عبدالحسین شاهپلنگی مخترع نابینا را بیشتر بشناسیم

یکی از پدران موفق محله اسفندیاری و بستان عبدالحسین شاه پلنگی است که با کمک دخترانش اختراعات جالبی به ثبت رسانده و از فعالان عرصه تولید قطعات خودرو است. این پدر ۶۰ ساله با وجودی که از ۲۰ سالگی نابینا شده اما اکنون یکی از مبتکران کشور است.

وی برای نخستین بار در ایران اقدام به ساخت واشر پلاستیکی در سال ۱۳۵۱، ساخت اجزای سپر، دلکو، داشبورد پلاستیکی پیکان در سال ۱۳۵۹ و ساخت ورقه های چوب پنبه از ضایعات در سال ۱۳۶۳ کرده است. بزرگ ترین ابتکار او در سال ۶۹ تولید ورقه های نسوز است. چندی پیش هم ساخت اگزوز نسوز را در کارنامه افتخاراتش ثبت کرده است. این پدر نابینا موفقیت هایش را مدیون ۴ دخترش می داند و معتقد است بدون کمک آنها قادر به انجام این کار نبوده است.

پدر نابینای محله اسفندیاری از کودکی به دلیل عیبی که در شبکیه چشمش وجود داشت، از عینک با شماره بالا استفاده می کرد. او در این  باره می گوید: «پس از پایان مقطع راهنمایی، مدتی از عینک استفاده نکردم که همین موضوع باعث شد چشمانم خونریزی کرده و بعد از آن هم تارهای اعصاب شبکیه چشمانم پاره شد و نابینا شدم.»

وی در ادامه می گوید: «وقتی در دوران نوجوانی نابینا شدم، در ابتدا فشار روحی و جسمی سختی به من وارد شد اما بعدها با این مسئله کنار آمدم و سعی کردم ضعفم را در جای دیگری جبران کنم. مدتی در مدرسه نابینایان درس خواندم اما سطح تدریس در آنجا پایین بود و ترجیح دادم وارد بازار کار شوم.»

او از سفرش به کشور آلمان و شروع ساخت پروانه پیکان می گوید: «در ۲ سفری که برای درمان چشم هایم به آلمان داشتم، به نمایشگاه ماشین آلات رفتم. در همین سفرها جرقه ساخت قطعات مختلف خودرو به ذهنم رسید. دستگاه های مختلف را با دستانم لمس می کردم و برای طراحی قطعات جدید مدت ها به فکر فرو می رفتم. در نهایت توانستم پروانه های پلاستیکی را برای نخستین بار در کشور تولید کنم. برتری این نوع پروانه ها نسبت به پروانه های فلزی، قدرت بادگیری، خنک کنندگی و دوام آنهاست.»

دخترانم همکاران صنعتی من هستند

شاه پلنگی پدر ۴ دختر است که به گفته خودش همکاران صنعتی او و دست راستش هستند. او در این باره می گوید: «دختــرانم برایم نعمت و نور چشمان نابینایم هستند. با سمانه ۳ سال برای طراحی یک دستگاه کار کردیم. لیلا حسابدار و راننده ام بود. دختران دیگرم نیز به نوعی همکار صنعتی من در کارخانه بودند و اما همسرم در طول این سال ها صبورانه با مشکلات زندگی کنار آمد.»

شاه پلنگی از امیدی که در کنار خانواده در دلش روشن مانده می گوید: «خوشحالم که اگر خداوند راهی را بسته، راه بزرگ تری مقابلم باز کرده است. در ضمن توانسته ام تا حدودی به استقلال مالی برسم و چند نفر را در کارگاه مشغول به کار کنم که همه از کرامات خداوند است. البته متأسفانه در حال حاضر کارخانه من به دلیل عدم حمایت مسئولان تعطیل شده است.»

کسی من را ندید

این پدر مخترع مثل خیلی از مبتکران گلایه دارد و می گوید: «گله بزرگی که از مسئولان دارم این است که به ابتکارات من توجهی نمی کنند. وقتی برای دریافت مجوز و حمایت های مالی به مراکز دولتی رفتم، نابینایی من را بدون در نظر گرفتن توانایی هایم بهانه کردند و جوابی به خواسته ام ندادند. اگر از افرادی مثل من حمایت شود، می توانیم محصولاتی تولید کنیم که رقیب محصولات خارجی باشد. بارها از تلویزیون، روزنامه و سایر رسانه ها برای صحبت با من آمده اند و در نمایشگاه بین المللی هم مسئولان و خبرنگاران زیادی به من توجه کرده اند اما متأسفانه پس از آن کسی سراغی از من نگرفته است.»

او در ادامه می گوید: «آخرین اختراع من ساخت اگزوز نسوز و ضدزنگ بود. خوشبختانه با یکی از شرکت های خودروسازی ۳ سال قرارداد بستم و قطعه درخواستی آنها را تأمین می کردم اما متأسفانه برخی از وضعیت جسمانی من سوء استفاده کردند و از طرح من الگو گرفتند و اختراع من لو رفت. من هم مشتریانم را از دست دادم.»

با دعای دخترانم شفا گرفتم

از سال ها پیش توده خوش خیم در سینه سمت چپ شاه پلنگی باعث آزار او شده بود. شاه پلنگی درباره بیماری اش می گوید: «سعی می کردم درد سینه ام را از دخترانم پنهان کنم و به سختی با آن کنار می آمدم تا اینکه ماه رمضان ۶ سال پیش درد سینه ام بسیار شدید و طاقت فرسا شد. دخترانم من را نزد پزشکان متخصص بردند و بسیار دعاگوی من بودند. در شب قدر دخترانم برای شفای من به مسجد محله رفتند و تا صبح عزاداری کردند. من از این موضوع بی اطلاع بودم اما از آن روز تاکنون دیگر هیچ مشکلی پیدا نکرده ام.»

زندگی پدرم را کتاب می کنم

لیلا دختر دوم شاه پلنگی است که سال ها حکم راننده و حسابدار پدر را داشته است. وی می گوید: «برای خرید مواد اولیه کارگاه، فروش و بازاریابی قطعات و رفت و آمد به کارگاه و بازار پدرم را همراهی کردم. کارخانه در کیلومتر ۲۲ جاده مخصوص کرج بود و گاهی روزانه ۳ بار این مسیر را با پدر می رفتم و بر می گشتم.» وی از ۸ سالگی کنار پدرش فعالیت صنعتی خود را شروع کرده و دستگاه ورقه نسوز از ابتدا با طراحی و کمک او و پدرش شروع شده و به نتیجه رسیده است. او می گوید: «وقتی دختر کوچکی بودم، از راه رفتن کنار پدرم که نابینا بود خجالت می کشیدم اما تلاش کردم پدرم را برای رسیدن به اهدافش کمک کنم. خیلی زود هم در کنار پدرم شخصیت و آبرو پیدا کردم و حالا به جرأت می توانم بگویم که پدر الگوی من در زندگی است.»

این دختر به دلیل علاقه و استعدادی که در داستان نویسی دارد، تصمیم به نوشتن داستان زندگی پدر خود و فراز و نشیب زندگی اش گرفته است. لیلا شاه پلنگی می گوید: «بی تعارف بگویم زندگی با پدر معلول و نابینا کار ساده ای نیست اما دوست دارم هرکسی که مثل ما پدر یا مادرش دچار بیماری یا معلولیت است این گزارش را بخواند. دوست دارم به همه آنها بگویم درست است که مشیت الهی، چنین سرنوشتی برای ما رقم زده اما هرچه به این پدر و مادرها کمک کنیم و کنارشان باشیم، خدا جای دیگری در زندگی دست ما را خواهد گرفت.»

پدرم را کشف نکردند

«داشتن پدر نابینا برای هر دختری سخت است اما پدر ما آنقدر صمیمی، مهربان، فعال و پرتلاش است که یادمان رفته او نابیناست.» دختر چهارم شاه پلنگی این جمله را می گوید و می افزاید: «شاید بعضی از بچه ها از اینکه پدرشان معلول یا نابینا باشد، ناراحت باشند و احساس خوبی نداشته باشند اما من و خواهرانم نه تنها از داشتن چنین پدری ناراحت نیستیم، بلکه به وجود پدری نابینا اما مخترع افتخار می کنیم. من وخواهرانم با پدرم رابطه صمیمی داریم و خیلی چیزها را از پدرمان یاد گرفتیم.»

سمیه شاه پلنگی در ادامه می افزاید: «هیچ کسی پدر ما را کشف نکرد و کسی نمی داند که او چه انسان مهربان، خلاق و پرتلاشی است. مهندسان و کارشناسان زیادی سراغ پدرم آمدند و متأسفانه به جای حمایت، طرح مبتکرانه پدرم را با فریب و نیرنگ سرقت کردند و همین لو رفتن نحوه ساخت قطعات باعث شد تا مشتریان ما کم شود. در حال حاضر دستگاه ها در کارخانه خاک می خورند و هیچ مسئولی از پدرم حمایت نمی کند. ورقه های نسوز که او تولید می کند، در شرکت های ایران خودرو، ذوب آهن و پتروشیمی مورد استفاده قرار می گیرد.» او معتقد است با گسترش و حمایت بخش های خصوصی می توان به صنعت کشور سروسامان داد.

منبع: همشهری آنلاین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شش + یک =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *