نویسنده: زهرا همت
منبع: بیست و ششمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
دختر جوان می گفت آن قدر خوشحال است که در پوست خود نمی گنجد. می گفت هیچ فکر نمی کرده آدم های بی شماری مثل او در شهرش باشند. در شهرشان مدرسۀ استثنایی وجود نداشته و او از ابتدا در کنار سایر همسالانش در مدرسۀ عادی درس خوانده است و در هیچ جای دیگری هم فرد نابینایی ندیده است. همیشه تصور می کرده تنها دختر نابینای این شهر است. هیچ فکرش را هم نمی کرده چندین نابینای دیگر در شهرش و در همین نزدیکی ها زندگی کنند و این تصور، بیش از هر چیز دیگری حتی بیشتر از خود نابینایی آزارش می داده. دختر جوان این حرف ها را در حاشیۀ جلسه های آموزشی که توسط بهزیستی شهرشان برگزار شد می گفت. او می گفت بیست ساله است و این اولین باری است که به چنین برنامه ای دعوت می شود.
چند وقت پیش در یکی از شهرستان های کوچک اطراف تهران که متأسفانه امکان ذکر نام آن را نداریم، جلسه هایی برای آشنایی افراد دارای معلولیت، ازجمله افراد با آسیب بینایی با یکدیگر و آموزش برخی مهارت های روزمره زندگی برگزار شد. برگزار کنندگان این سلسله جلسات، به سختی توانسته بودند تعدادی از افراد دارای معلولیت را دور هم جمع کنند؛ چرا که بیشتر افراد دارای معلولیت تمایلی برای مشارکت در جلسه ها نداشتند و از شرکت در آن خودداری کردند. بالاخره با پیگیری های فراوان، این جلسه ها با تعداد اندکی از مددجویان شهر برگزار شد و با اینکه کوچک و کم رنگ بود، نتایج ارزشمندی به همراه داشت. بسیاری از مشارکت کنندگان در این جلسه ها، هیچ اطلاعات صحیح و دقیقی از آسیب بینایی و شیوع آن و مهارت های مورد نیاز فرد با آسیب بینایی نداشتند و ابراز داشتند که در این جلسه ها، چیز های مفیدی یاد گرفتند.
برگزارکنندگان این سلسله برنامه ها می گفتند که نتایج مثبتی فراتر از آنچه در ذهن داشتند، از این جلسه های گروهی گرفته اند و این موجب ایجاد انگیزۀ قوی تر برای تدارک برنامه هایی از این دست در ایشان شده است. نکتۀ جالب توجه از نظر این کارشناسان، نقش پررنگ خود افراد با آسیب بینایی در ارائۀ مطالب این سلسله جلسات بوده است.
هنگامی که از آموزش و توان بخشی صحبت می شود، بیشتر ما به یاد کلاس های رسمی و استاد و معلم و ابزار و وسایل پیچیده می افتیم، اما آیا آموزش و توان بخشی فقط در آموزش رسمی خلاصه می شود؟ آیا همیشه باید از معلم متخصص یاد بگیریم؟ آیا برای یادگیری مهارت های مورد نیازمان باید به مدرسه و مراکز تخصصی توان بخشی و درمانگاه های خصوصی مراجعه کنیم؟ آیا راهی برای استفاده از تجربه های همنوعانمان پیش روی ما باز نیست؟ همان گونه که افرادی که دچار آسیب بینایی نیستند، بیشتر مهارت های روزمرۀ زندگی را تنها با مشاهدۀ دیگران و الگوبرداری یاد می گیرند، آیا افراد با آسیب بینایی نیز می توانند با ارتباط با یکدیگر و به اشتراک گذاشتن تجاربشان با هم از هم بیاموزند؟ درست مانند پدیدۀ گروه درمانی که نتایج شگفت انگیزی داشته است؛ به این صورت که افراد دور هم جمع می شوند و به رهبری یک روان شناس متخصص، مسائل و مشکلاتشان را مطرح می کنند و با بهره گیری از تجربه های اعضای گروه به راهکار هایی برای بهبود حالشان دست می یابند؛ افراد با آسیب بینایی نیز می توانند به رهبری متخصصین حوزۀ آموزش و توان بخشی، گروه هایی برای اشتراک گذاری تجارب و آموختن از یکدیگر تشکیل دهند.
خوشبختانه امروزه با وجود امکان استفاده از ظرفیت های فضای مجازی، افراد به راحتی می توانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و با تشکیل گروه هایی دور هم جمع شوند؛ هرچند می دانیم که این گرد همایی ها همیشه با مشکلات و حاشیه هایی همراه بوده اند، ولی مشخص است که این ارتباطات می توانند دستاورد های ارزشمندی نیز داشته باشند. شاید برخی تصور کنند که اصلاً نیازی به چنین گرد همایی هایی نیست و هرکس می تواند اطلاعات مورد نیازش را از راه دلخواه خودش کسب کند، اما مسئله به همین سادگی ها هم نیست و حتی در شهر های بزرگ که کانون هایی برای گرد هم آمدن افراد با آسیب بینایی وجود دارد و ظاهراً ارتباطات و رفاقت هایی هم شکل گرفته است؛ موقعیت مناسبی برای صحبت کردن و راهنمایی خواستن از همنوعان و سایر افراد آگاه فراهم نمی شود؛ چرا که برون ریزی و درخواست هم فکری و راهنمایی نیاز به مقدماتی دارد که به سادگی و بدون هدف گذاری و رهبری و راهنمایی افراد متخصص فراهم نمی شود.
در چنین شرایطی از اعضای با تجربه و فرهیختگان جامعۀ افراد با آسیب بینایی انتظار می رود حال که مسئولان نهاد های متولی دغدغۀ آموزش و کسب تجربۀ این اشخاص را ندارند؛ خود دست به کار تشکیل گروه هایی در برای اشتراک گذاری اطلاعات و تجربیات شوند و امکان ملاقات حضوری و منظم افراد را به منظور اشتراک گذاری تجربه ها فراهم آورند.
نکتۀ حائز اهمیت این است که در حال حاضر، بیشتر گروه ها با محوریت اشتراک گذاری اطلاعات حوزۀ تحصیلی و فناوری و…تشکیل شده اند، اما باید توجه داشت که هنوز با نیاز های فراوانی در خصوص تجربه اندوزی در حوزۀ مهارت های روزمره زندگی مواجه هستیم که شاید کمتر به آنها پرداخته شده باشد؛ برای مثال احتمالاً کمتر کسی پیدا می شود که شجاعت این را داشته باشد که در مورد مشکلات و مسائلی که هنگام غذا خوردن با آنها مواجه می شود صحبت کند؛ چراکه فردی که با این چالش مواجه است تصور می کند که این تنها مسئله اوست و ممکن است با مطرح کردنش دچار شرم شود یا حتی مورد تمسخر سایرین قرار گیرد یا خانم های نابینا احتمالاً نمی توانند به راحتی در مورد مسائل بهداشتی یا موارد مربوط به آراستگی و زیبایی با کسی صحبت کنند و چالش های خود در این زمینه را مطرح کنند. آنها معمولاً مسائل را با افراد صمیمی و مورد اعتمادشان که در بیشتر موارد، دچار آسیب بینایی نیستند، در میان می گذارند و این افراد نیز به دلیل عدم درک متقابل، قادر به کمک یا راهنمایی صحیح و مؤثری نخواهند بود، اما اگر افراد بتوانند همین مسائل را با همنوعان دارای آسیب بینایی شان در میان بگذارند؛ ممکن است به دلیل داشتن تجربه های مشابه، اطلاعات خوبی به دست بیاورند.
مثال های بالا، تنها چند نمونۀ کوچک از مواردی بود که افراد می توانند با یکدیگر در میان بگذارند و از تجربه های یکدیگر بهره مند شوند، اما خوب است بیندیشیم که قطعاً تشکیل گروه هایی که بتوانند به صورت حضوری و مرتب با یکدیگر دیدار داشته باشند و در صورت لزوم به یکدیگر آموزش عملی بدهند، می تواند بسیار راهگشا و ارزشمند باشد. در درجۀ اول از نهاد های متولی آموزش و توان بخشی افراد با آسیب بینایی انتظار می رود به ظرفیت تشکیل گروه هایی از خود افراد با آسیب بینایی برای آموزش این گروه توجه داشته باشند و همچنین از خود افراد با آسیب بینایی انتظار می رود اندکی دغدغۀ آموزش و توان بخشی همنوعانشان را داشته باشند و با تشکیل گروه ها و برگزاری جلسه های گروهی، ترجیحاً به صورت حضوری گام مؤثری برای آموزش و تجربه اندوزی افراد با آسیب بینایی بردارند.