نویسنده: میرهادی نائینی زاده: دانشجوی دکتری پژوهش های قرآنی
در اولین ایستگاه ستون «بگو چیست کار» و به مناسبت روز ۱۲ اردیبهشت، پای صحبت یکی از نو آموزگاران نابینایی نشستم که با علاقهٔ شخصی معلمی را برگزیده است.
امین عرب، متولد سال ۱۳۷۶ در مرودشت، تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه شوریدهٔ شیرازی پشت سر گذاشت و پس از ادامهٔ تحصیل در مدارس عادی توانست در آزمون سراسری سال ۱۳۹۳ حائز رتبه ۳۰۷ شود. دانشجوی رشتهٔ روانشناسی کودکان استثنایی دانشگاه تهران در سال ۱۳۹۶ فارغ التحصیلی خود را جشن گرفت و برای ورود به بازار کار در آزمون استخدامی تیرماه سال ۱۳۹۷ شرکت کرد و پس از قبولی و حضور در دورهٔ یک سالهٔ دانشگاه فرهنگیان، از مهرماه سال ۱۳۹۸ کار خود را به عنوان آموزگار رابط در شهر شیراز آغاز کرد.
ضمن سلام و سپاس از شرکت شما در گفت وگو با ماه نامهٔ مانا به عنوان نخستین پرسش از میزان بینایی خود بگویید؟
با تشکر از شما بابت گفت وگو، من نابینای مطلق هستم.»
پیش از ورود به بحث اصلی دربارهٔ تجربهٔ تحصیل در مدارس غیر نابینایی، مزایا و مسائلی که برای شما داشته است صحبت کنید؛ آیا اگر زمانی فرزند نابینایی داشته باشید او را به مدارس غیر نابینایی می فرستید؟
من امکان تحصیل تا پایان دورهٔ راهنمایی در مدرسهٔ نابینایی را داشتم؛ اما به دلیل علاقه به حضور در جوامع بزرگ تر و محدود نماندن در فضاهای نابینایی به همراه خانواده تصمیم گرفتیم من تحصیلات خود را به صورت تلفیقی ادامه دهم. البته این تصمیم مشکلاتی را نیز به همراه خود داشت. عدم همکاری برخی از آموزگاران که دانش آموز نابینا را متعلق به فضاهای خاص مدارس نابینایی می دانستن، عدم مناسب سازی فضاها و معابر مدرسه برای نابینایان و بی اطلاعی همکلاسان و آموزگاران از شرایط یک نابینا را می توان از مسائل پیش روی من در دورهٔ تحصیل دانست. اینجا باید به همراهی کامل خانواده در رویارویی با مشکلات اشاره کنم. هر کجا که جزوه ای در اختیار من نبود، خانواده با ضبط آن این مشکل را برای من حل می کرد.
در مجموع می خواهم بگویم تحصیل فرزندان نابینا در مدارس عادی تجربهٔ بسیار خوبی است که مقداری نیاز به همکاری خانواده ها و آگاه سازی افراد نسبت به وضعیت خاص نابینایان دارد. خوشبختانه در طرح فراگیر آموزش استثنایی چنین نگاهی وجود دارد و این نگاه باعث می شود که زاویهٔ دید بچه های نابینا محدود به فضاهای خاص نابینایی باقی نماند.
آیا انتخاب حرفهٔ آموزگاری برای شما از سر اجبار بود یا با علاقهٔ شخصی به سراغ این شغل رفتید؟
من وقتی رشتهٔ کودکان استثنایی را انتخاب کردم به دنبال کار آموزش به نابینایان و کم بینایان بودم؛ اما تا زمان فارغ التحصیلی به کار در حوزهٔ آموزش و پرورش فکر نکردم. هنگام فارغ التحصیلی و اندیشیدن به شغل آینده به این نتیجه رسیدم که آموزش و پرورش می تواند فضای مناسبی برای من باشد. به همین دلیل با علاقهٔ کامل این کار را انتخاب کردم و علاقه دارم در کنار سایر فعالیت های آموزشی خود در این فضا به کارم ادامه بدهم.
از آزمون استخدامی، چالش ها و مسائلی که داشتید برای خوانندگان ما صحبت کنید؟
برای ورود به کار باید بگویم چالش هایی که پیش روی من بود به نسبت سایر دوستان نابینایی که داشتم کمتر بود؛ اما به هر حال به خاطر نابینایی چالش هایی داشتم که برای سایر افراد پیش نمی آمد. نخستین چالش من عدم دسترسی پذیری جدول های مندرج در دفترچهٔ آزمون بود که برای یافتن شغل-محلها باید از کسی کمک می گرفتم. بیشتر منابع تخصصی به صورت کتب صوتی در دسترس بودند؛ ولی مشکلاتی برای منابع عمومی وجود داشت؛ مانند تمامی نابینایانی که در آزمون ها شرکت می کنند، نگران این بودم که منشی بتواند پرسش های آزمون را درست بخواند؛ خوشبختانه با این مشکل مواجه نشدم. از نگرانی هایی که در جلسهٔ آزمون برای من پیش آمد عدم تطابق شمارهٔ پاسخ نامه ها بود که پس از نامه نگاری با سازمان سنجش و اطمینان از صحت آزمون این نگرانی رفع شد.
پس از پذیرش در مصاحبه، من هم مثل تمام نابینایان نگران مصاحبه و رفتار مصاحبه کنندگان به خاطر نابینایی بودم؛ اما خوشبختانه با مساعدت آقای نظام المُلکی، ریاست نیروی انسانی استان فارس، این مشکل برای من به وجود نیامد. رفتار ریاست نیروی انسانی آموزش و پرورش استان فارس، روی تمام کارمندان آن مجموعه تأثیر گذاشته بود.
لطفاً راجع به چگونگی برخورد مصاحبه کنندگان جزئیات بیشتری در اختیار مخاطبین ما قرار دهید
همان طور که پیشتر گفتم برخلاف سایر استان ها که صرفاً به واسطهٔ نابینایی با متقاضیان برخوردهای ناهنجاری می شود، از من با آغوش باز توسط کارمندان مرکز آموزش و پرورش فارس پذیرایی شد. به عنوان نمونه، کارمند مربوطه، پس از مشاهدهٔ کارت ملی من از نحوهٔ تحصیلاتم جویا شد و با دیدن اینکه من توانسته ام یک سال زودتر از معمول دیپلم بگیرم و دانشگاه را در هفت ترم به پایان ببرم بسیار استقبال کرد.
پس از به پایان رسیدن مراحل پزشکی و گزینش، من وارد دورهٔ مهارت آموزی دانشگاه فرهنگیان شدم.
اجازه بدهید قبل از ورود به بحث بعدی، ضمن خوشحالی از راحت بودن کار برای شما، از شما بپرسم: آیا از مشکلاتی که برای سایر نابینایان در استان های دیگر برای امور استخدامی در وزارت آموزش و پرورش پیش می آید آگاهی دارید؟
از نظر من مشکل اصلی این است که در سازمان آموزش و پرورش کارها بیش از آنکه از طریق قانون و سازمان پیش برود وابسته به افراد مسئول ادارهٔ مربوط است. با وجود اینکه من از دوستان خود شنیده بودم که برای نابینایان در استان فارس کمتر مشکل پیش آمده است، همواره نگران تعویض مسئولین مربوطه بودم. بارها پیش آمده کسانی سر خود به دلایلی نامعقول مانع مصاحبهٔ افراد نابینا شده اند. از دلایل آن ها می توان به عدم توانایی اداره کلاس توسط یک نابینا و عدم کنترل صحیح روی دانش آموزان اشاره کرد؛ البته از نظر من به عنوان یک آموزگار چنین دلایلی واهی و فاقد اعتبار هستند و از عدم آگاهی صحیح افراد نسبت به واقعیت نابینایی ناشی می شوند. از سایر معضلات نابینایان می توان به عدم برابری در حوزه های امتحانی اشاره کرد. در برخی حوزه ها اصلاً پرسشنامه به دست متقاضیان نابینا نمی رسد و در برخی دیگر از حوزه های امتحانی، چنان که پیشتر گفتم، منشی قابل قبولی در اختیار آزمون دهنده قرار نمی گیرد. عدم صلاحیت برای مصاحبه صرفاً به دلیل نابینایی از دیگر مسائلی است که بارها برای دوستان من اتفاق افتاده است. نپذیرفتن منطقهٔ آموزش و پرورش با وجود قبولی در مصاحبه، فقط و فقط به خاطر داشتن آسیب بینایی، از مسائل رایج بچه های نابینا محسوب می شود. شایان ذکر است در این مورد برخی از دوستان توانسته اند با نامه نگاری های فراوان بر این مشکل چیره شوند. در نهایت امیدوارم زمانی سازمان ها و قوانین بتوانند جلوی افراد خودقانونپندار را بگیرند تا شرایط برای همه برابر باشد و نابینایان شایسته بتوانند به حق خود برسند.
شما گفتید دلایلی مثل عدم توانایی نابینایان در کنترل کلاس بی پایه هستند. امکان دارد در رابطه با نحوه انجام چیزهایی که از نظر برخی افراد برای نابینایان غیر ممکن به نظر می رسد توضیحاتی ارائه کنید؟
به نظر می رسد افرادی که این گونه پرسش ها را مطرح می کنند، کنترل را صرفاً از طریق چشم ممکن می دانند. این در حالی است که افراد نابینا قادر هستند از سایر حواس خود برای انجام این کار بهره گیرند. به عنوان مثال معلم نابینا می تواند از شنیدن صدای حرکت دانش آموز از جا به جایی او مطلع شود.
البته این به معنی نبود هیچ گونه چالشی برای آموزگار نابینا نیست. چالش هایی از قبیل تدریس خط به دانش آموز ابتدایی مسائلی هستند که باید مد نظر قرار بگیرند؛ اما از چنین چالش هایی که بگذریم اولاً بسیاری از متقاضیان تدریس با هدف آموزش افراد نابینا وارد آموزش و پرورش می شوند ثانیاً معلمان نابینای موفقی وجود دارند که در مدارس بینایی مشغول به کار هستند. اگر قرار به عدم توانایی نابینا در کنترل کلاس باشد این افراد باید ضعیف ترین آموزگاران مدارس خود می بودند؛ اما خوشبختانه چنین نیست و تجارب این افراد پیش چشم همهٔ کسانی هست که از دیدن واقعیت ناتوان نیستند.
در ادامهٔ بحث نحوهٔ استخدام به دانشگاه فرهنگیان رسیدیم. چقدر فضای دانشگاه فرهنگیان با دانشگاه تهران که شما در آن تحصیل کردید قابل مقایسه است؟
امکان مقایسه بین دو دانشگاه مذکور واقعاً وجود ندارد. برخلاف دانشگاه تهران که امکاناتی قابل توجه، و نه کافی، برای افراد دارای آسیب بینایی فراهم کرده بود، دانشگاه فرهنگیان فاقد حداقل تسهیلات برای این افراد بود. فضای دانشگاه فرهنگیان کاملاً به مدرسه شباهت داشت و در برخی موارد تفکیک جنسیتی برای دانشجو-معلمها اعمال می شد. که خوشبختانه چنین اتفاقی برای من نیفتاد.
از نظر محتوایی هم غیر از کار های تیمی که با سایر هم کلاسی ها در دوره انجام گرفت چیز جدیدی به دانش من اضافه نشد. اگر باز هم بخواهم از مشکلات نابینایی در دانشگاه بگویم باید به نبود منابع که انگار مشکل همیشگی ما نابینایان است اشاره کنم. همچنین عدم پیشبینی صحیح برای حضور نابینا در محیط دانشگاه کاملاً مشهود بود. امتحانات ترم اول من با منشی هایی برگزار شد که از کارکنان خدمات دانشگاه بودند و طبعاً توان انتقال درست سؤال را نداشتن. البته با پیگیری از طریق اشخاص در ترم بعدی از دانشجو-معلمها برای خواندن امتحان استفاده کردم. همانطور که گفتم این مشکل صرفاً با رایزنی و پیگیری از طریق مسؤولین مرتفع شد و هیچ وظیفهٔ سازمانی برای حضور دانشجویان نابینا ترسیم نشده بود. فایدهٔ حضور در این دوره برای من آشنایی با معلمین فرهیخته و حضور هفتگی در دوره های کارورزی بود؛ می توانم بگویم تمام آنچه در این دوره آموختم از همین دوره های کارورزی است.
ممکن است شنیدن آموخته های شما از دورهٔ کارورزی برای خوانندگان ما جالب باشد؛ مقداری از آن را در اختیار ما می گذارید؟
ما پس از طی ترم اول که با انواع گروه های معلول سروکار داشتیم، در ترم دوم کارمان تخصصی تر شد و هر کس وارد حوزه ای شد که قصد ادامهٔ کار در آن را داشت. ورود به عنوان یک دانشجو-معلم به فضای نابینایی افق جدیدی بود که پیش چشم من گشوده شد. در ضمن توانستم در نیمسال نخست با سایر معلولان، مسائل و توانمندی هایشان نیز آشنا شوم.
صرف نظر از صحبت هایی که درباره اشخاص در سازمان داشتید، چه چیزهایی را در باب ساختارها و سازمان آموزش و پرورش می توانید به مسئولین امر گوشزد کنید؟
این موضوع می تواند ابعاد گسترده ای را در بر بگیرد. نخستین سخنی که می توانم در این مورد بگویم این است که آموزش و پرورش باید تلاش کند تا همهٔ افراد به صورت کاملاً برابر دیده شوند. این برابری باید برای آموزگاران و دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی در نظر گرفته شود. از دیگر نکاتی که باید مدنظر مسئولین آموزشی کشور باشد ایجاد سرفصلی آموزشی است که در آن نحوهٔ صحیح تعامل با افراد دارای نیازهای خاص به طرز صحیح آموزش داده شود. از دیگر نکات گفتنی می توان به ایجاد امکان برابر دانش آموزان نابینا برای تحصیل در هر مدرسه ای که تمایل دارند اشاره کرد. در نهایت می توان گفت هدف باید رسیدن به نظامی فراگیر در آموزش افراد دارای آسیب بینایی باشد که در کشورهای توسعه یافته چندین سال است که انجام می پذیرد و ما از این قافله عقب افتاده ایم.
با توجه به همهٔ شرایط موجود، به چه کسانی از نابینایان توصیه می کنید که راه شما را در پیوستن به آموزش و پرورش دنبال کنند؟
با توجه به نبود کار مناسب برای بیشتر افراد جامعه و به خصوص افراد نابینا، تعداد کسانی که فقط برای داشتن یک شغل رو به معلمی می آورند و به این کار علاقه ای ندارند روز به روز بیشتر می شود. اما باید توجه کرد علاقه به کار آموزگاری لازمهٔ این کار است. یک معلم باید بتواند از حرفهٔ خود لذت ببرد و احساس آرامش کند تا همین حس لذت و آرامش را به دانش آموز خود منتقل کند. واضح است اگر کسی از این ویژگی ها بهره ور نشود نمی تواند آموزگار مناسبی برای جامعه باشد.
آیا ممکن است قدری دربارهٔ توانمندی هایی که یک معلم باید داشته باشد صحبت کنید؟
در وحلهٔ اول باید بگویم برخی تواناییها در افراد ذاتاً وجود دارند ولی امکان تقویت این تواناییها برای افراد گوناگون وجود دارد. امکان ارتباط و تعامل سازنده، صبر و حوصلهٔ کافی برای آموزش، و علاقهٔ کافی به کار با گروه سنی کودک و نوجوان از جمله توانمندی هایی هستند که یک معلم خوب باید از آنها برخوردار باشد. البته تسلط به موضوعی که یک معلم تدریس آن را به عهده گرفته است از لوازم کار هر آموزگاری به حساب می آید که به نظر من ارتقای این مورد از سایر مواردی که بر شمردم آسانتر است.
تقریباً برای همه مشخص است که معلمی از مشاغل پر درآمد محسوب نمی شود. قدری دربارهٔ درآمد های شغل معلمی برایمان توضیح دهید.
متأسفانه آموزش و پرورش در میان دستگاههای اجرایی کمترین حقوق و مزایا را برای کارکنان خود در نظر می گیرد. در هنگام شروع کار، درآمد آموزگاران با حداقل دستمزد مقرر در وزارت کار چندان تفاوتی ندارد. البته به مرور زمان مقدار این درآمد بیشتر می شود که باز هم در برابر سایر سازمان ها نمی توان آن را کافی دانست. با وجود آگاهی از شرایط مالی آموزش و پرورش من آن را انتخاب کردم. زیرا آموزش و پرورش نسبت به سایر سازمانها دارای انعطاف بیشتری است. معلمین ۲۴ ساعت موظف دارند و این بدان معنیست که می توانند از سایر زمانهای خود برای کارهایی مانند ادامهٔ تحصیل یا انتخاب شغل دوم استفاده کنند. داشتن تعطیلات بیشتر از سایر مشاغل از دیگر مزایای این حرفه است. همچنین باید گفت خود سازمان آموزش و پرورش امکان ارتقای توانمندی های گوناگون آموزگاران را فراهم می کند. من به عنوان دانش آموختهٔ روان شناسی علاوه بر کار آموزش که وظیفهٔ اصلی ام به شمار می رود به مسائلی از قبیل درمان نیز فکر می کنم. من با دانستن شرایط مالی آموزش و پرورش آن را انتخاب کردم؛ اما این بدان معنا نیست که از وضع مالی این کار رضایت دارم. بهبود شرایط اقتصادی معلمین از مطالباتی است که به طور جدی باید به آن پرداخته شود.
به نظر می رسد آنچه باید پرسیده می شد را از شما پرسیدم. آیا چیزی هست که به عنوان سخن پایانی مطرح کنید؟
در پایان باید بگویم یکی از معضلاتی که دانش آموزان نابینا با آن دست به گریبان هستند این است که از حقوق و تسهیلاتی که قانون در اختیار آنها گذاشته است مطلع نیستند. امیدوارم روحیه ی مطالبه گری در میان دانش آموزان نابینا و خانواده های آنها برای شناخت حقوق واقعی افراد دارای آسیب بینایی تقویت شود. همچنین امیدوارم نظارت کافی از سمت آموزش و پرورش در این شرایط خاص صورت بپذیرد تا هیچ دانش آموز نابینایی از تحصیل عقب نماند.
منبع: ماهنامه ی مانا.