً خیلی خوش شانس بودم که اون رو تو زندگیم داشتم و می تونستم ازش چیز یاد بگیرم. تا قبل از اینکه کلاس هفتم و یا هشتمم رو شروع کنم، دلم نمی خواست از پدر و مادرم سؤال بپرسم. اصلا دلم نمیخواست مجبور بشم از بزرگترها سؤالی بپرسم.

خیلی مهم هست که بچه های نابینای شما، هر تعداد که ممکن باشه، دوست پیدا کنن، با بزرگترها در ارتباط باشن و در کنار خودشون یه مشاور نابینا داشته باشن. این امر به منزله پُلی قوی برای رشد و پرورش کودک شما به حساب میاد.

تا زمانی که خودم صاحب 3 فرزند نشدم، هیچ وقت این مسأله رو درک نکردم. در حال حاضر، فرزندان من به ترتیب 13، 10 و 8 سال دارن. در بسیاری از امور، اونا هنوز هم وقتی در مورد مسأله ای سؤال دارند، میان پیش من. اما می دونم که در برخی از مسائل، من دیگه اون شخصی نیستم که اونا بخوان برای مشورت، بهش مراجعه کنند. از همون زمانی که خیلی کوچیک بودن، سعی می کردم اونا رو تو جمعهایی که آدمهای خوبی توش هستند ببرم. آدمهایی که خودم روشون شناخت داشتم. اگر اونا دیگه دلشون نمی خواد برای پرسیدن مسأله ای پیش من بیان، آرزو می کنم با بقیه بزرگترها مشورت کنند. شاید من همیشه نتونم پاسخی برای مسائلشون داشته باشم.

در مورد آموزش علائم اشاره به کودکان و توضیح زمان استفاده از آنها، هرچه زودتر شروع کنید، بهتر هست. هرچی فرزندان شما بزرگتر میشن، دیگه نمی‌خوان از شما یاد بگیرن. وقتی اونا احساس کنند رفقاشون یه سری کارا رو می دونند به چه شکلی انجام بدن و در نتیجه احساس عقب ماندگی به آنها دست بده، ممکن هست باعث هر چه با تجربه تر شدن اونا بشه.

بهترین شروع همون مهد کودکها هستند. در مهد کودک، بچه ها انواع و اقسام رقصها و آوازها رو یاد میگیرن. خب وقتی رقص یاد بگیرن، به طبع با حرکات و علائم اشاره ای زیادی رو به رو میشن. از درون همون رقص و آوازهاست که شما میتونی خیلی از مهارتهات رو سر‌و‌سامانی بهش بدی. برای مثال: در رقص هُکی پُکی به این شکل عمل می کنیم: بازوی راستمون رو میاریم جلو می بریم عقب. مجدد همون بازو رو میاریم جلو ولی با این تفاوت که همراه جلو آوردن، اونو کاملاً می لرزونیم. مطمئن بشید فرزند شما هم به درستی می دونه اون حرکات رو چه شکلی انجام بده. این یه فرصت آموزشی معرکه به حساب میاد. اونا در حقیقت فقط رقصیدن رو آموزش نمی بینند. اونا در خلالش با مفاهیم چپ، راست، جلو و عقب آشنا میشن. همچنین، همزمان مسیر یابی رو تمرین میکنند و اوقات خوشی رو نیز برای خودشون رقم می زنند. اگر شما رقص رو تو خونه بهش آموزش بدی، اون موقع اون تو کلاس وقتی همون رقص رو انجام میده، عملکرد بهتری داره. وقتی شما تو خونه بهش رقص رو آموزش میدی، دیگه با ترس و لرز به سراغ رقص تو کلاس نمیره و این احساس رو هم نداره که بقیه می تونند انجام بدن و من نمی تونم. مطلع بشید از اینکه چه رقصهایی در آینده قرار هست در مهد کودک فرزند شما آموزش داده بشه. همچنین اینکه این برنامه ها به شکل تئوری برگزار میشن یا عملی. اونا رو تو خونه باهاش کار کن، که این کار، فرزند شما رو یه قدم جلو میندازه. اگر شما زمان کافی برای انجام این کار رو نداری و یا رقصهای جدید زیادی به شما معرفی میشه، بودن یه معلم رقص در کنار شما می تونه کمک کننده باشه. شاید هم معلم کودک نابینای شما بتونه با استفاده از برنامه های آموزش فردی، آموزش حرکات بدن و رقص رو با هم ارائه بده. از معلم کلاس هم بخواین که آموزشها رو به شکل شفاهی هم ارائه بدح. استفاده از نوعی زبان توصیفی مؤثر می تونه کاری کنه که همه دانش‌آموزان از مطالب بهره‌مند بشن. برای مثال: “حالا دستات رو بِبَر بالا و همزمان 3 بار دست بزن.” یا “رو دست و زانوی خم شدت حرکت کن.” این مدل آموزشها خیلی سودمندتر هستند تا اینکه شما بگی: “حالا این شکلی عمل کن.”

اگر فرزند شما زودتر از زمان خودش یاد بگیره که این رقصها رو انجام بده، اون تو کلاس خودش می تونه نقش رهبر رو ایفا کنه. خب این معنیش این هست که بقیه دانش آموزان بینا میتونن حرکات فرزند شما رو ببینن و رقص رو از اون یاد بگیرن. این مسأله میتونه قدرت رو برای فرزند شما به ارمغان بیاره. دانش آموزان دیگه متوجه می شن کودک شما هیچ فرقی با اونا نداره و تازه چیزهای زیادی هم برای عرضه داره.

به غیر از بحث ایما و اشاره و رقص، مطمئن بشید که فرزند شما توانایی انجام نرمشهای رایج رو داره. مثالهایی که الان خدمتتون عرض میکنم، فعالیتهایی هستند که بچه تموم اونا رو وقتی مدرسه بره انجام میده. فعالیتهایی مثل: پریدن، لِی لِی کردن، بدو بدو کردن، در رفتن و دویدن سریع. هرچی شما زودتر انجام این فعالیتها رو باهاش تمرین کنی، در آینده فرزندت عملکرد بهتری رو از خودش تو مدرسه بروز میده. وقتی معلم میگه: “5 بار درجا بزنید.”، بچه ی شما هم پا به پای همکلاسانش قادر هست در قالب گروه، این کار رو انجام بده.

حرفهای زیادی میشه در مورد این موضوع گفت و باید بگم این فقط یه مقدمه بود. در حال حاضر مایلم سؤالات شما رو بشنوم.

اَشلی: من یکی از کارمندان بخش خدمات رسانی به جوانان نابینا در “سازمان زندگی مستقل” که در آریزونا تأسیس شده، هستم. به همین خاطر با بچههای نابینای زیادی کار کردم. تازه یه دختر یک سال و نیمه نابینا هم دارم. اتفاقا به من گفتن صحبت کردن در خصوص مسائلی نظیر حرکات ایما و اشاره و رقص، بعضی وقتها میتونه منجر به خجالت زدگی و یا معذب شدن فرزندان ما بشه. به خصوص این موضوع میتونه در مورد نوجوانان صادق باشه. اونا متوجه میشن که در مورد این چیزا چیزی نمی دونند و نهایتاً شرمنده میشن. شما می تونی ترفندی رو معرفی کنی که بشه از طریق اون سر صحبت رو در خصوص این مسائل با نوجوونا باز کرد؟

مِلیسا: فکر می کنم بهترین کار اینه که همه ی بچه ها رو دور هم جمع کنید و بهشون بگید: “میخوایم با همدیگه این رقصها رو یاد بگیریم.” هیچ وقت ازشون این سؤال رو نپرسید: “کی می دونه چه جوری باید این نوع رقص رو انجام بدیم.” بجاش میتونی بگی: “هرکی میدونه روش رقصیدن این نوع رقص خاص چیه، می تونه به دیگران هم اون رو یاد بده.” اگر تو جمعتون 2 3 تا نابینا در اختیار داشته باشید که قادر باشن نحوه ی رقصیدن رو به نوجوونا آموزش بدن، این خیلی میتونه مؤثرتر باشه. حتی ممکنه شما نوجوونایی رو در اختیار داشته باشید که همزمان با یادگیری رقص، بتونن همزمان آموزه‌های خودشون رو به دوستان کم سن و سالتر خودشون منتقل کنن. حتی فکر می کنم برای شما به عنوان یک فرد بینا مهم باشه که به بچه های نابینا بفهمونید، همه ی افراد بینا هم این اَعمال رو خیلی شیک و درست انجام نمیدن. همون طور که در سایر مسائل، تواناییهای هر شخص متفاوت هست، رقصیدن هم نوعی توانایی هست که همه به یک اندازه ازش بهره مند نیستند. همیشه ما به عنوان قشر نابینا احساس می کنیم، این فقط ما هستیم که معذب و محدود هستیم. به احتمال خیلی زیاد، این حس نمی تونه قابل پذیرش باشه. برای اثبات اون هم، همیشه یه دوست خوب کنار ما نیست تا حقایق پیرامونمون رو بهمون توضیح بده و در نتیجه بفهمیم که این محدودیتها و ناراحتیها فقط خاص ما نیست.

فاویا: اصلاً تمایلی به بزرگ جلوه دادن اهمیت مباحث مورد بحث ندارم. ممکنه این شکلی به نظر برسه که موفقیت تحصیلی مهمتر از مهارتهای اجتماعی باشه. و این شکلی استنباط بشه که بعداً میشه در مورد مهارتهای اجتماعی فکر کرد. اما در حال حاضر، مهارتهای اجتماعی و زبان بدن یا همان “Body Language” اهمیت دارن.

مِلیسا: خیلی صحبتی از زبان بدن به میون نیاوردم. اتفاقاً خیلی هم حیاتی هست. خیلی خیلی برای بچه های شما مهمه بدونن وقتی دارن با کسی صحبت می کنن، صورتشونو، رو به کسی بگیرن که دارن باهاش صحبت میکنن. مهمه یاد بگیرن سرشون رو بالا بگیرن و اگر می تونن چشماشون رو هم باز نگه دارن. لازم هست یه دختر خانم بدونه که وقتی داره یه لباس بلند رو می پوشه، روی دو پاش، در حالی که پاهاش از هم باز هستند، نشینه. اینا تموم اون چیزایی هستند که از بیناها انتظار رعایتش میره. اما از اونجایی که فرزندان شما نابینا هستن و نمیتونن پیرامون خودشون رو ببینن، ضرورت ایجاب میکنه که این مسائل بهشون آموزش داده بشه. اینم یه دلیله دیگه برای اینکه چرا باید چند تا بزرگتر دیگه هم به غیر از پدر و مادر، بالاسر فرزند شما باشن و باهاش در ارتباط باشن.

برای بسیاری از بچه ها، حریم شخصی یه معضل بزرگ به حساب میاد. خیلی اوقات دیدم بچه های نابینا، به خصوص جوونترهاشون، دوست دارن به آدم خیلی خیلی نزدیک بشن. بچه ها سعی می کنن بفهمن من کجا هستم و دارم دقیقاً چی کار می کنم. معلمین و سایر افرادی که تو زندگی اونا بودن، معمولاً با تمایل شخصی خودشون این فضا رو بهشون دادن. اونایی که چنین فضایی رو به بچههای نابینا میدن، تصورشون بر اینه که برای مثال: چون این دختر خانم نمیبینه و نمیدونه من کجام، براش ضروری که به من نزدیک باشه. برای یه بچه ی 3 یا 4 ساله، انجام چنین حرکاتی کاملاً عادیه و نزدیک شدنشون به سایرین و حتی زیاد لمس کردن اونا نیز مشکل ساز نیست. ولی هرچی بچه بزرگتر میشه، انجام چنین حرکاتی، باعث ناراحتی و تنفر دیگران از اون میشه. تصور کن، با یه آدم 16 ساله که تازه همجنست هم نیست، مشغول صحبت هستی. در همین حال، سعی می کنی بهش نزدیکتر و نزدیکتر بشی. این قصه خیلی سریع باعث هرچه بیشتر ناراحت شدن طرف مقابلت میشه.

مهمه به فرزندت یاد بدی، قبل از لمس کردن کسی، ازش اجازه بگیره. بر فرض، اگر آدما دارن در مورد گوشواره های من صحبت می کنند و بچه دوست داره اونا رو لمس کنه، با روی باز استقبال می کنم، بهش اجازه میدم اونا رو لمس کنه و کاری رو که دوست داشته رو انجام بده. اما ترجیح میدم قبلش از من اجازه گرفته بشه. مطمئن بشید، سایر بزرگسالانی که در زندگی کودک شما حضور دارند، مسأله ی مربوط به حریم شخصی رو درک کرده و به شکل متقاعد کنندهتری با انتظارات فرزند شما برخورد خواهند کرد.

اغلب اوقات بچه های ما تمایل دارن دیگران رو لمس و یا دستشون رو بگیرند. دلیلش هم اینه که همین برخورد، با خود همین بچه ها شده. یعنی بدون اینکه از اونا اجازه بگیرن، افراد بینا دست اونا رو گرفته و با زور از این سو به اون سو بردن. لازمه به فرزندان نابیناتون، نه گفتن رو آموزش بدید. اونا می تونن یاد بگیرن، نه گفتن رو به شکل مؤدبانه و در عین حال محکم ازش استفاده کنن. مردم اختیار خودشون رو که دیگه دارن. چون این بچه ها نابینا هستند، معنیش این نیست که هر کسی می تونه اونا رو به هر سمتی که می خواد بِکِشه و بِبَره. تازه بگه: “بسیار خب، داریم با هم میریم.” قبل از شیوع ویروس کُرونا، حتی با من بزرگسال هم همچین رفتاری شد. در حالی که اصلاً نیازی به کمک نداشتم، یکی دستم رو گرفت و همینجوری با خودش بُرد. حتی بعضی وقتها با منظور هم با دست من ور می رفت. وقتی بچه هاتون کوچیک هستند، خیلی حیاتی هست که بهشون یاد بدید، لمس کردن شما توسط کسی اون هم در شرایطی که خودتون هیچ تمایلی به اون ندارید، اصلاً قابل پذیرش نیست. وقتی بچه بودم بهم گفتن: “اونا نیتشون خیر هست. اونا فقط می خوان بهتون کمک کنن.” هیچ وقت تشویق نشدم تا حریم شخصی خودم رو تعیین و محدودیتهای لازم رو لحاظ کنم. میشه این فرصت آموزشی رو به فرزندانمون بدیم تا خیلی راحت بگن: “نه، متشکرم. احتیاجی نیست. خودم می تونم برم اداره. خودم میدونم دارم کجا میرم. در حال حاضر به کمک احتیاج ندارم.”

سِرینا: وقتی میرقصم، عصای سفیدم رو میذارم کنار. اما سؤال اینجاست که وقتی رقص تموم شد و آدم خواست برگرده به سر همون میزی که قبلاً نشسته، باید چی کار کنه؟

مِلیسا: این دقیقاً همون زمانیه که یه عصای تاشو می تونه به کمک آدم بیاد. اگر لباس خودت جیب نداشته باشه، شریک رقصت که دیگه احتمالاً جیب داره. حتی خود شما می تونی یه عصای تا شو از بازوت آویزون کنی. هر از گاهی هم پیش میاد که میز شما دقیقاً کنار سکوی رقص هست. اگر دوستانی سر اون میز مورد نظر داشته باشی، می تونن وقتی رقص تموم شد، تو رو صدا بزنن.

جولیِت: از اهمیت اینکه وقتی کسی با پسرم صحبت می کنه و پسرم لازمه در حین اینکه به صحبتهای او گوش میده صورتش رو به سمت شخص صحبت کننده بگیره، کاملا آگاهم. پسرم هم متقابلا وقتی داره با کسی صحبت می کنه، باید همین کار رو مجدد تکرار کنه. ما هنوز داریم روی این مسأله کار می کنیم که اول صبح، پسرمون قبل از اینکه بخواد به خودش برسه، پرده های اتاق رو بِکِشه. اما به دلیل درک نوری که داره، تمایل داره تا پرده ها رو باز نگه داره، از این طریق متوجه طلوع خورشید بشه و قانع بشه که دیگه زمان بیدار شدن هست. اما لازمه اون قبل از رسیدن به خودش، پرده ها رو بِکِشه.

مِلیسا: به موضوع خوبی اشاره کردی. تو نمی تونی دیگران رو ببینی، ولی دیگران دارن تو رو میبینن. البته نکته ی منفی این جمله ی معروف اینه که بچهها همیشه احساس می کنن دیگران اونا رو زیر نظر گرفتن و همیشه مشغول زل زدن به اونا هستن. هنوزم که هنوزه، بعضی وقتها به خودم یاد آوری می کنم: “مردم هفت روز هفته و 24 ساعته بیکار نیستند که به من زل بزنن.” اونقدر آدم مهم و جذابی نیستم.” اما اگه از حق نگذریم، اغلب اوقات اونا ما رو رصد میکنند. به دلیل اینکه عصا به دست میگیریم و یا سگ راهنما همراهمون هست، توجه دیگران به سمت ما جلب میشه. همه ی پدر و مادرهای دنیا به بچه هاشون یاد میدن که کارهایی مثل دست تو دماغ کردن رو انجام ندن. خب کودک نابینا هم از این قصه مستثنی نیست. به اون هم این آموزش باید داده بشه.

اَنی: نظر شما در مورد رفتارهای خود ساخته یا به اصطلاح تیکهای نابینایی مثل سر تکون دادن و با دست به چیزی ضربه زدن چیه؟ در خصوص این موضوع چه شکلی با فرزندان خودت صحبت می کنی؟

مِلیسا: اینم از همون مواردی هست که هرچی شما سِنَت کمتر بوده باشه و در موردش باهات صحبت شده باشه، در آینده نتیجه ی بهتری رو میتونه برات به همراه داشته باشه. وقتی سِنَت کمتر هست و در موردش باهات صحبت میشه، کمک میکنه تا دقیقاً وقتی اون رفتارهای خود ساخته از تو سر می زنه، متوجهش بشی و جلوش رو بگیری. آیا این رفتارها به دلیل این هست که بچه بی حوصله شده و به دنبال یه چیز جایگزین میگرده؟ اگر مشکل این باشه، شما می تونی به راحتی اون رو با یه اسباب بازی و یا یه فعالیت دیگه مشغولش کنی. با قرار دادن یه توپ شیطونک و یا هر اسباب بازی دیگه تو دست بچه، میتونی اون رو از مراجعه به همون رفتارهای خود ساخته دور کنی. بعضی وقتها، یه کلید واژه و یا یه سیگنال خاص، جهت یاد آوری بین شما و فرزندت مشترک هست. انجام ورزشهای تنفسی هم کمک میکنه تا اون انرژی عصبی موجود در جسم و روح فرزندتون رو از بین ببره و اون رو به آرامش برسونه.

وجود سایر بزرگترها اینجا خودش رو نشون میده. اصلاً مهم نیست شما هر چند وقت یک بار به فرزندت چیزی آموزش میدی. اما اگر همین چیزی که تو قرار بهش آموزش بدی رو از سمت یکی دیگه مثل معلمی که عاشقانه دوسش داره و یا خاله ای که بهش عشق می ورزه دریافت کنه، احتمال داره خیلی سریعتر تو ذهنش بشینه.

فَویا: در موقعیتی که بیش از یک صحبت کننده وجود داره، از کجا بفهمیم که سرمون رو به سمت کی بگیریم؟ همچنین، در گروههایی که اشخاص دائماً در حال تغییر جاشون هستند، باید به چه شکل عمل کنیم؟

مِلیسا: خیلی کار سختیه. فکر می کنم بهترین کار ممکن، به دست آوردن یه سر نخ از کسیه که مشغول صحبت کردن هست. وقتی فهمیدی کجا ایستاده، میتونی مسیر ایستادنش رو تشخیص داده و خودت رو باهاش تنظیم کنی. اگر عده ای پشت سر شما ایستادن، فکر می کنم بهترین راه این باشه که بچرخید، رو تون رو به سمت اونا کنید و ازشون بخواین تا در کنار شما بشینن یا بیان جلوتر. اگر شما هم در این مکالمه ی گروهی سهمی داشته باشید و پشتتون به سایر گروه باشه، احتمال زیاد باعث ناراحتی اونا میشید. خوبه که ازشون بخواین تا اونا هم بیان تو همون میزی که شما پشتش نشستید.

در صورتی که فرزندان شما کم سن و سالتر هستند، مهمه با معلم و همکلاسیهای اونا صحبت کنید و بهشون این درک رو بدید که وقتی خواستید کلاس رو ترک کنید، اجازه بدید دانش آموز نابینای کلاس هم از این موضوع آگاه بشه. ضایعتر از این وجود نداره که شما مشغول صحبت با کسی بشید که قبلاً کلاس رو ترک کرده. حتی آدمهای دارای حسن نیت هم، وقتی ذهنشون درگیر یه مسأله دیگه باشه، بی توجه به صحبتهای شما، از شما دور میشن. برای یه بچه اصلا مسأله ای نیست اگر اسم اون شخص رو صدا بزنه. چون اون مطمئن نیست آیا شخصی که باهاش مشغول صحبت هست، رفته یا نرفته. صرفا برای چک کردن این مسأله و آگاهی از اون، مشکلی به وجود نمیاره.

تِرِوِر: وقتی داریم می رقصیم، چطوری با صدای بلند موزیک کنار بیایم؟ این مسأله میتونه فشار زیادی روی یه نابینا بذاره.

مِلیسا: صحبتهای تو منو بُرد به دوران دبیرستانم. همیشه عادت داشتم بدون عصا و با دوستان همه جا بِرَم. این شکلی تصور می کردم اصلا دوستام برای کمک به من اینجان. نمی خواستم یه جور دیگه به قضیه نگاه کنم. اصلا نمیتونستم خودم رو ایستاده با یه عصا تصور کنم. این شکلی فکر می کردم که وقتی خونه برسم، عصا رو میذارم کنار و این کارم باعث میشه عجیب و غریب دیگه به نظر نرسم. همه چیز تا وقتی خوب بود که دوستام سایر دوستانشون رو ندیده بودند. به محض اینکه اونا رو دیدند، رفتن اون طرف اتاق و از من دور شدن. اصلا نیت بدی نداشتن. فقط می خواستن سایر دوستان رو هم ملاقات کنن. اصلا نمی دونستم اونا کجان. صدای موزیک اونقدر بالا بود که دیگه نتونستم خودم رو کنترل و شرایط رو تحمل کنم. شکی ندارم که خیلی سرگردون دور خودم چرخ می زدم. در حالی که راه می رفتم، دستم رو جلوی خودم میگرفتم. حالا اگه عصام دستم بود، هم دیگران متوجه من می شدند و هم من با اعتماد به نفس بهتری راهم رو پیدا می کردم.

با فرزندان نوجوونتون در مورد اینکه در اماکن شلوغ و پر سر و صدا، عصا چطور میتونه به کمکشون بیاد. صحبت کنید. اونا احتیاج دارند از هر راهی که شده اطلاعات به این مهمی رو به دست بیارن. اگه حتی یه نوجوون نخواد واقعا تو همچین مراسمهایی نظیر مراسم رقص شرکت کنه، خب شاید یه روزی این مهمونی برخلاف میل اون تو خونه ی خودش برگزار بشه. اون موقع که دیگه اون نمیتونه کنترل موزیک رو خودش به عهده بگیره. وقتی چنین شرایطی پیش بیاد، اون موقع هست که احتمالاً امثال این نوجوون این مسأله رو درک میکنه.

تا زمانی که خودم تواناییهام رو در یک کلوپ رقص به نمایش نذاشتم، نمیتونم لذت اون رو حتی تصور کنم. وقتی این کار رو کردم، به خودم میگم: “این منم، خود من.” اگه بخوام با سایرین برقصم، حتما قبلش باید با اونایی که میخوان با من برقصن، صحبت کنم. ما باید با همدیگه در مورد مکان ملاقات و سایر چیزها به یه هماهنگی و توافق برسیم. احتمالا باید از گوشیهامون استفاده کنیم. البته اگه من بتونم تو اون شلوغی از طریق هدفون پیامها رو بشنوم. باید بفهمم آیا میشه در حین رقص بازوی شریک رقصم رو بگیرم تا از هم جدا نشیم یا خیر. همیشه بدونید، هرچی برنامه ریزیهای شما جلوتر از زمان انجامشون باشه، خیلی خیلی می تونه یاری رِسان شما باشه و همه چیز دقیقه نودی و با استرس نباشه.

از همه ی شما نهایت تشکر رو دارم که تو این جلسه حاضر شدید. از پرسشهای فوق العاده ی شما هم ممنونم. اگه خواستید با من تماس بگیرید، اصلا این دست و آن دست نکنید و با من احساس راحتی کنید.

آدرس ایمیل من هست: melissaariccobono@gmail.com

شماره موبایل من هم هست: 001-443-803-0266

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوزده + هشت =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *