آشنایی با نابینایی که با وندینگ ماشین کار می کند

نویسنده: میرهادی نائینی زاده

منبع: بیستمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

سلام رفقا! امیدوارم حالتون خوب باشه و کم کم تونسته باشید یاد بگیرید یه زندگی خوب بسازید که با نابینایی سازگار باشه. امروزم مثل قسمت های قبلی با یه نابینای موفق صحبت می کنم که یه کار دیگه رو انجام می ده. امروز دنی با منه.

دنی! اول یه کم برام راجع به وضعیت نابیناییت بگو!

ـ سلام سم! خوشحالم که با تو حرف می زنم و اگه بخوام بگم دیدم چطوره، می تونم بگم خیلی خیلی نوسان داره. یه روز از خواب بیدار می شم و می بینم خیلی خوب می بینم و یه روز دیگه اصلاً این طوری نیست.

ـ خب دنی! راجع به کارت برامون صحبت کن، چی کار می کنی؟

ـ خب! کار من به وِندینگ ماشین مربوط می شه؛ ماشینایی که با پرداخت پول و انتخاب چیزی که می خوای به صورت الکترونیک برای شما کار می کنه و هیچ فروشنده ای در کار نیست. کار من یه بخشی از برنامۀ اشتغالیه که توی ایالت آلاباما برای نابیناها اجرا می شه. من شش ماه مدرسه رفتم و یاد گرفتم دقیقاً چطور باید وندینگ ماشینا رو پر کرد.

ـ چند وقته داری این کارو می کنی؟

ـ فکر می کنم پونزدَه سالی می شه.

ـ تو اشاره کردی که کارت فقط وندینگ ماشینا نیست. توی کافه ها، اسنک شاپ ها و جاهایی از این جور کارا هم هست که تو می تونی فعال باشی؟

ـ سم! فقط اینایی که گفتی نیست. بذار اتفاق تازه ای رو که از ماه مارس افتاده، برات بگم. یه مرکز جراحی هست که کارایی مثل آندوسکوپی و کولونوسکوپی انجام می ده. اینا خواستن که یه وندینگ ماشین داشته باشن که توش آبِ سیب و کوکا باشه. خب! چه چیزی بهتر از اینکه من برم دستگاه هاشون رو براشون پر کنم؟

ـ تو حتی توی پایگاه های نظامی و زندان ها هم مشغولی دنی؟

ـ خب! آره، یه پایگاه نظامی هست توی آلاباما که من بهشون سرویس می دم. زندان هم برای ملاقاتی ها یه ماشین اسنک فروشی داره که من پُرش می کنم، البته کار زندان از وقتی که بیماری همه گیر شروع شد از رونق افتاد، ولی خب! حالا داره دوباره جون می گیره. زندان نُه تا ماشین داره که هفته ای یه بار پر می شه و پایگاه نظامی هفتادتا. بخوام کلی بگم؛ هفته ای بین ۱۲۰ تا ۱۵۰ تا ماشین هست که پر کردنش با منه.

ـ به نظر خیلی می رسه!

ـ آره! تنهایی اگه بخوای کار کنی، خب! خیلی زمان بره. من شنبه ها مرتب دارم کار می کنم و فکر کنم این پر کاری تا آخر سال ادامه داشته باشه. همون طور که گفتم بین ۱۲۰ تا ۱۵۰ تا ماشین تو جاهای مختلف هست که باید پر شه.

ـ خب! همه مون می دونیم کارت سخته، ولی به نظر می رسه درآمد بدی نداری دنی؟

ـ سم! نمی گم که یه زندگی عالی دارم، ولی خب! مطمئنم که دارم خوب زندگی می کنم. تنها مشکل اینه که ماشینا خودشون پر نمی شن و تو باید صبح زود از خوابت بزنی و بری پرشون کنی.

ـ یه کم دربارۀ آموزش هایی که دیدی بیشتر برامون صحبت کن! گفتی یه آموزش شش هفته ای داشتی؟

ـ نه سم! شش ماه بود و ما باید تو خوابگاه مدرسه نابینایان و ناشنوایان آلاباما می موندیم و یاد می گرفتیم چطوری ماشین فروش خوابگاه خودمون رو که خیلی هم بزرگ نبود پر کنیم. بعد تو مراحل بعدی باید می رفتیم تو خوابگاه های دیگه و همین کارو انجام می دادیم. ما باید یاد می گرفتیم چطوری ماشینا رو پر کنیم، چطوری قیمت ها رو به چیزایی که می فروشیم مربوط کنیم و چه شکلی یه فهرست از چیزایی که داریم تهیه کنیم.

ـ سؤال بعدی من اینه که از چه وسایل و ابزاری استفاده می کنی برای اینکه کارت رو بتونی بهتر پیش ببری؟

ـ چیزایی که من ازشون استفاده می کنم یه CC TV هست با یه درشت نما و یه کامپیوتر که به من کمک می کنه محاسباتم رو انجام بدم، البته برای جابه جایی هم از یه راننده کمک می گیرم که بتونه وسایلی رو که می خوام ببرم، برام جا به جا کنه.

ـ از کی فهمیدی که داری کم بینا می شی؟

ـ فکر کنم وقتی نوجوون بودم، شروع شد.

ـ دنی! قبل این کار، کار دیگه ای هم داشتی؟

ـ بله! من دوازده سال کار برقی می کردم. وقتی این رو به مردم می گم، کلی تعجب می کنن.

ـ مرسی دنی! که با من حرف زدی و تجربه هات رو برامون گفتی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

4 × 2 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *