آشنایی با نازنین، هلن کلر ایران

۵ ماهه بود  که مشکل بینایی نازنین کم کم خودش را نشان می دهد، لرزش چشمانش آنقدر زیاد بوده که پای خانواده اش را می کشاند تا مطب چشم پزشکی، اگرچه باور پزشکان بر این بود که با قد کشیدنش  لرزش چشمانش هم کم و بینایی اش بهتر می شود اما غافل از اینکه بیماری “نیستاگموس “شبکیه چشمش را هدف قرار داده و نور را از چشمان دختر ۵ ماهه گرفته بود. آنطور که مادر نازنین می گوید: چند ماهی من و پدرش در شوک بودیم که حس کردیم علاوه بر چشمانش، مثل بچه های هم سن و سال خودش به صداها هم واکنش نشان نمی دهد. ۱۱ ماهگیش بود که راهی مطب گوش و حلق و بینی شدیم و با چندین تست و آزمایش ، بلاخره متوجه شدیم که تنها دخترمان نه تنها بینایی بلکه شنوایی هم ندارد.اما داستان نازنین به اینجا ختم نمی شود و “هلن کلر” شیرازی حالا با گذشت ۲۹ سال مصمم و توانمندتر از گذشته به زندگی خودش ادامه می دهد.

وقتی متوجه شدید چه حسی داشتید

وقتی این موضوع را شنیدیم خیلی ناراحت شدیم و دنیا برای ما مفهومی نداشت زندگی که با عشق شروع شده بود در کنار فرزندمان تهی وپوچ تصور می کردیم چندین روز از منزل بیرون نرفتیم و مدام گریه میکردیم و نگران روزهای پیش روی مان بودیم و مرتب با خودمان تکرار می کردیم چرا؟ چرا ما؟ چرا نازنین من؟مگر چه کار کردیم که همه بچه سالم دارند و ما…و جواب این چراها چیزی جز به دنبال درمان رفتن و آموزش نبود.چون نازنین راه نمی رفت .بلاخره به دنبال کاردرمان رفتیم و راهی بهزیستی شدیم چرا که نگران آینده نازنین بودیم .در بهزیستی بچه های ناشنوای زیادی را دیدیم که با اشاره کردن ارتباط برقرار می کردند و آموزش ویژه می دیدند مربیان در کنارشان بودند و مفاهیم روزمره زندگی را به بچه ها می آموختند و مربیان دیگری هم  به مادران زبان اشاره می آموختند وقتی این فضا را من و همسرم دیدیم متوجه شدیم ما تنها نیستیم و خیلی از پدر و مادرها درگیر این مسئله هستند از همان ابتدا به علت کم بینایی دخترم مربی با او نمی توانست ارتباط برقرار کند . نازنین به علت محدودیت هایی که داشت فوق العاده به من وابسته بود .به همین خاطر در کلاس مدام گریه می کرد سعی کردم آموزش های لازم را از مربی یاد بگیرم تا در منزل با نازنین کار کنم. از همان روزها علاوه بر مادر بودن معلم هم شدم ، معلمی که باید با تمام وجودش همه ی زندگیش را وقف فرزندش کند اینجا بود که کم کم من و پدرش پذیرفتیم چون اگر پذیرشی در کار نبود قطعا نازنین رها می شد.

چه چیزی باعث شد تا شما به نازنین کمک کنید تا در زندگی موفق شود

نازنین خیلی دوست داشت که هر وسیله ای را لمس کند و مدام کاوش می کرد و هر چیزی را به عنوان اسباب بازی تلقی می کرد . من هم هر وسیله جدیدی را که به او می دادم بررسی می کرد چون دوستش داشت و همان وسیله نوعی کمک آموزشی برایش می شد و کاربرد وسیله و اسم آن را یاد می گرفت.بیشترین مسئله این بود که وقتی چیزی یاد می گرفت بیشتر امیدوار می شدم و سعی می کردم بیشتر به او در شناسایی اطرافش کمک کنم همین امر مرا وادار میکرد که بیشتر برای موفقیت هایش تلاش کنم.

در طول تحصیل چه مشکلاتی برای نازنین پیش می آمد

مشکلات نازنین روز به روز همراه خودش بزرگ و بزرگتر می شد از ابتدای ورود به مدرسه چون مربیان با چنین فردی تا آن زمان آشنا نبودند تصمیم درستی هم نمیتوانستند برایش بگیرند هر روز من با چشم گریان به خانه می آمدم یک روز می گفتند جایگاهش در مدرسه نابینایان است یک روز می گفتند نه غالب معلولیتش شنوایی است پس در مدرسه ناشنوایان باید بماند و هر روز شیوه آموزشی که بصورت آزمون و خطا بود برای نازنین در نظر گرفته می شد . بیشتر همان آموزش هایی که به بچه های ناشنوا داده میشد به نازنین هم یاد می دادند و من با تکرار فراوان در منزل به او کار میکردم.و بعد مربی نابینایان به او در همان پایه کلاس اول بریل آموزی را یاد داد که خودش یک پروسه را طی کرد .بعضی از افراد کادر آموزشی مرا از آموزش دادن به نازنین منصرف می کردند ولی من در وجود نازنین چیزی احساس کرده بودم که می تواند و باید بتواند پس روبروی همه برای پیشرفت نازنین ایستادم و کمکش کردم تا به موفقیت رسید.هر روز بیشتر برای یادگیری نازنین تلاش می کردم تا اینکه از نازنین در کلاس دوم دبستان عنوان کودک نمونه استان فارس تقدیر شد و این مرا برای آموزش بیشتر و همراهی کردن مضاعف تر مسئولیت پذیرتر کرد.بعد از آن تقدیر نازنین دیگر در یک کلاس همراه با من و مربی آموزش های لازم را فرا می گرفت و تا پایان دوره دیپلم نازنین به همراه من و مربی مربوطه درس ها را آموزش می دید.یادم هست برای انتخاب رشته تحصیلی چقدر اذیت شدیم.نازنین به علت معدل بالایی که داشت امتیاز همه رشته های تحصیلی را آورده بود اما بخاطر مشکلات معلولیتش در دبیرستان عادی جایگاهی نداشت چون از حس لامسه قوی برخوردار بود بعضی از دوستان رشته های هنری را پیشنهاد کردند به همین خاطر به دبیرستان دخترانه ای در شیراز مراجعه کردم که رشته سفالگری داشت .مدیر مدرسه با من و نازنین همکاری نکرد و گفت به دلیل معلولیتش با دختران مدرسه ما نمی تواند مچ شود و از نظر روحی به دانش آموزان ما آسیب وارد می شود با دلی شکسته و حزن و اندوه از آن مدرسه خارج شدم و به مسئولین مدرسه ناشنوایان صحبت کردم و قرار شد در دبیرستان ناشنوایان بماند و دررشته مدیریت خانواده به تحصیل ادامه دهد.

مهم ترین دغدغه شما به عنوان مادر برای نازنین چه بوده و هست

بزرگترین دغدغه ام شرایط خاص نازنین است که متاسفانه بجز من و پدرش مترجم ندارد و نگران زندگی بعد از خودمان برایش هستیم در ایران تعداد خیلی اندکی با این معلولیت زندگی می کنند .درصددهستم بتوانم انجمن خاصی برای این افراد راه اندازی کنم تا بتوان این افراد و خانواده هایشان را آموزش و در برقراری ارتباط راهنمایی کنم.

نازنین همکاری لازم را با شما دارد

بله قطعا اگر نازنین با من همکاری نمی کرد هیچوقت به این درجه موفقیت نمی رسید . خودش هم برای درس خواندن و آموزش از خود خلاقیت هایی نشان می داد که من را هر روز امیدوارتر می کرد اصلا دوست نداشت در منزل بماند بچه تنوع طلبی هست و همیشه دوست دارد در جامعه بین مردم باشد.نازنین در کودکی بعضی اشیا را به نزدیک چشمش می برد و آن ها را می دید و من از همان اندک بینایی برای آموزشش استفاده کردم و خط فارسی و خط بریل را آموخت. به نظرم  چنین افرادی باید برای ارتباط با دنیای هستی دو زبان را یاد بگیرند. متاسفانه از کلاس سوم همان اندک بینایی هم از بین رفت.

دلیل ورود نازنین به رشته تحصیلی دانشگاهیش چه بود

بعد از دیپلم دوست داشتم نازنین ادامه تحصیل دهد و حتی خودش از بیکاری خوشش نمی آمد همیشه در تلاش هست تا هر چیز جدیدی را بیاموزد . همین که با این معلولیت نشان دهد که می توان با همت و پشتکار و اراده موفق تر شد دنبال دانشگاهی بودم که ادامه تحصیل دهد به چندین دانشگاه در تهران مراجعه کردم اما موفق نشدم کادر آموزشی را قانع کنم که نازنین می تواند ادامه تحصیل دهد.به مرکز فنی و حرفه ای در شیراز مراجعه کردم که به پیشنهاد مسئول مرکز قرار شد سفالگری را شروع کند تا من در کنارش همراه با مربی مربوطه به او آموزش دهیم.برای هر آموزشی ابتدا خودم مدرکش را میگیرم بعد نازنین مدرک را با چه مشقت هایی از لحاظ آموزش و شیوه امتحان بدست می آورد. خوشبختانه رشته تحصیلی که مدنظرم بود را در یکی از دانشگاههای شیراز ثبت نام کردیم در اینجا توفیق اجباری نصیبم گشت که با نازنین ادامه تحصیل دهم هر دو در رشته صنایع دستی فرش شروع به آموزش کردیم چون باید یک نفر رابط و مترجم در کنارش می بود من هم شروع به درس خواندن پا به پای نازنین کردم خیلی در ورود به دانشگاه اذیت شدم و تا اینکه بلاخره مدرک کارشناسی را گرفتم .

چه مشکلاتی برای نگهداری از نازنین داشته و دارید

ما در منزل مشکل خاصی با نازنین نداریم بیشتر مشکلات بیرون منزل و در جامعه می باشد نازنین اگر یک رابط دیگری بجز من داشت من هم خیالم راحت بود که بعد از من تنها نیست ولی شرایط کشور ما برای افراد توانخواه مساعد نیست حتی خیلی از دوستان به من پیشنهاد دادند که نازنین را به کشورهایی که چنین امکاناتی برای این افراد دارد بفرستم ولی متاسفانه چنین هزینه گزافی را ندارم که بتوانم این مسیر را برایش هموار کنم .

در حال حاضر نازنین چگونه با شما و اطرافیانش ارتباط برقرار می کند

نازنین با اشاره لمسی و نوشتن بر کف دست افراد و با گفتن تک کلمه هایی خیلی محدود ارتباط برقرار می کند شاید بتوان گفت نازنین تنها نابینای ایران است که با خط فارسی بصورت برجسته می خواند و می نویسد.

پدر نازنین در موفقیت او چقدر نقش داشت

اگر همسرم در کنارم نبود من و نازنین با هم به قله های موفقیت نمی رسیدیم قطعا با حضور پررنگ ایشان موفقیت هایی را در زمینه های مختلف کسب کردیم کما اینکه در اکثر اوقات در امور آموزشی به نازنین خیلی کمک کرده است.

تاکنون نازنین از حس خودش با شما صحبت کرده

بله بعضی اوقات با اشاره و زبان خودش مسائلی را می گوید ولی از اینکه چرا معلول هست چرا وضیتش این چنین هست شکایتی نکرده است بنظرم خودش این شرایط را پذیرفته است و خود را در چالش این مسئله نمی اندازد.

هیچ وقت پیش آمده که در طول این چند سال از داشتن او احساس خستگی کنید

بعضی اوقات هر انسانی کم می آورد واقعا سخت است که فرزند جوانت جلوی چشمانت به بعضی وسایل برخورد کند و حتی از دیدن دنیا بی بهره باشد ولی به عمق مسئله فکر نمیکنم چون برایم آزاردهنده می شود و نمیتوانم به زندگی ادامه دهم از اینکه زانوی غم بغل بگیریم هیچوقت به نتایج ایده آل نخواهیم رسید.پس به خدا توکل میکنیم که در این راه صبرمان را زیاد کند.

برنامه های آینده نازنین چیست

درحال حاضر مشغول به سفالگری هست. اگر یک کارگاه در حد خودش در خانه و یا نزدیک خانه داشته باشد خیلی خوب است و دیگر اینکه ایاب و ذهاب رفت و آمد هم کم می شود چون برای ادامه این کار حتما کارگاه لازم است. متاسفانه منزلمان آپارتمان ۶۰ متری می باشد. اما می دانم که با کمک من و پدرش می تواند اشتغال زایی انجام دهد.

اگر خاطره جالب از دوران کودکی و یا بزرگسالی نازنین دارید که جالب بوده ذکر کنید

نازنین در شناسایی افراد خیلی مهارت دارد یادم هست چند وقت پیش در یک مراسمی یکی از دوستان مدرسه ای را دید و سریعا اسمش را بر کف دستش نوشت.حدود ۱۰ سال بود که او را ندیده بود.

حتی بعضی اوقات من اسم خیلی از افراد را فراموش می کنم ولی نازنین با لمس کردن آنها را شناسایی می کند حتی از روی زیورآلات و لمس و بوی افراد که بر ایم خیلی جالب است.

دیگر اینکه نازنین خیلی از سفر رفتن خوشش می آید در سال چند مرتبه با ما به سفر می رود و خودش از روی نقشه ایران شهرها را حدودا می شناسد البته نقشه برجسته نمی باشد نقشه معمولی خودمان هست و مسیر شهرهای مورد نظر را بلد است.و سوغات آن شهر و جایی را که درآن بازدید داشته بخاطر دارد و نامش را می داند.

درکلاس اول ابتدایی بود که هم فارسی می خواند و هم بریل و هم ریاضی و این باعث گیچ شدنش شده بود چرا که بریل از راست نوشته می شد و از چپ خوانده می شد. موقعی که میخواست فارسی بنویسد از چپ می نوشت یعنی دوگانگی ذهنی برایش ایجاد شده بود و خیلی سخت بود هردو زبان را با هم می آموخت.

منبع: سازمان بهزیستی کشور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شانزده − یک =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *