آشپزهای زیادی هستند که سودای تأسیس رستورانی با سبک و سلیقه خود را در سر می پرورانند. اما قضیه «Laura Martinez» قدری با بقیه همکارانش متفاوت است.
هر کس که مشکلی از جنس مشکل او را داشته باشد، بیتردید بیخیال انجام چنین کاری میشود و قید رؤیاهایش را میزند. لرا، 31 ساله و نابینای مطلق است. زحمتی که بیش از 2 سال طول کشید، بالاخره در ماه ژانویه همین امسال به ثمر نشست و لرا توانست رستوران نقلی خود را با نام «LA Diosa» یا الهه، در شهر شیکاگو راه اندازی کند. وجه مشخصه این خانم سرآشپز، سوای لباس سفید مخصوص آشپزها که تن میکند، عینک تیره ای است که همواره روی صورت او دیده میشود. آشپز خوشصحبت ماجرا، این طور از علاقمند شدنش به این حرفه هنری تعریف میکند: اولش عاشق چاقو شدم! بچه که بودم در واقع چاقو محبوبترین اسباببازی من به حساب میآمد. دیگر نکته ای که او را به آشپزی پیوند داد، تنفرش از غذاهای غذاخوری دانشگاه بود. «به دستپخت مادرم عادت کرده بودم. غذای بیرون به هیچ وجه با طبعم سازگار نبود. این شد که بزرگتر هم که شدم، نتوانستم با غذاهای مزخرف غذاخوری دانشگاه کنار بیایم و حدس میزنم تقریباً در همان روزها بود که شروع کردم به دقت بر روی مزه ها و بوها.»
محیط رستوران «الهه»، موقر و در عین حال ساده و صمیمی است. دیوار ورودی رستوران، پر شده است از صفحات روزنامه های مختلفی که با او گفتگو کرده اند. پنج میز به همراه تعدادی چارپایه هم که به شکلی با سلیقه در مقابل پیشخوان رستوران چیده شده اند، باقی دکور این رستوران دنج را تشکیل میدهند. در اداره این رستوران، «Maurilio Ortega»، همسر لرا هم همکاری دارد. رستوران الهه با وجود کوچک بودنش، یک رستوران تمام و کمال به حساب میآید، چرا که مشتریان میتوانند در هر ساعت از روز و برای خوردن هر وعده غذایی که دلشان بخواهد به آنجا مراجعه کنند. از صبحانه و ناهار و شام گرفته تا میانوعده های لذیذ، هرچه دلخواه باشد در رستوران لرا پیدا میشود. لرا، منو غذاهای خود را مکزیکی میداند، با این تفاوت که قدری ذائقه فرانسوی هم به آن اضافه شده است. اینجا هم مثل رستورانهای دیگر، علاوه بر غذاهای معمول، غذایی به عنوان غذای سرآشپز ارائه میشود; غذایی که لرا آن را تارتیزا نام گذاشته. علت این نامگذاری هم ترکیب این غذا است که چیزی است میان تارت و پیتزا. لرا در کودکی به خاطر سرطان نابینا شده. روانشناسی خوانده، اما به محض فراغت از تحصیل، همواره به دنبال آشپزهای نابینا گشته است. میگوید: وقتی دیدم آشپز نابینایی پیدا نمیکنم، خوشحال شدم، چون دیدم میتوانم اولین باشم. همیشه از چالشها استقبال کرده ام. این هم چالشی بزرگ برای من محسوب میشد. او تنها آرزویش را در این میبیند که وقتی مشتریها از رستورانش خارج میشوند، بیش از نابینایی، مزه غذاهایش در خاطرشان مانده باشد.
منبع: ایران سپید