شاعر ترانه ها و عاشقانه ها/گفتگو با کامران بهرامی شاعر جوان نابینا

کامران بهرامی, از جمله شاعران نابینای جوان است که چندان در محافل شعری نابینایان حاضر نشده و به همین علت شاید خیلی از علاقه مندان نابینا به شعر و ادبیات, او را نشناسند؛ اما قریحه اش مخصوصاً در ترانه, نشان از عشق  او به سرودن شعر دارد.
در کنار تحصیل ادبیات, کارشناسی حقوق قضایی را هم اخذ کرده و توأمان, هم کار حقوقی می کند و هم شاعری. خودش هم این نکته را تأیید می کند که عدم حضورش در محافل شعری نابینایان, باعث شده که همنوعانش شناخت چندانی از او نداشته باشند: «از سال 81 که شعر سرودن را شروع کردم, بیشتر در جشنواره های غیر معلولان شرکت کردم. زمانی که در چهارمحال و بختیاری بودم, محافل شعری نابینایان تشکیل نمی شد. حدود یک سال است که ساکن اصفهان شده ام و هنوز فرصت همنشینی با دوستان نابینای دوستدار شعر و ادبیات پیش نیامده. بنا بر این خیلی از همنوعان مرا نمی شناسند.»
در دوران دبیرستان پایش به یک انجمن ادبی مشهور در بروجن می افتد: «از همان دوران دبیرستان که مقارن با سال های 8-81 می شد, به واسطه ی خواهرم به یک انجمن مشهور در بروجن راه پیدا کردم. در آن انجمن شاعران خوبی مثل خانم پاکا صفایی حضور داشتند. ابتدا به قول قدما به جای شعر, معر می گفتم؛ اما کم کم و به کمک و مدد خداوند مسیری را با شعر طی کردم.»
شعر کلاسیک می گوید, اما با زبان امروز: «از همان دوران دبیرستان آرایه های ادبی را به خوبی آموختم. در انجمن بروجن هم زیر نظر استاد طالب پور و استاد بنایان قالب های شعر کلاسیک را آموختم. نکته ی مهمی که علاوه بر عروض و قافیه آموختم, سرودن شعر کلاسیک, اما با زبان امروز بود. به همین اعتبار, در قالب هایی مثل غزل, رباعی و مثنوی شعر می گویم.»
مضامین عاشقانه و نقد اجتماعی, از درون مایه های شعر اوست: «بیشتر غزل های عاشقانه و نقد های اجتماعی را بعنوان سوژه انتخاب می کنم. علاوه بر این ها, مدتیست به شکل تخصصی در حوزه ی شعر کودک برای تلویزیون کار می کنم. در کنار شعر, ترانه هم می گویم که یکی از ترانه هایم در نوروز 91, در برنامه ی با کی بریم سیزده بدر با صدای رسول پویان اجرا و پخش شد.»
یکی هست و غیر از خودش هیشکی نیست,
که تنهای تنهای تنها باشه؛
ولی توی تنهاییاش تنهایی,
رفیق همه اهل دنیا باشه؛
یکی هست و غیر از خودش هیشکی نیست,
که مجموعه ی کامل نیکیه؛
همین خوب بودن برای دلا,
خودش بهترین راه نزدیکیه؛
آخه ای خدا! چی تو اسمت داری
که آروم قلب پریشونمه؛
که آرامشی داره احساسی که,
تو هر لحظه دست تو رو شونه مه؛
اگه غصه داری اگه شاد شاد,
اگه سفره مون پر, اگه خالیه؛
همینکه تو همسفره مونی خدا,
خودش عالیه, عالیه, عالیه.
منبع: ایران سپید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو + هفده =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *