مصاحبه با نابینای کوله گردی که به 13 استان کشور سفر کرد

شاید شما هم با من موافق باشید که تجربه سفری ارزان قیمت با یک کوله پشتی برای گشتن بخشی از ایران تجربه ای ماجراجویانه است اما اگر فردی نابینا اقدام به این کار کند آن هم به تنهایی حس کنجکاوی بیشتری بر می انگیزد.
حمیدرضا رضایی 26 مرداد وقتی کوله اش را برمیدارد و از شیراز عازم سفر به 13 استان کشور میشود خود هم نمی داند در این راه چه ماجراهایی در سر راهش قرار می گیرد؟ او که دبیر آموزش و پرورش استثنایی است تعطیلات تابستان را بهانه این کار میسازد و وقتی به شیراز میرسد که باید اول مهر در مدرسه حاضر شود.
او می گوید: علاقه زیادی به گردشگری و مسافرت دارم پیشتر هم مسافرت هایی را به صورت تنهایی تجربه کرده بودم حتی به امارات هم به تنهایی رفتم این آرزوی همیشگی من بود که بتوانم سفر از نوع کوله گردی را هم تجربه کنم به ویژه سفر به شیوه هیچ های کینگ که در آن برای رفتن به جای دیگر از خودروهای عبوری استفاده می شود. کوله گردها سعی می کنند سفری ارزان قیمت داشته باشند از اینرو توی کوله هایشان چادر و کیسه خواب دارند و حتی اگر جایی برای خوابیدن نیابند در شب را در چادر به روز می رسانند. بیشترین هزینه سفر معمولا مربوط به اقامت است اما هیچ های کرها کسانی هستند که حتی سعی میکنند از نظر حمل و نقل هم از وسایل رایگان استفاده کنند از اینرو سر گذر می ایستند ممکن است یک تریلی برایشان بایستد یا سواری شخصی. موضوع سفرشان را با راننده خودرو در میان میگذارند یا به توافق می رسند و با هم همسفر می شوند و یا نه. من سعی کردم اول کوله گردی را تجربه کنم. چون مدل هیچ های کینگ در کشور ما آنطور که باید از نظر فرهنگی جا نیفتاده . از اینرو گفتم کوله گردی را شروع میکنم و اگر جاهایی امکان داشت نوع دیگر را هم انجام میدهم. اتفاقا هم برایم پیش آمد.من الگوهایی از خانمها و آقایان ایرانی داشتم که به تنهایی در سراسر دنیا سفرمیکردند هرچند سلامت جسمانی داشتند از اینرو مرتب در حال برنامه ریزی برای این کار بودم که در این تابستان دیگر بی خیال برنامه ریزی شدم چون برنامه ریزی وقتی از حدی بگذرد آفت سفر میشود. این بود که کوله ام را برداشتم و بدون توجه به خطرات اینگونه سفر و بودجه آن به راه افتادم.
از ابتدا برای همین 37 روز برنامه ریزی کرده بودید یا نه؟
برنامه من برای این مدت بود اما نمیدانستم از عهده آن بر میآیم یا نه؟ یا تا چند روز میتوانم آن را ادامه دهم چون بعد از این مدت با شروع مهر باید کارم را آغاز میکردم.که خوشبختانه این سفر انجام شد و به 13 استان سفر کردم.
شاید برخی بگویند رضایی بینایی خوبی دارد. مقدار بینایی شما چقدر است؟
مشکل من آر پی است و دید تونلی دارم که دید خیلی محدودی است میزان بینایی ام در حدی است که رنگهای اصلی را تشخیص میدهم یا در خیابان ماشین را تشخیص میدهم اما متوجه نمیشوم از چه نوعی هست.گاه هم ممکن است یک جوی بسیار بزرگ را نبینم به خصوص اگر آفتاب شدید باشد. شبها که تقریبا چیزی نمیبینم و از اینرو همیشه متکی به عصا هستم  س: به کدام استانها سفر کردید؟ به استانهای غرب و شمال غرب و اصفهان که پل ارتباطی من با این استانها بود. من به اصفهان، قزوین، کرج ،همدان،زنجان،اردبیل ،آذربایجان غربی و شرقی ،کردستان ،کرمانشاه، ایلام ،لرستان و بختیاری سفر کردم و آثار تاریخی و گاه طبیعی و تفریحی  این استانها را دیدم از آنها عکس گرفتم و در صفحه خودم به آدرس “جهان روشن یک نابینا”در اینستاگرام  گذاشتم.
عکسها را حین سفر روی صفحه خودتان میگذاشتید؟
البته کمی تاخیر داشتم چون مجبور بودم به کارم سرعت بدهم و گاه باید به سرعت از یک اثر به اثر بعدی میرسیدم. مثلا  تعداد آثار آذربایجان به قدری است که چندین ماه فرصت میطلبد. فقط در شهر تبریز 400 خانه قدیمی داریم که 200 خانه ثبت ملی شده اند. من 10-15 اثر را در آذربایجان شرقی دیدم و به دلیل سرعت نمیتوانستم عکس این محلها را بلافاصله در صفحه خودم بگذارم.چون باید گوشیم را به مسئول آن مکان میدادم تا از من عکس بگیرند بعضی جاها هم آثار رها شده بودند مثل آثاری که در ماه نشان زنجان بود که هیچ مسئولی نداشت. در این مکانها  ،از گردشگران دیگر برای عکس گرفتن کمک میگرفتم. بعد باید بین این عکسها بهترین را انتخاب میکردم که برای آن هم به کمک یک فرد بینا نیاز داشتم. گاه بعد از دیدن چند اثر کسی را پیدا میکردم تا کمکم کند
آیا تنها آثار مراکز استانها را دیدید؟
در همدان غار علی صدر را دیدم.در زنجان به دیدن آثار سلطانیه و ماه نشان هم رفتم .در اردبیل به سرعین هم سر زدم.در آذربایجان شرقی به غیر از تبریز به جلفا هم رفتم و در آذربایجان غربی به جز ارومیه شهرهای خوی  و روستای تخته سلیمان در نزدیکی تکاب را هم دیدم در نزدیکی ماکو هم به دیدن کلیساییی قدیمی رفتم که از مقدسترین کلیساهای ارامنه است در کردستان به جز سنندج ، در نزدیکی سقز در روستای زیویه ؛قلعه زیویه را دیدم و در استان ایلام به جز ایلام شهر ایوان و دره شهر را هم دیدم و در بختیاری غیر از شهرکرد به دیدن آثار شهرستان سامان هم رفتم.
آیا نقشه سفر و جاهایی که می خواستید بروید را از قبل تعیین کرده بودید؟
من از ابتدا میدانستم به کجاها میخواهم بروم. علت انتخاب این استانها هم این بود که اولا هشت تا از این استانها را قبلا ندیده بودم بعلاوه چون تابستان بود آب و هوای غرب و شمال غرب برای سفر بهتر بود. دیگر اینکه این استانها کوچکترند و فاصله آنها از هم کمتر است و این شرایط به من امکان میداد از استانهای بیشتری دیدن کنم. ولی استانهای شرقی خیلی وسیعترند و آب و هوایشان در تابستان گرمتر است. از نظر آشنا بودن با آثار هم تا حدودی آثار را میشناختم و حین سفر هم با استفاده از اینترنت آثار طبیعی و تاریخی شهرها و خوراکیها و غذاهای بومی آنها را شناسایی و دنبال میکردم. به این ترتیب بعضی از جاهایی را که رفتم از ابتدای سفر تعیین نکرده بودم.
کوله را چطور آماده کردید؟
چون کوله گردی و تجربیات کسانی که سفر اینجوری داشتند را پیگیری میکردم دو کوله را که داشتم انتخاب کردم و وسایل لازم را برداشتم از voice recorder تا اگر امکان نوشتن نداشتم مطالب را با صدای خودم ضبط کنم و شاید بعد به نوشتن یک سفرنامه فکر کنم. دیگر وسایل شخصی بود مثل لباس راحتی من همیشه همه جا رسمی میپوشیدم و خجالت میکشیدم لباس غیررسمی بپوشم ولی یکی از اتفاقات این سفر این بود که من از تی شرت ،شلوار کوهستان و صندل استفاده کردم و حتی در ادارات دولتی که رفتم با همین فرم بودم چون بالاخره یک گردشگر بودم و این از کوله و لباس و عصای کوهنوردیم مشخص بوددیگر اینکه هرچند عصای سفید هم برداشته بودم . ولی اغلب از عصای کوهنوردی استفاده میکردم چون اغلب از شهر خارج میشدم مثلا  برای بالا رفتن از قلعه الموت، زیویه و برای راه رفتن در جاهای ناهموار به یک عصای محکم نیاز داشتم که ضمن راهنمایی برای حفظ تعادل هم به من کمک کند. دیگر کارتهای شناسایی و عابر بانک و دفترچه بیمه ام بود یا خوراکیهای کوچک و کم حجمی  مثل مغزها . البته در سفر خیلی پیش میآمد که مدت زیادی چیزی برای خوردن پیدا نمیکردم مثلا در اردبیل یک شب متوجه شدم در 24 ساعت گذشته غذا نخورده ام و این داستان بارها تکرار شد. خیلی جاها هم اصلا غذا در دسترس نبود چون بیشتر در جاده ها و مناطق کوهستانی بودم امکان غذا خوردن نبود یا غذا خوردن اتلاف وقت به حساب میآمد. و من مجبور بودم در زمانی محدود خودم را به آثاری که برنامه ریزی  کرده بودم برسانم.
جای اقامت را هم برنامه ریزی کرده بودید؟
یا از چادر استفاده میکردید چادر که همراه نداشتم و هم نمیخواستم از هتل استفاده کنم اما از مهمانپذیرهای ارزانی که بود استفاده کردم ولی اغلب در منزل افرادی ساکن میشدم که در سفر پیش میآمد و گاه هرگز همدیگر را ندیده بودیم مثلا در قزوین به منزل کسی رفتم که با او حین سفر آشنا شدم یا در کرمانشاه وقتی در بیستون نشسته بودم مشغول تلفن زدن بودم که یک مهمانپذیر پیدا کنم آقایی جلو آمد و گفت دنبال مهمانپذیر نگرد  من شما را به منزل خودم دعوت می کنم من هم با نگاهی مثبت دعوت او را قبول کردم  یا در کردستان به منزل کسی رفتم که فکر نمیکردم یعنی هر شب نمیدانستم شب بعد کجا هستم علیرغم برنامه ریزی هایی که از قبل داشتم. و این از جذابیتهای این سفر بود. مثلا در روز سوم که در سنندج بودم به زیویه رفتم و در آنجا با چند نفر که از تهران آمده بودند روبرو شدم  که بعد از بازدید از زیویه به من پیشنهاد کردند تخته سلیمان را هم ببینم در حالیکه من آذربایجان غربی را تمام کرده بودم ولی وقتی دیدم آنها به تخته سلیمان میروند و میگویند حیف است آنجا را نبینی ،با آنها همراه شدم و دوباره از کردستان به آذربایجان برگشتم شب هم در آنجا به روستایی رفتم که بومگردی داشت روستای جالبی بود و درهای خانه هایش چوبی و قدیمی بود.
هزینه های سفر بیش از حد تصورتان بود یا کمتر؟
روزی که حرکت میکردم پیش بینی میکردم این سفر 15تا 20 میلیون هزینهداشته باشد ولی در عمل کل هزینه سفرم سه میلیون و هفتصد هزار تومان شد. این در حالی بود که من تجربه اینگونه سفر را نداشتم. فکر میکنم اگر تجربه بیشتری داشتم این هزینه به یک سوم یا کمتر میرسید.  س: آیا تجربه ای از این نوع سفر از دوستان معلول داشتید؟ من در بین نابینایان چیزی نشنیده بودم. البته بسیاری از آثار تاریخی خارج از شهرهاست مثلا دژ بهستان در بیست کیلومتری ماه نشان بود و هیچ مسئولی هم برای کمک به گردشگر معلول یا نابینا نداشت.یا جایی که محلیها به آن آدم آتا میگفتند یا دودکش جن که 5 کیلومتر آنطرفتر بود. من سعی کردم با وجود همه مشکلات تا حد امکان برای دیدن همه آثار بروم ولو اینکه مسئول نداشته باشد یا خطراتی در پیش باشد. یا مثلا دژ بهستان را تا حدی بالا رفتم  هرچند خراب شده بود و بالا رفتن از آن خطرناک بود. و امکان سقوط وجود داشت. یا در جاهایی فضای شهری نامناسب بود مثلا شهرداری در سلطانیه جایی در پیاده رو را حفاری  کرده بود و حفاظ هم نداشت و اگر عصای کوهنوردی من به دیواره گیر نکرده بود در آن سقوط میکردم. البته من با شهرداری سلطانیه تماس گرفتم و موضوع را گزارش کردم. سعی کردم در سفر زیباییها را ببینم هرچند مسائل ناخوشایندی هم وجود داشت.
برخورد مردم توریست ها و مسئولان چطور بود؟
هرچند برخوردها در جمع خوب بود اما از شهری به شهر دیگر تفاوت داشت/ مناسبسازی شهری تبریز از شهرهای دیگری که دیدم بهتر بود. و مردم هم خوب بودند از دست فروش تا تحصیلکرده . به نظرم سطح فرهنگی مردم بالا بود. و همکاری خوبی داشتند مثلا آدرسها را خوب میگفتند و گاه هم همراهیم میکردند  س: آیا میتوانستید با مردم تبریز از نظر زبان ارتباط برقرار کنید؟  البته آنها صحبتشان را با ترکی شروع میکنند اما وقتی بفهمند فارس زبان هستید بلافاصله فارسی صحبت میکنند. گرچه نسبت به زبانشان تعصب داشتند اما این تعصب در مهمان نوازی آنها تاثیری نمیگذاشت. به طور کلی برخورد مردم همه جا خوب بود اما خیلیها میگفتند بهتر نبود با کسی به سفر میآمدی و من جواب میدادمم که عمدتا به تنهایی سفر میکنم هرچند کسی هم نبود که همراه من شود. این هم به دلیل احساس نگرانی آنها بود که ممکن است اتفاقی برایم پیش بیاید. بسیاری از جاها هم مثل مهمانپذیری که در ماه نشان رفتم اول با نگرانی برخورد کردند اما خیلی زود رفاقتی شکل گرفت و با رد و بدل کردن شماره تلفن ادامه  یافت. چون من خیلی عادی برخورد میکردم و آنها به مرور میفهمیدند من آدم خاصی نیستم و مثل آنها هستم.
مسئولان چطور؟
متاسفانه برخورد در یکی دو جا بد بود یکیی در زندان سلیمان که حدود دو کیلومتر بعد از روستای تخته سلیمان و آتشکده آذرگشسب قرار داشتیک کوه رسوبی 107 متری. . آنجا کسی را برای فروش بلیط گذاشته بودند که نمیگذاشت من حتی به همراهی سایر گردشگران از کوه بالا بروم. و بدون هماهنگی با من لب جاده بدون اینکه بپرسد قصد دارم به کجا بروم یک ماشین را نگه داشت تا مرا به تکاب ببرد. که این برخورد خیلی آزاردهنده بود. مورد دیگر وقتی بود که برای دیدن دریاچه کیو به خرم آباد رفته بودم مسئول آنجا گفت برای ما نوشته اند بیماران قلبی ،تنفسی و چشمی اجازه ندارند قایق سوار شوند در حالیکه نابینایان در جاهای مختلف بارها قایق سوار شده اند. هرچند نابینایان خرم آبادی میگویند آنجا سوار قایق شده اند اما در هر حال با من این برخورد شد. من هم در عکسی که از دریاچه گرفته بودم این موضوع را توضیح دادم و روی اینستا گرام گذاشتم اینکه هرچند در صنعت گردشگری مشکلات زیرساختی زیادی وجود دارد اما مشکل اصلی نوع نگرش مسئولان گردشگری ماست.قبل از زندان سلیمان تحت سلیمان را دیده بودم که مجموعه ای بسیار بزرگ است .کارشناس آنجا از باستان شناسانی بود که در حفاری آنجا نقش داشته . او که نادر محمودی نام داشت حدود دو ساعت وقت گذاشت و نقاط مختلف آن مجموعه را که خاک برداری شده بود و امکان بازدید داشت به من نشان داد رشته تحصیلی من ایران باستان است در گفتگو با او متوجه شدم سواد بسیار بالایی در این زمینه دارد.آنجا معبد میترا و آناهیتا را دیدم و چیزهایی را درک کردم که قبلا متوجه آن نشده بودم.
چرا قبل از سفر ؛ موضوع را با دیگران و رسانه در میان نگذاشتید تا دیگران هم از طریق صفحه اینستاگرامی شما همراهتان شوند؟
سفر به یکباره اتفاق افتاد هرچند سالها در آرزوی آن بودم  کوله را برداشتم و به راه افتادم و فرصتی برای اینکه کسی را خبر کنم نداشتم دوم اینکه نمیدانستم از پس این سفر بر میآیم یانه و دیگر اینکه احساس کردم اگر زیر نظر رسانه ها و افراد باشم شاید آنطور که باید آزادی عمل نداشته باشم و نتوانم کارم را انجام دهم برای همین سعی کردم اول خودم را به خودم اثبات کنم من از این کار دو هدف داشتم. یکی اینکه برای همه مردم ایرانگردی را ترویج و تبلیغ کنم سالیانه میلیاردها پول از کشور خارج و در ترکیه گرجستان و .. خرج میشود. بسیاری  خیلی از جاهای ترکیه را رفته اند اما نام برخی از نقاط دیدنی کشور خودمان را اصلا نشنیده اند  من مخالف سفرهای خارجی نیستم اما شعارم این است نخست ایرانگردی سپس جهانگردی شاید هیچ کشوری به اندازه ما آثار تاریخی و طبیعی نداشته باشد اگر بتوانیم خوب در کشور خودمان گشت و گذار داشته باشیم در سفرهای خارجی میتوانیم دیگران را هم به کشور خودمان دعوت کنیم یا گردشگران خارجی را ترغیب کنیم که آنها هم برای دیدن کشور ما بیایند. نکته بعد اینکه در حالیکه مردم از لحاظ روحی در شرایط خوبی نیستن به دلایل مشکلات اقتصادی و .. و مثلا میگویند ایران جزء کشورهای افسرده دنیا به حساب میآید خواستم انگیزه ای ایجاد کنم اولا برای همنوعان معلول و نابینا که هیچ کاری نشدنی نیست و هم از طریق شبکه های اجتماعی برای عموم مردم که ببینند یک نفر به رغم مشکل بینایی شدیدی که دارد و به رغم خطرات و مشکلات پیشبینی نشده به نقاط مختلف کشورش سفر میکند  چرا آنها دست روی دست گذاشته اند و حرکتی نمیکنند چرا تصمیمشان را به تعویق می اندازند برخلاف اینکه همه میگویند کارها به زبان ساده است و در عمل سخت ،من میگویم کارها آسانتر از آن چیزی است که در ذهن ما میگذرد. برای همین یک لحظه تصمیم گرفتم و انجامش دادم و از انجام آن حس خوبی دارم بعلاوه حس ماجراجویی همیشگی خودم را ارضا کردم و این شاید یکی از مهمترین کارهایی باشد که در زندگیم انجام داده ام  بر این باورم که اگر کسی به عنوان یک گردشگر و با نگاه علمی بخواهد ایران را بگردد شاید مجبور شود همه عمرش را صرف این کار کند  رضایی در پایان دوستان نابینا را دعوت کرد برای دیدن عکسها و گزارشهای کوتاه این سفر به صفحه شخصی او در اینستاگرام با عنوان “جهان روشن یک نابینا ” سر بزنند.
منبع: ایران سپید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوزده + 2 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *