گفتگو با دختر معلولی که با ساخت موتور سیکلت ویژه، موانع رفت و آمد خود را از سر راه برداشت

ظاهر آراسته و محجبه و البته فکر خلاقش سبب شد تا یک دنیا تحسینش کنند. تصاویرش در اکثر شبکه‌های مجازی دست به دست می‌چرخد و به قول امروزی‌ها لایک فراوان می‌گیرد. چرخش این تصاویر، حتی دکتر معصومه ابتکار معاون رئیس جمهوری را هم به واکنش وا داشت تا از کارش حمایت کنند و قول‌هایی برای پیگیری احوال امروزش دهند. در نگاهش اعتماد به نفس بالایی موج می‌زند، گویی موفق شده قله‌ای را فتح کند یا توانسته از پس مشکل بزرگی رهایی یابد، مشکلی که او را مجبور به موتور سواری کرد. بعد از دیدن تصاویرش مانند همه تحسینش کردم و با خود گفتم چه ایده جالبی! دختری سوار بر موتور آن هم با معلولیتی جسمی حرکتی.
کنجکاوی سراسر ذهنم را درگیر کرد و سؤال‌های بی‌جوابی که تشنه پاسخ آن بودم. سؤال‌های متعددی در ذهنم ایجاد شد و برای یافتن جواب‌هایم باید با این شهروند دارای معلولیت به گفت‌و‌گو می‌نشستم، جست و جوهایم
را شروع کردم تا نام و نشانی از این بانوی خلاق پیدا کنم. دریافتم که اهل نیشابور است و در حال حاضر ساکن شهر مقدس مشهد.
هشت ماهه بود که بر اثر بیماری فلج اطفال دچار معلولیت جسمی -حرکتی شد. ازهمان زمان مسیر زندگی برای او طوری دیگر چرخید و اکنون 38 سال است که راهش را با چرخاندن چرخ‌های صندلی‌اش طی می‌کند.
زهرا صدیقی در گفت‌و‌گو با توانش از مسیرهای پر پیچ و خم جاده و خیابان‌های شهرش می‌گوید: «فرزند دوم خانواده هستم و خواهر و برادرانم زندگی عادی دارند و فقط من معلولم. هفت ساله که شدم مشکلات هم رنگ و بوی جدیدی به خود گرفتند، حال باید قدم در کوچه و خیابان‌های نیشابور می‌گذاشتم تا پای در مدرسه بگذارم؛ تا مقطع دبیرستان با کمک و همت مادرم و زحماتی که برای ترددم به مدرسه کشید، این راه نامناسب را بسختی طی کردم.
چند سال وقفه سبب شد دیرتر از دیگران وارد دانشگاه شوم نمی‌دانم شاید دلیلش ترس از حضور در پیاده‌روهای مسدود شده، اتوبوس‌های نامناسب و فراز و فرود‌های سطح شهر بود. اما با آغاز فصل جدید زندگی‌ام و حضور در دانشگاه، تجربه تردد جدید بین شهری هم بر سختی‌هایی که متحمل شده بودم افزوده شد.
برای رسیدن به دانشگاه باید مسیر نیشابور تا مشهد را طی می‌کردم و این امر تلخی‌هایی در پی داشت که نگذاشت شیرینی تحصیل و فراگیری علم در کامم ماندگار شود.
شهروندانی که معلولیت جسمی -حرکتی دارند می‌دانند ساعت‌ها کنار خیابان منتظر ایستادن یعنی چه! روزهایی را به خاطر می‌آورم که تنها کنار خیابان منتظر ماشین بودم؛ انتظار پشت انتظار اما کسی برای سوار کردن من با ویلچری که داشتم ترمز نمی‌کرد. بارها کنار خیابان اشک ریختم از اینکه چرا کسی به حقوقم به‌عنوان یک شهروند توجه نمی‌کند.
آدم بی‌انصافی نیستم به رانندگان حق می‌دهم، اگر بخواهند سوارم کنند ویلچرم را باید صندوق عقب بگذارند که باز بودن در صندوق عقب اتومبیل خلاف قانون راهنمایی و رانندگی است و برایشان جریمه در پی دارد.
با مشکلاتی که سر راهم بود کنار آمده و کاردانی را پشت سر نهادم، بعد از آن شش سال در دفتر حج و زیارت نیشابور مشغول به کار شدم، اما چه کاری! حقوقی که دریافت می‌کردم کمتر از زحمتی بود که می‌کشیدم، حقوقم فقط کفاف هزینه ترددم را می‌داد اما چه کنم کار کم است و کارفرما نیرو را به هر قیمتی که بخواهد جذب می‌کند.
بعد از چند سال تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم و در رشته مهندسی نرم افزار مدرک کارشناسی را  دریافت کردم. این امر سبب شد تردد بیشتری در شهر داشته باشم هم برای رفتن به محل کار هم دانشگاه. دراین میان بیشتر وقتم کنار خیابان‌ها و انتظار سپری می‌شد. هنگامی هم که فردی برایم پا روی پدال ترمز می‌گذاشت، قیمت‌های چند برابر را درخواست می‌کرد.
تصمیم گرفتم مستقل شوم و تردد بین شهری را از زندگی هر روزه‌ام حذف کنم به همین جهت به مشهد نقل مکان کردم تا درگیری هر روزه با اتوبوس و تاکسی را کمتر کنم. یافتن شغل مناسب برای ما معلولان دشوار است و با سختی‌های فراوان موفق شدم در یک مرکز تماس مشغول کار شوم. البته جای خوشحالی است که همه افرادی که در این مرکز کار می‌کنند دارای معلولیت هستند.
خوشحالی‌ام به خاطر معلولیت داشتن این افراد نیست بلکه به خاطر کار کردن افراد معلول است، چرا که کمتر کارفرمایی به توانمندی معلولان اعتماد می‌کند و آنها را به کار می‌گیرد.
تردد و حضور در معابر و خیابان‌های شهر با توجه به مبلمان نامناسبی که دارد به حدی دشوار است که برای ضروری‌ترین کارهایمان از خانه خارج می‌شویم. حال من با توجه به معلولیتی که دارم هم درس می‌خواندم هم کار می‌کردم. این سختی‌ها آنقدر ادامه داشت تا اینکه برای رهایی از این ترددهای دشوار و دردسر ساز، فکر کردم وسیله شخصی خودم را داشته باشم و رانندگی کنم.
اوایل دوران کارشناسی بودم، درست سال 1390 که ایده این موتور در ذهنم ایجاد شد. پیگیر پیاده‌سازی آن در مدل واقعی شدم، ابتدا در اینترنت جست و جو کردم تا بتوانم مدلی را برای پیاده کردن آن پیدا کنم و دراین راه با چندین موتورساز و تعمیرکار صحبت کردم تا به افکارم شکل دهم.
طی تحقیقاتم دریافتم این ایده در گذشته هم اجرایی شده بود به این صورت که فرد دارای معلولیت، سوار موتورسه چرخ می‌شود و فرد دیگری ویلچر را پشت سه چرخه قرار می‌دهد در مقصد هم به همین صورت فردی ویلچر را درکنار معلول قرار می‌دهد تا او روی آن بنشیند، اما این کار برایم سخت بود و هنوز مرا به دیگری متکی می‌کرد به همین جهت با خود فکر کردم باید سه چرخه را به نوعی طراحی کنم که بتوانم با ویلچر سوار موتور شوم به نوعی که چرخ‌های ویلچر در آن ثابت شود.
برای عملیاتی شدن ایده‌ام به کارگاه موتورسازی رفتم و برایشان چیزی که در ذهن داشتم را توصیف کردم. در پایان صحبت‌هایمان مقرر شد موتور بدون کلاچی را برای این موتورساز پیدا کنم تا آنها با تغییر کاربری، فضایی را برای ویلچر من پشت موتور تعبیه کنند.
بعد از مدتی بالاخره این نمونه آماده شده و برای تحویل گرفتنش راهی موتورسازی شدم. در زمان تحویل هم ایراداتی از جمله رمپی که برای سوار شدنم به موتور آماده کرده بودند، داشت که با گفت‌و‌گو و تغییرات مختصراین ایرادات برطرف شد.
در آن لحظه ایده‌ای به ذهنم رسید که حتی برای باز و بسته کردن رمپ نیازی به استفاده از قدرت بازو نداشته باشم و به صورت اتوماتیک این رمپ بالا و پایین شود. در نهایت آنچه  تحویل گرفتم تا حدی شبیه به تصورات ذهنی‌ام بود.»
به این قسمت از صحبت‌هایش که رسید از او پرسیدم آیا برای نشستن بر رکاب موتور و راندن این وسیله نقلیه موتوری گواهینامه داشتید یا دوره آموزشی را سپری کرده‌اید؟
در جوابم گفت:«نه! بعد از آماده شدن، سوار موتور شدم و به راهنمایی و رانندگی شهرمان مراجعه کردم تا وسیله نقلیه جدیدم را به آنها نشان دهم و برای استفاده از آن گواهینامه‌ای دریافت کنم. دوهفته پیگیر این موضوع شدم و بعد اعلام کردند که خانم‌ها نمی‌توانند گواهینامه موتور را دریافت کنند.
البته همان جا زبانی و در حد حرف به من گفتند:«تو می‌توانی سوار موتورت شوی اما مراقب باش.» این حرف به صورت شفاهی به من گفته شد و هیچ اعتبار قانونی ندارد.
برای دریافت گواهینامه ماشین هم اقدام کردم که به من گفتند در قانون راهنمایی و رانندگی آمده است که فرد متقاضی گواهینامه باید حداقل یک دست و یک پای سالم داشته باشد. صحبت‌ها و پیگیری‌های بسیاری انجام دادم که حداقل از من تست بگیرند اگر نتوانستم، جواب رد دهند اما هیچ کس به حرفم گوش نکرد. من هم چاره‌ای جز استفاده از موتور برای تردد در خیابان نداشتم. نمی‌خواستم دوباره ساعت‌ها کنار خیابان منتظر فردی باشم که از روی دلسوزی بخواهد مرا به مقصد برساند.
تاکنون هم مأموران راهنمایی و رانندگی به وسیله نقلیه‌ام ایراد نگرفتند فقط یک بار به خاطر پلاک موتور گفتند:«این پلاک برای موتور است و کاربری این وسیله تغییر کرده است» آن روز پلاک را از روی موتور برداشتند و اکنون موتورم پلاک ندارد.
متعجب شدم از اینکه فردی این چنین خطر می‌کند فقط برای داشتن حقی برابر دیگران و با موتور بدون گواهینامه و بیمه در سطح شهر حرکت می‌کند. از خانم صدیقی پرسیدم نمی‌ترسید اتفاقی در هنگام رانندگی برای شما یا دیگران رخ دهد آن زمان شما مقصر تلقی خواهید شد؟ در پاسخ، جواب داد:«هر چیزی ممکن است رخ دهد این هم یک وسیله نقلیه موتوری است چه برای خودم و چه دیگران؛ اما چه کنم مگر راهی جز این دارم!
همیشه سؤال‌های متعددی ذهنم را دیگر می‌کند، چرا در سطح شهر خطوط ویژه برای معلولان تعبیه نمی‌شود تا با فراغ بال به‌هر سوی شهر که می‌خواهند تردد کنند، مگر ما نیاز به تفریح، ورزش، کار، زندگی اجتماعی، خرید و… نداریم مگر ما شهروند این جامعه محسوب نمی‌شویم. وقتی امکانات در اختیار ما معلولان قرار نگیرد ما مجبور می‌شویم راهی را برای تردد و زندگی آسان‌تر انتخاب کنیم. حتی اگر با خطر همراه باشد.
معلولان حتی برای بررسی لایحه حمایت از حقوق‌شان در مجلس هم باید دو الی سه سال از نمایندگان امضا جمع کنند، فراخوان تشکیل دهند و با نمایندگان تلفنی، تلگرامی، صوتی و تصویری ارتباط برقرار کنند تا این لایحه حمایتی فقط بررسی شود. برای کوچک‌ترین نیازمان باید سال‌ها دوندگی کنیم تا شاید محقق شود. معلولان فقط 12 آذر است که دیده می‌شوند، صداوسیما و مسئولان شهر صرفاً در این روز یادی از ما می‌کنند و در 360 روز دیگر سال انگار شهر شهروند معلول ندارد.»
پرسیدم چرا برای تردد از ویلچر برقی استفاده نمی‌کنید آیا راحت‌تر نیستید؟ در جوابم گفت:«نه به هیچ وجه؟! درابتدا باید بگویم قدرت خرید و بضاعت مالی برای تهیه ویلچر برقی را ندارم و دوم اینکه این وسیله مسافت محدودی را طی می‌کند و به درد من نمی‌خورد.
به‌کارم نمی‌آید به این جهت که من برای حرکت دادن ویلچر از دستانم استفاده می‌کنم و با برقی شدن آن کم‌کم از قدرت دستانم کاسته می‌شود. موضوع مهم دیگر آن است که برای مسافت‌های طولانی نمی‌توان از ویلچر برقی استفاده کرد. هر روز باید 18 کیلومتر مسیر را سپری کنم تا به محل کار برسم با ویلچر فقط می‌توانم نصف این مسیر را طی کنم و بعد باتری تمام می‌شود و دردسر برگشت با ویلچری که نمی‌توان با دست تکانش داد. آن زمان باید نیسان کرایه کنم تا بتوانم به خانه برسم این امر موضوع را پیچیده‌تر می‌کند. حال بماند که مسیرهم مناسب این نوع ویلچرها نیست و سر نخستین خیابان گیر می‌کنیم.»
دوست داشتم بدانم مردم چه واکنشی نشان می‌دهند هنگامی که بانوی دارای معلولیتی سوار بر موتور همراه با آنها در خیابان‌ها حضور پیدا می‌کند. به همین جهت در آخرین سؤالم از او پرسیدم واکنش مردم در مقابل شما چگونه است که در جوابم گفت:«عالی! بسیار خوب نسبت به این امر واکنش نشان می‌دهند. بحث کلی در جامعه ما وجود دارد و آن هم عاطفی بودن مردم ماست و اینکه در برخورد با فرد معلول با احساسشان برخورد می‌کنند، مثلاً می‌گویند:«اخی، الهی، ان‌شاءالله شفا بگیری» این کلمات و نگاه شاید آزار دهنده باشد اما به شنیدن آنها عادت کردیم.
تاکنون تشویق‌های متعددی از سوی شهروندان عادی جامعه دریافت کردم یا به قولی لایک‌های خیابانی گرفته‌ام، بسیاری می‌گویند:«احسنت، بارک الله، کارت درسته، دمت گرم» هرکسی به زبان، گویش و ادبیاتی که دارد احساساتش را بروز می‌دهد.
راستش خواسته‌ای دارم که می‌خواهم مسئولان و حتی مردم عادی روی آن فکر کنند اینکه فرد سالم در جامعه ما چه نیازهایی دارد؟ هرآنچه برای او مهیا شد برای من معلول هم فراهم شود.
من از همه نهادهایی که در قبال معلولان مسئول هستند می‌خواهم نگاه خاصی به مقوله دسترس‌پذیری برای افراد دارای معلولیت داشته باشند، هم در پایتخت و هم در شهرهای کم جمعیت و روستاها، برای دسترس پذیر کردن شهرها و مناسب‌سازی آن از نظر و دیدگاه معلولان بهره‌مند شوند تا مناسب‌سازی اصولی داشته باشیم.
درخواست آخرم از قانونگذاران است از نمایندگان خانه ملت می‌خواهم شرایط را برای دریافت گواهینامه معلولان بویژه بانوان معلول آسان‌تر سازند تا ما نیز از این امتیاز بهره‌مند شویم.
منبع: روزنامه ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

10 − 4 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *