او میبیند اما فقط ۳۰درصد. برای سهیلا اما همین هم جای شکر دارد. او خوشحال است از این که می تواند با همین اندازه از بینایی هم راه برود، نور روز و تاریکی شب را تشخیص دهد و چهره خانواده اش را ببیند. سهیلا یکی از قربانیان اسیدپاشی سریالی اصفهان است. دختر جوانی که در ۲۶ سالگی قربانی حمله اسیدی افراد ناشناسی شد. درست مثل سحر، مرضیه و مینا. زنان و دخترانی که در اصفهان یکی پس از دیگری هدف حمله های مشکوکی قرار گرفتند. یکی چشمش را از دست داد، دیگری صورتش از بین رفت، آن یکی همه بدنش سوخت و جای زخمهایش به یادگار ماند. عاملان اسیدپاشی سریالی اصفهان اما هیچگاه شناسایی و معرفی نشدند. دستگیری ۲ مظنون تنها سرنخی بود که پلیس اصفهان در ارتباط با این پرونده جنجالی خبر آن را رسانهای کرد.
در بین چهار قربانی شناخته شده، اسیدپاشی های زنجیرهای اصفهان، سهیلا جورکش بیش از همه آسیب دید. او سه سال نابینای کامل بود تا این که به کمک وزیر سابق بهداشت، به دنبال آخرین شانس برای به دست آوردن حداقل بینایی اش رفت. سهیلا دو سال پیش راهی بوستون شد. این شهر تنها جایی بود که امکان داشت سهیلا بتواند بیناییاش را دوباره به دست آورد. حالا دو سال از آن جراحی و بازگشت بینایی سهیلا گذشته.
اما هنوز هیچ چیز قطعی نیست. خودش میگوید هر روز صبح که از خواب بیدار می شود از این که میتواند یک بار دیگر دنیا را ببیند خدا را شکر میکند: «دکترها در آمریکا به ما گفتند که هیچ چیز مشخص نیست. یعنی تضمینی وجود ندارد. معلوم نیست که تا چه زمانی این چشم برای من کار میکند و من هر شب با این نگرانی به خواب می روم و صبح با تابیدن اولین اشعه نور با همه وجودم امید را درک می کنم.»
اما همه نگرانی های این روزهای سهیلا جورکش فقط این نیست، هزینههای درمان و دارو و سفرهای مکرر به آمریکا آن هم با قیمتهای عجیب و غریب دلار هم برای او و خانواده اش مشکلات زیادی را رقم زده. هرچند با دستور ویژه رئیس جمهوری بخشی از هزینه های درمانی این دختر جوان جبران می شود اما ظاهرا پروسه زمانبر اداری و برخی ناهماهنگی ها باعث شده تا این قربانی حادثه تلخ اسیدپاشی بعد از ۵ سال هنوز حرف های زیادی برای گفتن داشته باشد.
خانم جورکش آخرین خبرهایی که از شما داشتیم مربوط به سفر شما به آمریکا بود.
بله، من از سال ۹۶ برای درمان به آمریکا رفتم. شهر بوستون. آنجا وسیلهای برای بینایی ساخته شده بود. البته این تکنولوژی و دستگاه ساختهشده برای اولینبار بود که آزمایش میشد. جراحی موفقیتآمیزی بود. بخشی از بینایی من به دست آمد اما خب هیچ تضمینی وجود ندارد.
یعنی احتمال دارد که به طور کامل نابینا شوید؟
بله، این را پزشکان بوستون به من گفتند. در واقع یک دستگاهی از جنس تیتانیوم به جای قرنیه در حفره چشم من کار گذاشته شده و این قطعه باعث بینایی من شده. ولی خب مشکلات و محدودیتی هم دارد. اول از همه این که من نمیتوانم پلک بزنم، ضمن این که بینایی من محدود است، حدود ۳۰درصد. در حد این که روز و شب را تشخیص بدهم، جلوی پایم را ببینم و تا حدودی چهره افراد را از نزدیک تشخیص دهم اما همین مقدار هم برای من خیلی امیدوارکننده است.
این جراحی هزینه زیادی هم داشته؟
بله، ولی فقط جراحی نیست. من باید هر ۶ماه یک بار برای چکاپ و معاینه به بوستون بروم. هزینه آزمایش و دارو، رفتوآمد، همه اینها رقم زیادی میشود. من همین ۴ماه پیش بود که از بوستون برگشتم. هربار هم حدود ۱۵روز آنجا اقامت دارم. قطرههای مخصوصی هم به من میدهند. من هم هربار به اندازه ۶ماه این داروها را با خودم به ایران میآورم. گاهی اوقات هم دوستانم، داروهای لازم را برای من ارسال میکنند. البته بعضی از این داروها یخچالی است و همین هم کار را مشکل میکند. خلاصه اینکه این ۳۰درصد بینایی با کلی زحمت و مشقت به دست آمده و معلوم نیست تا کی باقی بماند.
همه این هزینهها را خودتان پرداخت میکنید؟
ابتدا ما پول را میدهیم، بعد فاکتور هزینهها را از طریق وزارت خارجه به وزارت بهداشت میدهیم. آنها هم بعد از کلی دوندگی و بالا و پایینرفتن بخشی از آن را به ما پرداخت میکنند. تازه این هم به خاطر دستور ویژه رئیسجمهوری است. یعنی چون دستور آقای روحانی برای کمک به درمان من وجود دارد، بخشی از هزینهها پرداخت میشود. روند اداری و گردش کار آن خیلی زمانبر است. یک بار نامه گم میشود، یک بار تشکیل جلسه کمیسیون به تعویق میافتد یا فلان مسئول و مدیر برای تأیید نیست.
دست آخر هم کلی از هزینهها را خط میزنند و بخشی از آن را پرداخت میکنند. این کار آن قدر سخت و زمانبر شده که برخی اوقات اصلا پشیمان میشویم. اما خب هزینهها زیاد است. واقعا تقاضا دارم که ترتیبی اتخاذ شود تا حداقل روند پرداخت هزینهها سریعتر انجام شود. این حداقل کاری است که میشود برای من انجام داد. این تقاضای اصلی من از همه کسانی است که میتوانند به بهبود روند درمان من کمک کنند، چون من به جز کمک و حمایت دولت از هیچ جای دیگری تأمین مالی نمیشوم.
برای درمان سایر قسمتهای آسیبدیده بدنتان چه اقدامات درمانی انجام دادید؟
همه تمرکز من فقط برای به دست آوردن بیناییام بود. چشم راستم که به طور کامل از دست رفته، تاکنون ۹۰ عمل جراحی انجام دادم که همه آنها مربوط به چشمانم است. هیچ جراحی زیبایی برای برطرفکردن عوارض ناشی از سوختگی اسید انجام ندادم، تا الان هم درگیر همین موضوع بودم. برای من بینایی از همه چیز مهمتر است. هرچند آسیبدیدگیهایم خیلی زیاد است؛ ۴ لیتر اسید روی سر وگردن من ریخته شد.
کمی از موضوع درمان فاصله بگیریم. پیگیری قضائی حادثه به کجا رسید؟
به هیچ جای مشخصی نرسیده، یعنی هنوز هم برای ما معلوم نیست اصل ماجرای حادثه اسیدپاشی اصفهان چه بود. پرونده من هنوز هم باز است و خودم همراه پدرم پیگیر ماجرا هستیم. هر چند فکر نمیکنم اتفاق خاصی در این پرونده رخ دهد. تنها اتفاقی که در پرونده افتاد، دریافت دیه بود. البته یکسوم از دیه باقی ماند. درست نمیدانم مشکل اصلی برای پرداخت الباقی دیه کجاست، آن هم در شرایطی که من و خانوادهام بیش از هر چیزی به پول برای ادامه درمانم نیاز داریم.
یعنی از دستگیری و معرفی عامل یا عاملان آن حادثه ناامید شدهاید؟
بعد از پنج سال تحمل این حد از سختی و مشقت، واقعا سخت است که از مشخصشدن متهمان و مجرمان حادثه ناامید شوم اما خب نتیجه ملموسی هم وجود نداشته. خیلی دوست دارم با آقای رئیسی، رئیس جدید قوه قضائیه دیدار حضوری داشته باشم. شاید ایشان بتوانند برای روشن شدن ماجرا به ما کمک کند. مشکل اصلی من با آن تفکری است که باعث بروز این حادثه شد. آن طرز فکر باید اصلاح شود. با ممنوعیت خرید و فروش اسید مشکل حل نمیشود.
اگر همین فردا عامل اسیدپاشی اصفهان شناسایی و دستگیر شود، چه برخوردی با او خواهید داشت؟
واقعا نمیدانم. پرسش سختی است. من طرفدار خشونت نیستم. دوستدار صلح و ریشهکن شدن ظلم هستم، اما من از آن آدمی که این بلا را سر من آورد، میپرسم که تو به همه سختیهایی که من متحمل شدم، فکر کردی؟ آیا میدانی سوختگی و نابینایی یعنی چه؟ جای ظرافت زنانه با سوختگی و گوشت اضافه تا آخر عمر زندگیکردن چه احساسی دارد. من هزار بار مُردم و زنده شدم. همه افرادی که مثل من قربانی اسیدپاشی شدند، تمام این لحظات سخت و طاقتفرسا را تجربه کردند. نمیدانم شاید به خاطر این است که ما همیشه بخشیدیم، شاید اگر چند نفری با اسیدپاشان جور دیگری رفتار میکردند، الان ماجرای اسیدپاشی در ایران طور دیگری بود.
منبع: شهروند آنلاین