سایمون ویتکرافت، (Simon Wheatcroft) فقط سیزده سال داشت وقتی طی یک معاینه معمولی چشم، خبردار شد شبکیه اش در حال تحلیل رفتن است و نابینا شدنش دیر و زود دارد اما سوخت و سوز، نه. تا هجده سالگی اوضاع داشت خوب پیش می رفت اما کم کم زندگی آن روی دیگرش را هم به سایمون نشان داد و چشم ها شروع کردند به کم سو تر شدن. روندی که تقریباً در بیست و هفت سالگی دست از سر سایمون برداشت و متوقف شد؛ اما چه توقفی که دیگر به جز اندک باقیمانده ای که به سایمون کمک می کرد نور و سایه را تشخیص دهد، چیزی از بینایی برایش به جا نمانده بود.
زندگی سایمون تا چند سال خیلی عادی سپری می شد تا اینکه در ۲۰۰۹ یکی از دوستانش کتابی به او هدیه داد. کتابی درباره یک دونده فوق ماراتون که مسیر زندگی این نابینای کنج خانه نشسته را به کلی زیر و زبر کرد. سایمون با دنیای تازه ای آشنا شد. از آن به بعد دیگر تمام فکر و ذکرش این شده بود که بتواند وارد این نبرد نفسگیر بشود. ماراتن، مسابقه ای است به مسافت بیش از ۴۲ کیلومتر. طولانی ترین مسابقه ای است که از نظر مراجع رسمی ورزشی به رسمیت شناخته می شود. این سو و آن سوی دنیا اما مسابقاتی با مسیر های طولانی تر از این هم برگزار می شود و اسمش را «فوق ماراتن» می گذارند. فوق ماراتن هایی که در نیویورک برگزار می شود، از معروف ترین های جهان در این رشته است و سایمون هم مثل هر دونده دیگری آرزو می کرد روزی بتواند در این رقابت شرکت کند. قصه سایمون اما قدری با سایر دوندگان تفاوت داشت. او بر خلاف بقیه نمی توانست تنها بدود و کدام راهنما هست که بتواند از پس ماراتن هایی به طول چندین ساعت بر بیاید؟
سایمون از همان آغاز دویدن هم زیاد علاقه ای به داشتن راهنما نداشت. دویدن را از پیست یک زمین فوتبال آغاز کرده بود. روزانه ده مایل می دوید اما به جای اینکه مثل هر دونده نابینای دیگری با یک بند، بازویش را به بازوی یک نابینا ببندد، سعی می کرد با اندک بینایی که برایش باقیمانده، خطوط دور زمین را تشخیص دهد و به کمک آن مسیریابی کند. در جا هایی که این امکان فراهم نبود هم تلاش می کرد مسیر و پیچ و خم هایش را به خاطر بسپارد. پیش می آمد که مجبور بشود از راهنمای بینا استفاده کند اما در آن صورت هم سعی می کرد به جای اینکه بازو به بازوی راهنمایش بدهد، از او بخواهد در کنارش بدود و هر از گاهی بازو یا آرنج خودش را به او بزند تا از مسیر منحرف نشود یا نهایتاً با راهنمایی های صوتی او را هدایت کند. مسابقه استقامت، مسیری طولانی دارد و کمتر پیش می آید یک نابینا اول تا آخر مسیر از همراهی یک راهنما بهره بگیرد. برای سایمون هم قصه از همین قرار بود؛ هر چند کیلومتر یکبار، راهنمایش را عوض می کرد و داوطلبِ جدیدی هدایتش را به عهده می گرفت. سایمون اما بالاخره به این روش های سنتی بسنده نکرد و راه های جایگزینی برای خودش دست و پا کرد.
ماراتن و به طریق اولی فوق ماراتن، مسابقه ای است که در فضایی غیر محافظت شده و عموماً در جاده و کوه و در و دشت برگزار می شود. دویدن در چنین فضایی برای یک نابینا کاری است بس دشوار. در طول ساعت های متمادی دویدن، احتمال برخورد دونده نابینا با موانع بسیار زیاد است. سایمون هم با وجود علم به این موضوع دلش می خواست مستقل بدود. او ابتدا سعی کرد از اپلیکیشن های مخصوص مسیریابی و مبتنی بر جی پی اس برای دویدن استفاده کند. اپلیکیشن هایی که برای دوندگان بینا طراحی شده بود و قرار بود با پیغام هایی صوتی به آنها اطلاع دهد در محدوده کدام مسیر قرار دارند و چه مسافتی را پیموده اند.
سایمون با همین امکانات نصفه و نیمه بود که دویدن را آغاز کرد. او به عنوان تجربه اول تصمیم گرفت در مسابقه فوق ماراتنی که در دانکستِرِ انگلستان و در نزدیکی محل تولد و زندگی اش برگزار می شد شرکت کند. گرچه نتوانست مسیر صد مایلی این رقابت را به پایان برساند اما خود را به عنوان یک دونده فوق ماراتن تثبیت کرد. او حتی یکی از حمل کنندگان مشعل المپیک ۲۰۱۲ لندن هم بود.
۲۰۱۴، سال تحقق آرزو های سایمون بود. او از همان برخورد اولش با ماراتن، همواره آرزو می کرد بتواند در ماراتن نیویورک شرکت کند. آرزویی که البته هر دونده دیگری هم قطعاً آن را در سر می پروراند. او این کار را به سر انجام رساند اما به شیوه ای که به کلی با روش بقیه متفاوت بود. او در این مسابقات ثبت نام کرد و از انگلستان به آمریکا پرواز کرد. هواپیما در بوستون به زمین نشست و قاعده این بود که سایمون با یک وسیله نقلیه خود را به نیویورک برساند اما او این کار را نکرد و تصمیم گرفت حال که دارد در ماراتن نیویورک شرکت می کند، یک رکورد دیگر را هم از خودش به جای بگذارد. این دونده نابینا، مسیر ۲۶۰ مایلی میان بوستون تا نیویورک را هم دوید تا رکوردی از خود به ثبت برساند. خودش می گوید این تصمیم را گرفتم چون اپلیکیشن مسیریابی که از آن استفاده می کردم این امکان را به من می داد. می گوید در طول مسیر علاوه بر اپلیکیشن، از راهنمایی ساکنان شهر هایی که از آنها عبور می کردم هم استفاده می کردم و هر کس چند به فراخور توانش چند مایل کنارم می دوید. سایمون در این مسیر طولانی دریافت اپلیکیشنی که از آن استفاده می کند نقاط ضعف فراوانی دارد و نمی شود زیاد رویش حساب کرد. او در نیویورک پانزده مایل به کمک این اپلیکیشن و قطبنمای گوشی آیفونش و یک قطبنمای دیگر که بر روی بازویش بسته شده بود دوید اما به ناگاه همه این ها همزمان از کار افتادند و دستش را توی پوست گردو گذاشتند و مجبور شد ده مایلِ باقیمانده را به کمک راهنما بدود. این اما آخر راه نبود و بهانه ای شد برای سایمون که به راه های جایگزین فکر کند.
سایمون که برای شرکت در ماراتن نیویورک به این شهر سفر کرده بود، در آنجا توانست با مهندسانی از کمپانی قدیمی آی بی ام (IB|M) دیدار و آنها را مجاب کند ابزاری مناسب برای دویدن نابینایان طراحی کنند. سایمون مشکلی که با جی پی اس داشت را اینطور برای مهندسان آی بی ام تشریح کرد که این ابزار، فقط به دونده اطلاع می دهد که مثلاً صد مترِ دیگر به راست بپیچد اما مشکل نابینایان چیزی فرا تر از دانستن جهت ها است. آنها معمولاً موقع دویدن از مسیر خارج می شوند و همین هم باعث می شود یا راه را گم کنند، یا به دوندگان دیگر بخورند. راح حل آی بی ام این بود که ابزاری طراحی کند که علاوه بر مسیر، یک راهرو یا کریدور فرضی هم برای دونده نابینا ترسیم کند که به محض خروج او از این کرودور، به شکل صوتی یا لرزشی به او هشدار دهد. همه چیز با این طرح آی بی ام خیلی خوب و بی نقص به نظر می رسید و با اتکا به همین هم بود که سایمون تصمیم گرفت در یکی از دشوار ترین و نفس گیر ترین مسابقه های فوق ماراتن در جهان شرکت کند.
فوق ماراتنِ صحرا های نامیبیا در آفریقا از عجیب ترین مسابقات جهان در این رشته است. مسیری ۱۵۵ مایلی که از دلِ چهار صحرا و از میان گرم ترین نقاط کره زمین عبور می کند. سایمون تجهیزاتی را که آی بی ام برایش تولید کرده بود در چمدان گذاشت و عازم نامیبیا شد. همه چیز تقریباً خوب پیش می رفت اما سایمون و مهندسان، فکر یک جای کار را نکرده بودند؛ مشکل نابینایان فقط مسیریابی و خارج نشدن از مسیر نبود؛ سایمون در دل صحرا می دوید؛ صحرایی که زمینش پر بود از انواع سنگ و صخره و گودال و پوشش گیاهی. همین هم کار را برایش بسیار دشوار می کرد. او پس از برخورد با یک صخره، سخت دچار آسیب دیدگی شد. آسیبی که علاوه بر اینکه نگذاشت مسابقه را به پایان برساند، سه ماه هم او را از دویدن محروم کرد.
سایمون در برگشت از این مسابقه، تجربه ای جدید اندوخته بود. او دریافته بود اگر بنا باشد به کمک فناوری بدود، باید ابزاری داشته باشد که موانع را هم به او اعلام کند. باز هم نیویورک، قلب تپنده تکنولوژی در دنیا. سایمون راهی این شهر شد تا با یک کمپانی جدید مشورت کند تا محصول آی بی ام را به سر انجام درستی برساند. در این شهر توانست با یک استارتاپ به نام «وِروُرک» (WearWork) که در زمینه گجت های پوشیدنی فعالیت می کند به توافق برسد و آنها را به تکمیل این فناوری ترغیب کند. فناوری مورد نظر سایمون هر روز تکمیل تر از پیش می شد و او هم به عنوان یک دونده نابینا در مقام آزمایش بر می آمد و در مسابقات مختلف از آن استفاده می کرد و خطا ها را به طراحان گوشزد می کرد.
سایمون به این نکته پی برد که نه جی پی اس و نه ابزار تشخیص موانع، هیچ کدام به تنهایی نمی تواند نیاز نابینایان به داشتن همراه در مسابقات دو و میدانی را رفع کند. او به کمک استارتاپ «وِروُرک»، در تلاش است تا ترکیبی از همه اینها را در قالب یک گجت در اختیار دوندگان نابینا بگذارد؛ دستگاهی که علاوه بر امکان مسیریابی، قطب نما و سرعت سنج، به حس گر هایی هم جهت تشخیص موانع مجهز شده باشد تا سایمون و سایر دوندگان نابینا را از شر آسیب دیدگی های مکرر و برخورد با موانع متعدد برهاند. وجود همین موانع به انضمام نبود همراه آماده معمولاً باعث می شود نابینایان نتوانند به سمت دو های استقامت متمایل شوند. با این ابزار اما دیگر همه این مشکلات حل خواهد شد.
سایمون خود بار ها دچار آسیب دیدگی شده و از ادامه مسابقات مهمی باز مانده است. او جابجا از مواقعی یاد می کند که در جاده یا صحرا و کوه و دشت، پایش در چاله ای افتاده یا با صخره و سنگی برخورد کرده است. برخی مسابقات فوق ماراتن به این شکل انجام می شود که دوندگان به خاطر طولانی بودن مسیر باید روز های زیادی مشغول دویدن باشند. در چنین مسابقاتی معمولاً اینطور برنامه ریزی می شود که دوندگان ساعت مشخصی از روز مجاز به دویدن باشند که معمولاً هم به حدود ۱۸ ساعت بالغ می شود. سایمون به این نکته اشاره می کند که به خاطر انواع آسیب های کوچک و بزرگی که در طول مسیر روزانه با آن مواجه می شود، به محض بیدار شدن از خواب شبانه باید چند ساعتی را به ماساژ و احیای قسمت های آسیب دیده بدن خود بپردازد اما با تمام شدن طراحی این گجت احتمالاً بسیاری از مشکلاتش حل خواهد شد.
سایمون درباره روش دویدنش می گوید: «من روشی موسوم به دویدن و راه رفتن را پیش می گیرم: به این ترتیب که ۲۵ دقیقه می دوم و پنج دقیقه راه می روم. به این ترتیب می توانم انرژی خودم را در طول مسابقه مدیریت کنم. دو ماراتن و فوق ماراتن از جهت دیگری هم برای من جذاب است و آن هم اینکه جزو معدود ورزش هایی است که ممکن و حتی لازم است در طول انجامش غذایی خورده شود. من که علاقه زیادی به خوردن دارم، از آنجا که در طول یک روز تمرین، بیش از ۳۵۰۰ کالری می سوزانم، از این موهبت برخوردارم که هر آنچه را که دوست دارم، بی ذره ای نگرانی از چاقی و انواع عوارض دیگر، بخورم.»
سایمون ویتکرافت، دو فوق ماراتن را عاشقانه دوست دارد چون آن را به مثابه زندگی می بیند. او معتقد است دو فوق ماراتن، درست مثل زندگی، پر است از انواع موانع و شکست ها و نقاط صعب العبور و در عین حال گشایش و پیورزی و موفقیت. او فوق ماراتن را فعالیتی به شمار می آورد که راه زندگی کردن و تاب آوری و مقابله با مشکلات را یادش داده است و امیدوار است تا پایان ۲۰۲۱ میلادی گجتی که برایش تلاش کرده به تولید انبوه برسد تا نابینایان بیشتری بتوانند این ورزش را تجربه کنند.
منبع: ایران سپید.