مروری بر نشریات و پادکست های انگلیسی زبان ویژه ی نابینایان در ماهی که گذشت

نویسنده: امید هاشمی سردبیر ماهنامه ی مانا

اگر این بار با پیشخان همراه شوید، برایتان از عجیب ترین شغلی خواهیم گفت که یک نابینا آن را به عهده گرفته است. با ویندوز ۱۱ آشنا خواهیم شد، از تجربیات یک کم بینا می شنویم، یک آسان ساز اندرویدی را خواهیم شناخت و با یک وکیل و پادکست ساز نابینا هم صحبت می شویم.

به قبرستان گذر کردم صباحی

جایی در منطق الطیر، عطار می گوید: «ما همه از بهر مردن زاده ایم». پس حالا که گریزی از مرگ نیست و خانه آخر همه ما یک حفرۀ دو متری در دل خاک می باشد، بهتر است کمی با آنها که بلافاصله بعد از مرگ قرار است اموراتمان را رتق و فتق کنند، آشنا شویم. البته مدل وطنی اش را که احتمالاً همۀ ما با جزئیات می شناسیم اما بیایید گشتی بزنیم در دنیایی که در آن حتی مردن آدم ها هم با مدل رایج کشور های جهان سومی توفیر دارد.

سخنم درباره مرده هایی است که حیات را در ینگه دنیا به سر برده اند. آنها وقتی می میرند، سر و کارشان با فردی است که او را «مجری مراسم تدفین»   می نامند. شخصی که حدود اختیارات و وظایفش کمی بیش از مرده شور های خودمان است. حالا پیشخان را با مرده شور و کفن و دفن چه کار؟ عرض می کنم.

مهمان آخرین شماره از پادکست «اِف  اِس کَست»،  یک مرده شور یا به اصطلاح با کلاس تری «مجری مراسم تشییع جنازه» است و همانطور که احتمالاً حدس می زنید، علت حضورش در پادکست ماهانه «فْریدِم سایِنتیفیک»   نابینا بودنش است. درست شنیدید! یک نابینا در مقام مدیر تشییع جنازه. البته این نابینا وظایفش در این کار خلاصه نمی شود. هر کاری که مربوط به اموات باشد از او ساخته است. از هر انگشتش یک هنر می ریزد.

خانم «کاسانْدْرا مَکینی»  می گوید:« وقتی بچه بوده به موضوعات علمی و فنی علاقه زیادی داشته است. پدرش هم به او در این زمینه کمک فراوانی کرده است. برایش پدیده های گوناگون علمی و طبیعی را تشریح  کرده و انواع آزمایش ها را به اتفاق او انجام داده است. کاساندرا دبیرستان را که به پایان رساند، برای ارضای علاقه اش به موضوعات علمی، در دانشگاه رشته شیمی را انتخاب کرد. در طول دوران دانشجویی همیشه به این فکر می کرد که شغلی مرتبط با رشته تحصیلی اش پیدا کند؛ تا این که سر انجام بر تردید خود غلبه کرد و پذیرفت برای کسب درآمد، قدم در دنیای مردگان بگذارد. برای اینکه بفهمیم کاساندرا دقیقاً چه کاری انجام می دهد، باید کمی درباره امکاناتی که در آمریکا به مردگان تعلق می گیرد توضیح دهیم.

یکی از کار هایی که برای مردگان در آمریکا انجام می شود این است؛ چنانچه صورت یا سایر اعضای بدن متوفی آسیب دیده باشد، برای تسکین آلام باز ماندگان، بخش های آسیب دیده را به وسیله موم و تکنیک های باز سازی مجسمه، دوباره ترمیم می کنند. این خودش یک شاخه هنری محسوب می شود؛ چرا که مجری این کار باید قدری مجسمه سازی بداند تا بتواند اعضا را شبیه اصلشان تحویل دهد. همچنین باید از زیست شناسی هم سر رشته داشته باشد تا جغرافیای بدن را بشناسد و بداند کار ترمیم را از کجا شروع کند و چطور پیش ببرد. همه این ها را کاساندرا در یک دوره آموزشی بعد از دانشگاه فرا گرفته است. فراگیری این مهارت آن هم در شرایطی که کار آموز دچار آسیب بینایی است، خود حکایت مفصّلی دارد که در نسخه صوتی بیشتر درباره اش صحبت خواهیم کرد. او همچنین در دوره مذکور، مهارت های مربوط به برگزاری مراسم تشییع جنازه را هم آموخت. مهارت هایی از قبیل اینکه چطور باید با بازماندگان یک متوفی تعامل کند تا رنج روحی آنها کاهش یابد. او همچنین مهارت های عملی کار نظیر برف روبی، شستن ماشین و کندن قبر را هم در این دوره آموخت. کاساندرا برای یافتن شغل مرتبط با رشته اش با چالش های زیادی مواجه بود. قابل پیشبینی است که کمتر شرکتی حاضر می شود یک مرده شور، مجری و مومیایی کار کم بینای زن را استخدام کند. او اما حالا سیزده سال است که در این شغل مشغول است و برای خودش یکی از متبحر ترین ها به حساب می آید. جزئیات دوره ای که کاساندرا به عنوان یک کم بینا گذرانده است، چگونگی کار پیدا کردن او و خاطراتی که از سال های فعالیتش در این حرفه تعریف می کند، خود بحثی شنیدنی و هیجان انگیز است که شما را به شنیدنش دعوت می کنیم. در این پادکست غیر از مرگ، به یک موضوع دیگر هم پرداخته شده و آن هم تفاوت های ویندوز ده و یازده از دیدگاه کاربران جاز است که در نسخه صوتی جزئیات آن را بازگو خواهیم کرد.

تجربیات یک کم بینا در اختیار همنوعان او

آقای «ادوارد کوهِن»  یک کم بینای بازنشسته است که طی یادداشتی در آخرین شماره از «بریل فُروم »، به قصه دچار شدنش به آسیب بینایی اشاره می کند. خواندن این قصّه ها می تواند به سایر افرادی که در معرض ابتلا قرار دارند کمک کند تا از تجربیات دیگران بیاموزند و اشتباهات آنها را تکرار نکنند. ادوارد هم به همین منظور قصه اش را تعریف کرده است.

ادوارد به خاطر ابتلا به آر پی کم بینا شده است. از شانزده سالگی فهمیده که آینده اش محتوم به نابینایی است و به همین خاطر هم شروع کرده به وفق دادن خودش با شرایط جدید. از آن سال ها اینطور تعریف می کند که با کم شدن بینایی، سعی کرده از حواس دیگرش برای برقراری ارتباط با جهان کمک بگیرد. گروه دوستانش را گسترش دهد و با دنیا از زاویه نگاه یک کم بینا مواجه شود.

او سال ها به عنوان نقشه کش در کنار گروه های مختلف کار کرده اما در سال های آخر پیش از باز نشستگی کم کم متوجه شده نمی تواند مثل بقیه از محتوای چاپی استفاده کند. می گوید اولین بار وقتی متوجه رسیدنِ روز موعود شده است که درحال یادداشت کار هایش در تقویم هفتگی بوده ولی نمی توانسته تقویم را درست ببیند و حتی یکی دو بار هم فهمیده که خودکار از کاغذ خارج شده است و خارج از تقویم نوشته است. کوتاه سخن آنکه با آمادگی ذهنی که داشته سعی کرده است یک تقویم با ابعاد مناسب برای خودش طراحی کند و بعد از انجام این کار، دیگر دوستان کم بینا از او خواسته اند برای آنها هم یکی طراحی کند و همین هم باعث روشن شدن جرقه ای در ذهن او شده است و تصمیم گرفته وبسایتی راه اندازی کند که تجربیاتش در زمینه کم بینایی و ابزار های تسهیل گری که برای خودش طراحی یا پیدا می کند را با دیگران هم به اشتراک بگذارد. این طرحی کلی از کاری بود که ادوارد می کند و ما شرح جزئیات کار او را به نسخه صوتی واگذار کرده ایم.

وقتی نیاز، اختراع می زاید

یک زوج اهل کشور استونی، مهمانان آخرین شماره از پادکست «آیْز آن ساکْسِس»،  بودند. زوجی که توانسته اند یک آسان ساز برای استفاده نابینایان از اندروید طراحی کنند. این زوج درباره چرایی ورودشان به دنیای نابینایان اینطور توضیح می دهند که گویا پدرِ کاتیا، در اثر حادثه ای بینایی اش را از دست می دهد و دختر که می بیند پدر نمی تواند به تنهایی نیاز های خود را در زمینه استفاده از اندروید برطرف کند، ایده ای را با همسرش در ذهن می پروراند که یک آسان ساز طراحی کند تا به افرادی مثل پدرش که به خاطر کهولت سن یا هر دلیل دیگر نمی توانند حرکت های پیچیده تاکبک را یاد بگیرند، کمک کند راحت تر از بخش های گوناگون اندروید استفاده کنند.

این ایده کم کم پر و بال می گیرد و محصولش می شود اپلیکیشنی به نام «واکْسمِیْت»  که به نابینایان امکان می دهد خود را از درد سر انواع و اقسام حرکت های انگشت خلاص کنند و اغلب نیاز های خود را فقط با کشیدن انگشت به چهار جهتِ بالا، پایین، چپ و راست برآورده کنند. در واکسمیت بیست اپلیکیشن گنجانده شده و نابینایان می توانند اموری نظیر گوش کردن به رادیو، پادکست، موزیک، اخبار و همچنین برقراری تماس، ارسال و دریافت پیامک و … را انجام دهند. این اپلیکیشن البته رایگان نیست و کاربران برای استفاده از آن در حال حاضر باید سالی ۳۴ دلار بپردازند. اگر به نسخه صوتی پیشخان گوش کنید نمونه صوتی نحوه کار با واکسمیت را هم خواهید شنید. قطعاً این اپلیکیشن با محدودیت هایی که زبان فارسی و قیمت دلار برایمان ایجاد کرده به کارِ کاربر ایرانی نخواهد آمد اما ذکرش برای این به میان آمد که شاید ایده ای باشد برای برنامه نویس ها و طراحان ایرانی برای طراحی اپلیکیشنی مشابه.

همه ما نابینایان زیادی را می شناسیم که هنوز نتوانسته اند با پیچیدگی های تاکبک کنار بیایند. در این شماره از پیشخان قرار است با یک نابینای نخبه هم آشنا شویم. «قدسیه نقی»  که خود میزبان یک پادکست پر شنونده است، این بار مهمان «بْلایْنْدَبیلیتیز»  بوده و از مسیر موفقیتش برایمان گفته است.

قدسیه سال ها است در زمینه آشنا کردن جامعه با نیاز های افراد دارای معلولیت و ترغیب طراحان به استفاده از استاندارد های دسترس پذیری در طراحی ساختمان ها و آموزش روش تعامل صحیح با افراد دارای معلولیت فعالیت می کند. او همچنین خود را یک مروج تمام عیار ورزش های ویژه معلولین هم می داند.

قدسیه از آن دسته نابینا هایی است که خوشبختانه نسبت به عصای سفیدش به شدت تعصب دارد و همه جا از این ماجرا حرف می زند و سایر نابینایان را هم به استفاده از عصا تشویق می کند. قصه اولین باری که عصا دست گرفته، حکایت جالبی دارد که اگر با من و امیر سرمدی همراه شوید، حتماً آن را هم خواهید شنید. نسخه صوتی پیشخان را با نگاهی به مسیر زندگی این وکیل و فعال حوزه معلولان به پایان خواهیم رساند.  اگر شما هم نشریه یا پادکستی می شناسید که گمان می کنید برای بقیه مخاطبان پیشخان جذاب است حتماً آن را با ما به اشتراک بگذارید.

دانلود پادکست پیشخوان.

دانلود نسخه ی صوتی نوشته.

منبع: ماهنامه ی مانا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پانزده − ده =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *