یادداشت طنز: بدون ما برای ما تصمیم بگیرید

نویسنده: آقای موشکاف

منبع: سی امین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا

دانلود نسخه ی صوتی نوشته

یادش به خیر! سال ها پیش کسی ما را در تصمیم گیری ها آدم حساب نمی کرد. طبیعتاً این موضوع اولش هیچ حسی در ما ایجاد نمی کرد و احساس می کردیم ما که اساساً چیزی نداریم که دیگران بخواهند ما را به حساب بیاورند و درستش هم همین است که ما را به هیچی نشمارند. کم کم که بزرگ تر شدیم، فهمیدیم ما خیلی هم چیزمیز داریم و اگر هم چیزی نداریم، به خاطر این است که دیگران همه چیزمان را بالا کشیده اند، یک آب هم رویش! این شد که دیگر ساکت نماندیم و سعی کردیم از حقوق حقۀ خودمان دفاع کنیم و نگذاریم بدون ما برای ما تصمیم بگیرند، اما اکنون اتفاق هایی افتاده است که واقعاً ما باید یک خاک جدید بر سرمان بریزیم.

چندی پیش دعوت شدیم به یک برنامۀ زیبا در خصوص نابینایان. در این مراسم، صحبت هایی دربارۀ نابینایان کردند که ما تا آن زمان نشنیده بودیم. پیش خودمان می گفتیم لابد این صحبت ها حاصل تحقیقات جدید دانشمندان است و ما نتوانسته ایم خودمان را به روزرسانی کنیم. هرچه به انتهای برنامه بیشتر نزدیک می شدیم، به میزان صحبت های عجیب الخلقه اضافه می شد. در انتهای برنامه، به عنوان حسن ختام نحوۀ راهنمایی کردن نابینایان را آموزش دادند که دیگر ما تاب نیاوردیم و قاتی کردیم. این آموزش به قدری خطرناک بود که ما تصور کردیم اگر حرفی نزنیم، ممکن است جانمان را در همین برنامه به باد بدهیم. هر طوری بود مسئول برنامه را پیدا کردیم و ضمن خاراندن پاچه هایش، با احتیاط دربارۀ اشتباهاتی که داشتند صحبت کردیم و پرسیدیم: شما این اطلاعات را از کجا به دست آوردید؟! مسئول برنامه باافتخار گفت: ما از یکی از دوستان روشندل به عنوان مشاور استفاده کردیم. بسیار اطلاعات ارزنده ای به ما دادند و واقعاً از اینکه چنین فرد مطلعی را مشاور قرار داده ایم، خیلی خوشحالیم. اتفاقاً جناب مشاور همین جا هستند. اجازه بدهید شما را به هم معرفی کنم!

بعد از آشنایی با مشاور، از ایشان پرسیدم: سرکار مشاور! تحصیلات شما در چه حوزه ای است؟ فرمودند: من کامپیوتر خوانده ام. گفتم: خیلی عالی است! اطلاعات مربوط به حوزۀ معلولیت و نابینایی را از کجا به دست آوردید و چطور به دوستان مشاوره دادید؟

فرمودند: من بیست سال است که نابینا هستم. منبع همۀ این اطلاعات خودم هستم. من یک دایرة المعارفگویا هستم. نیازی به جستجو یا مطالعه یا دورۀ خاصی ندارم. ما که دیگر حرفی برای گفتن نداشتیم، در افق محو شدیم.

یک بار هم در پیاده رویی که تازه بازسازی شده بود مشغول عصا زدن بودیم که متوجه شدیم موزاییک های مسیر نابینایان را به طرز عجیب و غریبی کار گذارده اند. موزاییک ها به جای اینکه در امتداد هم باشند، در اشکال متفاوت کار گذاشته شده بودند و یک خط در میان هم از موزاییک های دکمه ای برای تزئین بیشتر استفاده کرده بودند. کمی جلوتر دیدیم کارگران هنوز مشغول کار هستند. از پیمان کار جویا شدیم که چرا موزاییک ها را این طوری چیده اند. فرمودند: ما از یکی از دوستان همنوع خودتان مشورت گرفته ایم و به ما گفته اند این شکلی نابینایان کمتر خسته می شوند. ما با شنیدن این صحبت، تلاش کردیم خودمان را در جوی آب غرق کنیم، اما متأسفانه موفق نبودیم.

خاطرۀ دیگری که از این مشاوره های من درآوردی یادمان است، دربارۀ نوشتن بریل در ایستگاه های بی آر تی است. به یاد داریم که یکی از شهردارهای خدوم، خودش را کشته بود که ایستگاه های بی آرتی را برای نابینایان دسترس پذیر بکند. ایشان در اقدامی خلاقانه دستور فرموده بودند که نام ایستگاه را به صورت بریل بر روی تابلوهایی درج کنند. وقتی ما برای بررسی به یکی از ایستگاه ها رفتیم، هرچه کردیم نتوانستیم نوشتۀ بریل تابلو را بخوانیم. پیش خودمان گفتیم یا سواد ما نم کشیده یا این خط بریل! از متولیان امر پرسیدیم: چرا این خط بریل شبیه دریل است؟ فرمودند: یکی از روشندلان عزیز به ما مشاوره داده و گفته اگر خط بریل را با فاصله بیشتری چاپ کنیم، یعنی فاصلۀ بین نقاط را بیشتر کنیم، خواندنش برای روشن ضمیران راحت تر می شود، درست مثل خط بینایی که برای سهولت، درشت می نویسند. ما با شنیدن این سخنان، تابلو بریل را با متعلقاتش در حلقمان فروبردیم تا شاید خفه شویم و از این عالم خلاص شویم، اما این اقدام ما نیز ناکام ماند.

آخرین دسته گل هم همین چند روز پیش بود. ما را دعوت کردند برویم یک نمایشگاه برای یا دربارۀ کوران. ما قبل از رفتن هیچی از این نمایشگاه و منظور برگزارکنندگان درنیافتیم، اما بعد آن نیز هم چیز خاصی عایدمان نشد. در یکی دو بخش از نمایشگاه، فضای تاریکی ایجاد کرده بودند که از نظر ما بسیار پرحاشیه می توانست باشد؛ اولاً اینکه باید وقتی واردش می شدی، همه چیز را لمس می کردی تا متوجه بشوی چی به کجاست. وقتی می گویم همه چیز، یعنی همه چیز. دیگر خودتان تصور کنید چه اوضاعی بود. ما که خیلی جرئت نمی کردیم آدم ها را لمس کنیم، اما اشیایی بودند که هر چقدر لمس می کردیم، کمتر می فهمیدیم. راستش تصور کردیم ما کوران را به سخره گرفته اند. دوستان هنرمندی هم در کنار هر شیء ایستاده بودند که پاسخ گوی سؤال های ما باشند، اما هرقدر بیشتر دربارۀ آثار هنری شان سؤال می کردیم، بیشتر گیج می شدیم، مثلاً یک تکه چوب در میان شنی گذاشته بودند که ما هرچی لمس کردیم هیچی نفهمیدیم. پرسیدیم: معنای این چوب زیبا چیست؟! سازندۀ آن سؤال ما را با سؤال جواب داد که: برداشت شما چیست؟ ما هم هر چرندی که به ذهنمان می رسید گفتیم. دست آخر پرسیدیم: خب! جناب هنرمند، حالا منظور خود شما دقیقاً چه چیزی بود؟ فرمودند: هر چیزی که شما برداشت بکنید! ما هم از نفهمی و خنگی خودمان شرمنده شدیم و سر در گریبان خجلت فروبردیم.

جای دیگری گفتند تحلیل فیلم دارند؛ رفتیم و فیلم را با حضور فیلم ساز دیدیم. از فیلم که چیزی عایدمان نشد، اما بدتر از آن تحلیل های تخیلی بود که دربارۀ نابینایان ارائه می دادند. جالب اینجا بود که اجازه هم نمی دادند ما به عنوان  یک نابینا نظر بدهیم.

دست آخر هم ما را هدایت کردند به سوی یک گالری نقاشی که یک هنرمند به خط بریل کشیده بود. این دیگر خیلی نوبر بود. تنها چیزی که از این نقاشی ها متوجه می شدیم این بود که نوشته نبود. یک چیزی در مایه های دستمال کاغذی رولی. اینکه ما از این هنرمندان و آثارشان هیچ چیزی نمی فهمیدیم، قطعاً برآمده از خنگی ما بود، اما اینکه سایر دوستان کوردل هم دقیقاً همان دریافت ما را داشتند به نظرم برآمده از تقلید کورکورانه بود؛ وگرنه همۀ اینها معنادار و کارکردی است.

باری! همۀ این چرندیات را به هم بافتیم که بگوییم شما را به روح مقدس سرخ پوستان، اگر از شما در خصوص کوران نظر خواستند، تصور نکنید چون شما کور هستید، پس علامۀ دهر کورانید و همۀ نیازها و راه کارها را می شناسید و می توانید مشاور خوبی هم باشید. بدانید و آگاه باشید که هر کوری کوردان نیست! کورشناسی و کوردانی یک علم است که مانند سایر علوم، نیاز به مطالعه و دود چراغ خوردن دارد و با کشف و شهود حاصل نمی شود. اگر این علم را ندارید، همان به که ساکت بمانید و اجازه بدهید که خودشان بدون ما برای ما تصمیم بگیرند. احتمالاً این طوری خطرات کمتری ما را تهدید می کند.

خاکسار کم مقدار

موشکاف، کورشناس ارشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

3 + هفده =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *