مهد کودکی با مربیان نابینا و کمبینا

وقتی کودکی نابینا به دنیا می آید از اولین دلهره های مادر این است که چگونه او را مانند کودکی بینا تربیت کند تا روی پای خود بایستد. مهد کودک نابینا، می تواند نقطه امیدی برای اینگونه مادران باشد و چه بهتر آنکه این مهد را مربیانی بگردانند که خود نابینایی را لمس کرده اند.

امروز می خواهیم شما را با بهشتی کوچک آشنا کنیم، جایی که مربیان کم بینا و نابینای آن، محیطی امن برای کودکان نابینا فراهم می سازند،  الهه محقق از اولین موسسان این مهد کودک است. او در گفتگو با ما از روزهایی میگوید که در عنفوان جوانی با بیماری rp روبرو می شود و وقتی تصمیم می گیرد روی پای خود

بایستد، گذرش به مرکز توانبخشی خزانه می افتد. جایی که در تهران، بزرگسالان نابینا کم و بیش با آن آشنایی دارند. خانم محقق در این مرکز با دوستانی مانند خود آشنا می شود، گروهی که با هم تصمیم می گیرند درس بخوانند و به دانشگاه بروند. از محقق می پرسم: ایده راه اندازی مهد کودک بهشت خزانه از کجا آمد؟ما وقتی تحصیلمان را در دانشگاه به پایان رساندیم دیدیم کاری نداریم. آن زمان خانم یثربی، مدیر مرکز خزانه ما را راهنمایی کرد  و با حمایت سازمان بهزیستی شهر تهران به این نتیجه رسیدیم که یک مهد کودک راه اندازی کنیم. دوستم خانم معصومه میر عدلی لیسانس علوم تربیتی داشت و من ادبیات انگلیسی خوانده بودم. . لیسانس خانم میر عدلی برای تاسیس مهد کودک مرتبط بود و توانستیم درخواست خودمان را مطرح کنیم. بعد برای گذراندن دوره ها اقدام کردیم. او دوره های بهزیستی را گذراند و من برای گذراندن دوره های آموزشهای قرآنی به کلاسهای وزارت ارشاد مراجعه کردم. آنجا دو اتاق را از بهزیستی اجاره کردیم آنجا متروکه بود و ما سعی کردیم با امکاناتی که داریم آنجا را مناسب مهد کودک کنیم. خانم میر عدلی با خواهرانش بسیار خلاقانه از چیزهایی که حتی دور ریختنی بود اتاقها را تزیین کردند. . مکان مهد را برای نابینایان با برجسته سازی مناسب کردیم و برای کودکان بینا از نقاشیها و رنگهای مختلف استفاده کردیم. خلاصه سعی کردیم دو دنیا را به هم نزدیک کنیم. بچه های بینا و نابینا در بخشهایی که باید آموزشهای جداگانه ای داشته باشند جداگانه آموزش می دیدند و در جایی که می شد بچه ها در کنار هم باشند آموزشها مشترک بود. ثمره این تلاشها این بود که بچه ها توانستند با همدیگر دوست شوند و سه نمایش را در خارج از مهد روی صحنه ببرند نمایشهای مشترکی که بچه های بینا و نابینا با هم اجرا می کردند و تعداد زیادی نمایش هم در داخل مرکز اجرا کردیم. شاید بزرگترین دستاورد ما همین بود که با اینکه بچه ها زیر شش سال سن داشتند ولی با هم هماهنگ می شدند، تمرین می کردند و نمایشها را اجرا می کردند. در کلاسهایی مثل خمیربازی و ساخت کاردستی شرایطی را فراهم می کردیم که بچه ها کنار هم آموزش ببینند و شادی و کودکی کنند یعنی شرایط کلاس ها به تناسب نیاز هر کودک مهیا می شد.

س: آیا دوستان نابینای دیگری هم با شما همکاری داشتند؟

ج: در بهشت خزانه عده ای آمدند و رفتند اما پایه های ثابت بهشت خزانه جز ما دو نفر نفیسه شیواییو مهناز بیضاء بودند و من از راهنمایی های خواهرم هم بسیار بهره بردم. حتی در روزهای اول که بهزیستی به ما اعتماد نمی کرد همسر برادرم کار را شروع کرد و یک سال قراردادها به نام ایشان بود تا کم کم آنجا را به ما تحویل داد. ما در روزهای اول حتی جرأت نمی کردیم خیلی با خانواده ها در تماس باشیم اضطراب داشتیم که تا بفهمند ما مشکل بینایی داریم بچه شان را به مهد نیاورند و به ما اعتماد نکنند. اما با راهنمایی های خانم یثربی و حمایت خانواده هایمان، بهتر دیدیم موضوع را مطرح کنیم. کم کم به خانواده های بچه ها گفتیم مشکل بینایی داریم. الان به جرأتی رسیده ایم که در لیست ثبت نام، این گزینه را گذاشته ایم که ؛با وجود اینکه می دانم مربیان کم بینا و نابینا هستند فرزندم را به این مهد می سپارم و رضایت کامل دارم؛  و والدین بچه ها موقع ثبت نام آن را امضاء می کنند. الان به حدی رسیده ایم که ما نیاز به تبلیغ نداریم و خود خانواده ها برای ما تبلیغ می کنند و به دیگران از کارهای خلاقانه ما می گویند.

س: در شرایط حاضر و بسته بودن مهد کودک چه فعالیتیدارید؟

ج: هدف ما این بود که در هفته بچه ها جداگانه بیایند و از محیط مهد کودک استفاده کنند مربی را ببینند، جایزه هایشان را بگیرند و بقیه کار مجازی باشد.  ولی متاسفانه همه کادر با هم کرونا گرفتیم و مجبور شدیم مرکز را مدتی ببندیم و بعد هم چون در نبود ما دزد مرتب ابزار و وسایل مهد را می برد مجبور شدیم همه را جمع کنیم. الان هفته ای دو بار به مهد می رویم و فیلمهایی را که برای کانال تلگرامی مهد است را فیلمبرداری می کنیم

س: هدفتان از تأسیس مهد چه بود و آیا این کار درآمد یک کار ثابت را برای شما داشته است؟

ج: سال 93 موفق شدیم با یک بچه در بخش جانبی مرکز توانبخشی خزانه بخش کودکان بهشت خزانه را راه اندازی کنیم. . با دست خالی، هزاران امید و با همت . دو هدف بزرگ هم داشتیم. اولین هدفمان تلفیق بچه های نابینا و بینا در کنار هم در جایی بود که بتوانند کودکی کنند و از همدیگر یاد بگیرند و دومین هدفمان هم اشتغال بچه های کم بینا و نابینا و نشان دادن توانمندیهای آنها به جامعه بود. در طول این سالها به دو هدفمان هم رسیدیم.  اما این کار بیشتر دلی است و نمی توان به آن شغل ثابت گفت. این کار برای ما یک دوره آموزشی فوق العاده بود اما هیچ پشتوانه ای نداشتیم. بهزیستی با ما سال به سال قرارداد می بست و ما نمی توانستیم برنامه ریزی بلند مدتی برای پرسنل و ابزار و وسایلی که نیاز داریم، داشته باشیم ما خیلی تلاش کردیم اما متاسفانه بهزیستی آنقدر خانم میر عدلی را در کاغذبازیهای اداری چرخاندند که زمان موافقتنامه اصولی که با آن همه دردسر توانسته بود بگیرد از دست رفت. حتی من برای اینکه کار روی زمین نماند به سمت آموزش و پرورش رفتم و دوره های آنجا را هم گذراندم . البته آموزش و پرورش از این کار خیلی استقبال کرد اما باید مکان را تأیید می کرد و بهزیستی این اجازه را به ما نداد و شیوع کرونا و عوامل دیگر باعث شد این کار قشنگ که خود بهزیستی چراغش را روشن کرده بود و گفته بود از شما حمایت می کنیم مثل کلافی سردرگم باقی بماند و تلاش صادقانه بچه های کم بینا و نابینا به نتیجه مطلوبی نرسد.

*معصومه میر عدلی نیز از اولین کسانی است که در کار تأسیس این مهد کودک همراه می شود. او کسی است که برای گرفتن مجوز از بهزیستی پیشگام می شود. از او می پرسم:آیا  اجاره کردن مکان مهد از بهزیستی به شما برای پیشرفت کارتان کمکی کرد ؟

ج: بله البته اگر می خواستیم از جای دیگری مکان را بگیریم باید پول پیش را هم می داشتیم اما بهزیستی از ما پول پیش نخواست و فقط اجاره گرفت. و بابت پول پیش از ما سفته گرفت. ولی از طرف دیگر اگر جای دیگری را اجاره می کردیم مجبور نمی شدیم این همه هزینه کنیم تا محل را مناسب سازی کنیم . بهزیستی به ما می گفت این ملکی متروکه است اگر می خواهید از آن استفاده کنید باید خودتان آن را آماده کنید. یعنی هر تعمیرات و ساخت و سازی که لازم بود را خودمان انجام دادیم.

س: آیا بهزیستی حمایت دیگری هم از شما داشت مثل حمایتهایی که از خود اشتغالی دارد؟

ج: خیر چنین حمایتی نداشتیم. ما سر فعالیتهایمان با بهزیستی با مشکل روبرو شدیم. مثلا من کم بینا هستم اما همه کارهای خودم را انجام می دهم کارهای مهد را من انجام می دادم ولی به من می گفتند چون کم بینا هستی نمی توانی مسئول فنی باشی و اینقدر کشمکش داشتیم ثابت کنیم توانایی انجام این کار را داریم که دیگر به این نرسیدیم که دنبال وام یا حمایتهای دیگر برویم.

س: یعنی شما مجبور شدید به بهزیستی که متولی امور معلولان است و قاعدتا از توانایی بچه های معلول مطلع است هم خود را اثبات کنید؟

ج: البته من باید حرف شما را اینگونه اصلاح کنم که بهزیستی اصلا نمی داند توانمندی بچه ها چقدر هست. در آموزش و پرورش ما را خیلی راحت تر پذیرفتند و به ما اعتماد کردند. و خانم محقق را که قبلا بینایی مفیدتری داشت را به عنوان مدیر پذیرفتند. ولی بهزیستی من را نپذیرفت در حالیکه بینایی من تا حدی است که همه کارها را به تنهایی انجام می دهم.

س: در مهد بهشت خزانه چند پرسنل بینا و نابینا دارید؟

ج: ما چهار نفر کادر بینا و  5 نفر کم بینا و نابیناداشتیم.

س: چند کودک داشتید؟

ج: کلاسهای ما حدودا 15 نفری بود و سه کلاس صبح داشتیم و بعد از ظهر اکثرا دو کلاس داشتیم و اگر شلوغ می شد بعد از ظهر هم سه کلاس داشتیم.

س: در حال حاضر مسئولیت مهدکودکها به آموزش و پرورش واگذار شده است فکر می کنید وضعیت شما چگونه خواهد شد؟

ج:خیلی خوب است.  احتمال دارد اوضاع ما خیلی بهتر شود

س: الان که به گذشته بر می گردید فکر می کنید اگر کار را خارج از بهزیستی  انجام می دادید به نفعتان بود یا همینگونه که الان انجام داده اید؟

ج: شاید اگر چنین فعالیتی را در جای دیگری مثل شهرداری یا آموزش و پرورش شروع می کردیم یا خودمان ملکی را اجاره می کردیم اوضاعمان خیلی بهتر از این بود که الان بعد از هفت سال هنوز مجوز مهد کودک را به ما نداده اند. در اول ما کارمان را با دو کلاس و یک آشپزخانه و حیاط شروع کردیم. یک اتاق هم در آن ساختمان در دست انجمن نابینایان بود  که بهزیستی به من گفت باید اتاق انجمن را هم بگیرید و همه ملک در اختیار شما باشد. البته حرفشان درست بود و ما توانستیم آن اتاق را هم بگیریم. بعد از آن گفتند یک توالت کافی نیست و باید دو توالت داشته باشید، قبول کردیم و گفتیم تعمیرات را انجام می دهیم بعد گفتند حیاطتان کوچک است و   از این دست. اصلاحیه های دیگر را هم انجام دادیم. بعد گفتند جای خواب ندارید و آشپزخانه کوچک است. خلاصه ایراداتی که می گرفتند طوری بود که انگار اصلا نمی خواهند این کار انجام شود. من بعد از این سالها به این نتیجه رسیده ام که نمی خواهند و اگر می خواستند خیلی راحت تر کار انجام می شد. یعنی اگر از اول به من می گفتند این ملک مورد تایید قرار نمی گیرد من هم بیکار نبودم که با بچه کوچک همه دوره ها را بگذرانم. و به جای آن دنبال کانال دیگری برای انجام کار می رفتم. حتی من در اول کار که به بهزیستی رفته بودم مسئول آنجا نفهمید من کم بینا هستم و خودم گفتم و گفتن اگر کم بینایی پس مشکل است. حتی برای سلامت جسمانی که رفتم نامه سلامت کامل به من دادند و من خودم گفتم کم بینا هستم. متاسفانه الان به این رسیده ام که این اشتباه خود من بود که گفتم کم بینا هستم

س: شما در نزدیکی مرکز توانبخشی خزانه هستید؟

ج: در کنار مرکز خزانه یک ملک اهدایی مخروبه است و راهی هم به مرکز خزانه دارد

س: یعنی کارهای مناسب سازی ملکی که در اختیار بهزیستی است را شما انجام دادید؟

ج: کف اتاقهای ساختمان خیلی خراب بود   خودمان کف پوش کردیم هرچیزی که لازم بود را تهیه کردیم و سقف را هم شهرداری برایمان ایزوگام کرد. وقتی باران می آمد  سقفها آب می داد  و از جایی که بچه ها وارد مهد می شدند آبشار بود یعنی ساختمان اینقدر خراب بود و ما آن را ساختیم.

س: آموزشهایی که در مهد می دادید از جای خاصی الگو می گرفتید یا خلاقیت خودتان بود؟

ج: یک چارت آموزشی وجود دارد که در آن آمده است کودک عادی چه کارهایی را در چه سنی باید بلد باشد. مثلا باز کردن شکلات را در چه زمانی باید بتواند انجام دهد. تستهای روانشناسی هم وجود دارد که می گوید کودک در چه سنی باید قادر به انجام چه کاری باشد. من  همه این اطلاعات را درآورده بودم و طبق آن تعیین می کردم باید با چه روشی به بچه نابینا یاد بدهم که این کار را انجام دهد. حتی بسیاری از بچه های نابینا چهار دست و پا راه رفتن را نمی دانند چون نمی بینند. بچه ای که می بیند حرکتها را تقلید می کند یا دنبال اشیا می رود. بچه های نابینا در مسیر رشد در خیلی موارد از بچه های بینا عقب می افتند. ما سعی می کردیم روشی پیدا کنیم تا این آموزشها را به این بچه ها هم یاد بدهیم حتی در قالب بازی، چهار دست و پا راه رفتن را به کودک نابینا یاد می دادیم. گاه بچه 5 ساله بود ولی باید این کار را تجربه می کرد.

س: پس می توان گفت بچه های نابینایی که در بهشت خزانه آموزش دیده اند توانسته اند شرایطی که یک بچه بینا تجربه می کند را تجربه کنند؟

ج: ما سعی می کردیم همان مهارتها را از مراحل اولیه تا آخر با بچه های نابینا هم کار کنیم. حتی غذا خوردن ،قاشق و چنگال به دست گرفتن و اینکه چه جوری بخورند که دست توی غذا نبرند.

س: آمادگیهای قبل از مدرسه مثل دست ورزیها را چطور؟

ج: من بیشتر روی آموزش مفاهیم علوم و ریاضی با بچه ها کار می کردم و آموزش مفاهیم توانبخشی و استفاده از دست را خانم محقق انجام می داد.

*فعالیت این مهد در این روزهای کرونایی با بارگذاری آموزشهای تصویری و صوتی در کانال تلگرامی موموشک عمه در بهشت خزانه ادامه دارد.

منبع: ایران سپید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هفت + 6 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *