عرفان شیروانی لک، جوان 18 ساله نابینا از مبارزه اش با تاریکی سخن می گوید و نگارش کتاب هایی که حاصل سال ها پشتکار و رنجش بوده است.
عرفان شیروانی در سال 1379 در خانوادهای ایلیاتی به دنیا آمد. پس از مدتی متوجه نابیناییاش شدند و آنطور که خودش گفت: «آرزوهای پدر و مادرم برای عصای پیری شدنم نقش بر آب شد.»
دوا و درمان نتیجه نداد و حتی پروفسور خدادوست آب پاکی را روی دستشان ریخت که درمانی برای این چشم ها نیست!
فراگیری دروس مدرسه در گچساران با کمبود امکانات، کار راحتی نبود اما معلمی دلسوز به نام «فرهاد نفیس نژاد» غیرممکن را ممکن کرد. او روی عکس های رادیولوژی خط بریل را درمی آورد و عرفان یاد میگرفت و مادرش نیز همزمان به فراگیری بریل پرداخت تا همدم یادگیریِ پسرش باشد.
«همیشه بین انگشتهای کوچکم به خاطر سختیِ قلم فلزی زخم بود و آرزو داشتم کاش میشد من هم مثل همه بچهها پای تخته با گچ مینوشتم.»
بالاخره با هزار و یک مشکل پدرش دستگاه پرکینز امانی برای فرزندش تهیه کرد تا او از درد انگشت رهایی پیدا کند. بعد سراغ زبان آموزی رفت و بعد از جواب رد شنیدن از چندین زبانکده، دست آخر یکی از آنها عرفان شیروانی را پذیرفت. 9 ترم را با امتیاز 100 گذراند اما گرانی شهریه مانع از ادامه آموختن زبان دوم شد.
«وضع بدتر هم شد و هر روز یکی دو تا از چاله چوله های شهر سهمیه من بود تا عصای سفید به دستم دادند و عینک سیاهی بر چشمان بی فروغم گذاشتند.»
عرفان دبستان را که تمام کرد، راه تحصیل بر او بسته شد. مدرسه نابینایان در مقطع بالاتر در گچساران نبود و پدر هم توان فرستادن پسر را به شیراز نداشت. این نویسنده نابینا به بخش نابینایان کتابخانه های عمومی رفت و آشنایی با کتاب های داستان، شوقی در دلش برانگیخت. بالاخره به مدرسه ای در گچساران رفت و در رقابت با بینایان، یک سر و گردن بالاتر بود. در این میان به مرکز کانون پرورش فکری هم آمد؛ «در کانون با شخصی به نام مرتضی خلیلی آشنا شدم که کارشناس ادبیات بود و تشویق هایش مرا به نویسندگی ترغیب کرد.»
عرفان درس خواند، مدرک کامپیوتر گرفت و ساز ویولون را با هزاران دشواری با استفاده از حس لامسه و شنوایی آموخت که خنیاگری اش در هفدهمین نمایشگاه کتاب فارس همه را به وجد آورد؛ «داوود جعفری که در یکی از دانشگاههای تهران تدریس میکرد و از دوستانم بود، برایم کتاب صوتی میفرستاد. مطالعه، علاقه و ذوق خدادادی منجر به انتشار اولین کتابهایم «دل نوشتههای عرفان» و «داستانهای کودک و نوجوان» در 14 سالگی شد.»
کتاب دیگر این جوان 18 ساله ایلیاتی، حالا در نشست «کتاب ایل» نمایشگاه کتاب شیراز رونمایی شده است؛ کتابی برای کودکان و نوجوانان که «ماجراهای هیرادشهر» نام دارد و در 112 صفحه توسط انتشارات تخت جمشید منتشر شده است.
بنیامین، برادر عرفان هم که به دنیا آمد، در ظاهر مشکلی نداشت اما بعد از دو سال نمره چشمش به 4 و بعد از مدتی به 9 رسید. او در نمایشگاه عینک ضخیمی به چشم داشت و کنار برادر زمانی که در نمایشگاه ویولون می نواخت، ایستاده بود. کتابی در دست داشت؛ «ماجرای شاهزاده و لک لکها» که بنیامین شیروانی نوشته است، به همراه کتاب برادرش رونمایی شد. مجموعه داستانی در برگیرنده 5 داستان کوتاه کودک که این کودک کم بینا در 11 سالگی نوشته و با انتشار آن، به جمع نویسندگان کودک ایران پیوسته است.
منبع: خبرگزاری کتاب ایران ایبنا