نویسنده: رؤیا بابایی
منبع: هجدهمین شماره ی ماهنامه ی نسل مانا
چگونه گذراندن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان ارتباط مستقیمی با رشد دانش و شخصیت آنها دارد. همچنین این اوقات در صورت برنامه ریزی و ارتقای مهارت های کودکان، حتی در آینده و سرنوشت آنها نیز دخیل است؛ بنابراین برنامه ریزی برای اوقات فراغت کودکان و نوجوانان چه برای سه ماه تعطیلی تابستان و چه برای سایر اوقات خالی آنها در طول سال، درواقع برنامه ریزی برای آیندۀ آنها و کشور هم محسوب می شود و برای همین این مبحث اهمیت بسیاری دارد.
در کنار اهمیت این بحث فکر کنید شما پدر یا مادر یک کودک یا نوجوان پر انرژی هستید؛ نوجوانی سرشار از حس تحرک و میل به دویدن، بازی و جست وخیز کردن، اما نمی توانید به او اجازه بدهید حتی چند قدم به تنهایی راه برود .
هیچ ورزشگاهی نیست که فرزندتان در آن بتواند آزادانه بدود و بازی کند و شما نگران برخوردش با در و دیوار و موانع نباشید. هیچ باشگاهی متناسب با نیازهایش پیدا نمی کنید. در مدرسه فقط آموخته تا مسیر معینی را به سمت کلاس برود و برگردد.
او از بازی با کودکان هم سن خود در کوچه و خیابان محروم است، از پارک و سینما رفتن سهمی ندارد و لاجرم اوقات فراغت به جای آنکه با برنامه های مختلف حالش را جا بیاورد به کسالت روحی و جسمی اش منجر می شود. چرا؟ فقط برای اینکه فرزند شما نابیناست.
اوقات فراغت، اوقات محرومیت
برنامه ریزی برای اوقات فراغت ضامن نشاط آدمی است، فرقی هم نمی کند که دارای معلولیت باشیم یا نباشیم. افراد دارای معلولیت هم درست مانند سایرین از این حق برخوردارند و چه بسا به دلیل کوتاهی جامعه در دسترسی مناسب این افراد به امکانات، آنها حتی در داشتن کیفیت بالاتر برنامه های مربوط به اوقات فراغت اولویت بیشتری دارند و باید این اوقات را به شکل دلخواهشان بگذرانند. در میان انواع معلولیت ها، افراد نابینا و کم بینا به این مهم نیازمندترند، چون گذران زمان برای این طیف معنای خاص تری دارد و مدل آموزشی این گروه متفاوت از عموم جامعه است.
بچه های نابینا و کم بینا در تمام سنین از تفریح، ورزش، لذت بردن از بازی های کودکانه و تخلیۀ هیجانات و انرژی هایشان محروم اند. آنها در تابستان سه ماه کامل و در طول سال همۀ اوقات بیکاری خود را در خانه و گوشۀ اتاق هایشان با بی حوصلگی سر می کنند، فقط به این علت که جامعه به این گروه از شهروندان در برنامه ریزی های کلان خود اهمیت نمی دهد.
نابینایی جرم نیست، اما اینجا اگر نابینا باشی به هزارویک مجازات محکوم می شوی؛ محرومیت از بازی های کودکانه، نداشتن تفریح، جدا شدن از سایر کودکان و نبود امکانات برای گذراندن یک اوقات فراغت ساده تنها یکی از این مجازات هاست. برای کودک نابینا گویا خنده، بازی و شادی هم ممنوع است.
درهای بسته به روی نابینایان
مدیر یکی از انجمن های نابینایان در این باره می گوید: ان جی اُها با اینکه غیردولتی هستند و بودجۀ خاصی ندارند، اما در ارائۀ برنامه های آموزشی و تفریحی همواره موفق تر از بهزیستی عمل کرده اند.
او که نمی خواهد نامش ذکر شود ادامه می دهد: سازمان بهزیستی هیچ وقت اقدام و دستاورد خاصی برای کودکان و نوجوانان دارای معلولیت نداشته است. تاکنون دیده نشده این سازمان برنامۀ مفصلی برای این گروه از معلولان، به خصوص کودکان و نوجوانان نابینا و کم بینا که شرایطشان خاص تر است ارائه دهد؛ در مقابل انجمن ها بارها کلاس های آموزشی یا اردوهای تفریحی را برای افراد نابینا و خانواده شان ترتیب داده اند.
به گفتۀ او وزارت آموزش و پرورش و آموزش استثنایی نیز سال هاست در مورد این طیف دچار غفلت و کوتاهی هستند و هیچ تدبیری برای پر کردن این جای خالی ندارند تا دست کم شایستگی خود را در مسئولیتی که به عهده گرفته اند نشان دهند.
وی می افزاید: کم کاری این دستگاه ها موجب شده تا اوقات فراغت که برای همۀ سنین لذت بخش ترین اوقات است، برای طیف نابینا و کم بینا به اوقاتی طاقت فرسا تبدیل شود، چون این افراد برای پر کردن وقت بیکاری خود نه دسترسی به اماکن ورزشی دارند و نه می توانند به کلاس های آموزشی مراجعه کنند. امکان برخورداری از کلاس ها و آموزش های خصوصی نیز به علت هزینه های بالا در توان خانواده ها نیست؛ بنابراین همۀ درها به روی این بچه ها بسته است.
فصل حبس خانگی
پروین مبارکه، مادر یک نوجوان نابینا، می گوید: فرارسیدن فصل تابستان اصلاً برای پسر من خوشایند نیست. او نام تابستان را گذاشته «فصل حبس خانگی» و می گوید دوباره برای سه ماه در خانه حبس می شوم.
مبارکه بیان می کند: گذراندن اوقات فراغت برای همۀ معلولان امر مهمی است، اما نیاز افراد نابینا و کم بینا، حتی با سایر معلولیت ها هم متفاوت است. این افراد تنی سالم دارند و تن سالم نیازها و توانایی های خود را دارد. این کودکان باید بدوند و بازی کنند تا هیجانشان تخلیه شود، اما تنها به دلیل آنکه نمی بینند، از همۀ این موارد که خواسته های زیادی هم نیست محروم می مانند.
او ادامه می دهد: عدم تحرک کافی، رفته رفته، حتی ممکن است روح و جسم فرد را هم بیمار کند، امروز اهمیت همۀ این مسائل بر همه مسئولان واضح است، اما باز گوش شنوایی وجود ندارد.
محسن نوجوانی نابیناست. او که شانزده ساله و دانش آموز است، آغاز فصل تابستان را فرصت بسیار خوبی برای افزایش مهارت های مورد نیاز دانش آموزان نابینا و کم بینا می داند.
او می گوید: ما در این فرصت سه ماه می توانیم بسیاری از مهارت هایی که تا پایان عمر نیاز داریم مانند جهت یابی، آموزش کار با عصای سپید، بریل، آموزش کامپیوتر، کار با موبایل و برخی از نرم افزارهای پرکاربرد برای نابینایان را بیاموزیم، اما متأسفانه هیچ ارگانی به آموزش این مهارت ها نمی پردازد.
وی بیان می کند: آموزش های تخصصی در هیچ کلاس و مرکز عمومی وجود ندارد. این موارد توسط کارشناسان آموزش دیده که تعدادشان بسیار اندک است یا از طریق خود نابینایان به نسل های جوان تر آموزش داده شود که در بیشتر شهرها این افراد یا فضایی برای آموزش ندارند یا امکان شناسایی یکدیگر را ندارند یا در صورت امکان انتقال دانش در تعداد بسیار پایین اتفاق می افتد.
محسن تأکید می کند: فقط دولت می تواند با برنامه ریزی برای اوقات بیکاری نابینایان آموزش های لازم را به دست آنها، حتی در دورترین مناطق کشور برساند و امیدوارم روزی در همین نزدیکی ها شاهد این اتفاق خوب باشیم.
جای خالی فعالیت فیزیکی در زندگی نابینایان
مانی اکرمی دانش آموز کلاس دوازدهم است. او در این باره می گوید: واقعیت این است که دست جامعه از ارائۀ تفریح، لذت، خوش گذرانی و برنامه های شاد و پربازده به زندگی افراد نابینا تهی است. برخی افراد به طور داوطلبانه وبگاه هایی را طراحی کرده اند یا در بسترهای مختلفِ فضای مجازی مسابقاتی را برای بچه های نابینا و کم بینا برگزار می کنند، اما همۀ این موارد در فضای غیر فیزیکی است و باز جای فعالیت های فیزیکی در زندگی این گروه خالی مانده است.
وی می افزاید: بیشتر بچه های نابینا و کم بینا تفریح فیزیکی ندارند یا معدود دوستانی که از این امکان برخوردارند، این فعالیت ها را مرهون خانواده و نزدیکان خود هستند، نه مدیون نهادهای دولتی و دستگاه های صاحب وظیفه در قبال معلولان.
او می گوید: اساساً کلاس یا مرکز آموزشی ویژۀ اوقات فراغت نابینایان وجود ندارد. معدود موارد موجود هم به شکل خصوصی و با قیمت های خیلی گزاف فعالیت می کنند که دسترسی به آن برای اغلب خانواده ها میسر نیست.
اکرمی ادامه می دهد: البته در برخی فرهنگ سراها یکسری کلاس های آموزشی رایگان برای نابینایان برگزار می شود که جای قدردانی دارد و حس انسان دوستی متولیان آن ستودنی است، اما واقعیت این است که این کلاس ها کیفیت کافی ندارند.
او ابراز می دارد: من خودم از کلاس های مختلف رایگان استفاده کرده ام، یکی از نقدهای وارد به این کلاس ها این است که ادامه دار نیستند؛ یک دوره برگزار و تمام می شود و معلوم نیست آن مهارت توسط بچه ها فراگرفته شد یا نه و اگر دوره های پیشرفته نیاز باشد پیگیری نمی شود.
وی تصریح می کند: آموزش و پرورش استثنایی و بهزیستی هم هیچ برنامه ای برای غنی کردن سه ماه از بهترین اوقات کودک و نوجوان نابینا ندارند و حتی اقدامی برای فراهم کردن زمینۀ حضور این بچه ها در کلاس ها و مراکز آموزشی عمومی هم انجام نداده اند؛ بنابراین درحالی که این فصل می تواند بهترین زمان برای ارائۀ برخی آموزش ها و مهارت های به نابینایان باشد، به تلخ ترین شکل ممکن می گذرد و بحث ساماندهی به آن متولی خاصی ندارد.
این نابینای در آستانۀ ورود به دانشگاه می گوید: بسیاری از کشورها در بحث تدوین برنامه برای اوقات فراغت نابینایان موفقیت های خوبی به دست آورده اند که ما می توانیم با مطالعۀ آنها همان رویکردها را پیش بگیریم و از تجربیاتشان استفاده کنیم، اما اینکه چرا این اقدام صورت نمی گیرد را نمی دانم.
جامعه نابینا را نمی شناسد
اکرمی بیان می کند: جامعه با ابزار، بازی ها و برنامه های مربوط به اوقات فراغت نابینایان ناآشناست. طبق قانون، صداوسیما باید در هفته چند ساعت برنامه برای فرهنگ سازی در زمینۀ معلولان بسازد، اما هنوز این برنامه سازی ها در مرحلۀ ترویج ترحم باقی مانده است، نه برنامه ساز می داند چه بسازد نه مردم می توانند با معلول درست آشنا شوند.
وی ادامه می دهد: این گونه می شود که برنامه های تلویزیون به جای انعکاس چهرۀ درست از آنها و به جای افزایش دانش مسئولان در مورد معلولان به تبلیغ ترحم نسبت به طیف معلول دامن می زند. باقی قوانین هم همین طورند؛ یا شناخته و مطالعه نمی شوند یا درنتیجۀ کج فهمی مسئولان ناقص اجرا می شوند و نتیجۀ عکس می دهند.
والدین نابینا دیده نمی شوند
زهره یک زن میان سال و نابیناست که سال ها پیش با مردی دارای معلولیت مشابه خودش ازدواج کرده است. او دو فرزند دارد و از اینکه والدین نابینا دیده نمی شوند گله مند است.
او بیان می کند: والدینی که خود نابینا هستند، از گروه های ویژه برای دریافت حمایت و خدمات هستند، اما هرگز به چشم مسئولان نیامده اند. این افراد علاوه بر خودشان، برای اوقات فراغت فرزندانشان هم از هیچ امکاناتی بهره مند نیستند، نه خودشان از امکان رفتن به پارک و سینما برخوردارند و نه می توانند فرزندانشان را از چنین موهبتی برخوردار کنند.
زهره ادامه می دهد: درواقع والدینی با شرایط مشابه من و همسرم هم خودشان باید از کمک پرستار بهره مند شوند و هم در بزرگ کردن فرزندانشان باید چنین امکانی را داشته باشند، اما دریغ از هر دو مورد.
کلافگی رهاورد تابستان
در کشور ما هیچ نهادی برنامه ای برای چگونه گذراندن اوقات فراغت کودکان و نوجوانان نابینا و کم بینا ندارد . نهادهای صاحب وظیفه نیز سال هاست خود را به ندانستن زده اند.
سازمان بهزیستی برای این درد هم مانند سایر دردهای معلولان دوایی ندارد و وزارت آموزش و پرورش و آموزش استثنایی هم در این زمینه، کماکان، هیچ قدمی برنمی دارند.
ازهمین رو سال هاست تابستان، فصلی که برای همه با مسافرت و انواع کلاس های ورزشی، آموزشی و سرگرمی همراه است، می آید و می رود و رنج کلافگی را به افراد نابینا می دهد.
این مطالبه را هم می گذاریم کنار هزاران طلبی که از دولت و بهزیستی و مسئولان داشتیم و محقق نشد. باشد که فردای قیامت ملاقاتی باهم داشته باشیم… .