مقاله: حمایت، نه عیب یابی صرف: نابینایی و معلولیت های افزون بر آن

نویسنده: Carol Castellano

منبع نسخه ی انگلیسی: Future Reflection

مترجم: داوود چوبینی

منبع نسخه ی ترجمه شده: محله ی نابینایان

سخن سردبیر

خدمت خالصانه خانم کارول کَسیلانو به بچه های نابینا و خانواده های آنها به امروز و دیروز مربوط نمی شود و شروع کار به سالها قبل باز می گردد. ایشان به عنوان رئیس سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا مشغول به خدمت بوده اند. خانم کَسیلانو، بنیانگذار و رئیس سابق شعبه نیوجرسی “New Jersey” نیز می باشند. خانم کارول 2 کتاب مشهور خود به نامهای “آن را به یک عامل اثر بخش تبدیل کن” و “آمادگی برای کالج از کلاس سوم” را به چاپ رسانده اند. این مقاله برگرفته از سخنرانییست که ایشان در وبینار اخیر ایراد فرمودند. این گردهمایی اینترنتی توسط سازمان ملی والدین دارای فرزند نابینا برگزار شد.

من مادر دختر نابینای بزرگسالی هستم که به دلیل متولد شدن زودتر از موعد، زندگی رو با معلولیت های متعدد شروع کرد. اون نه تنها بیناییش رو از دست داد، بلکه به لحاظ جسمی و یا به عبارتی به لحاظ قد و قواره نیز از استانداردهای لازم برخوردار نبود. ضعف عضلانی داشت و از اختلال رشدی رنج می برد. تو سن یه سالگی توان این رو نداشت که بشینه. تو سن سه سالگی نمی تونست غذاهای سفت رو بِجَوه. به سن 5 سالگی رسیده بود، اما قادر به صحبت کردن نبود. خیلی از کارشناسان و متخصصان این حوزه، امیدی به آینده دخترم نداشتن. حتی یه متخصص کودکان استثنایی هم از پذیرش اون تو مهد کودک سر باز زد. متخصص به ما گفت: الزامات زیادی برای پذیرش اون وجود داره و نیازهاش هم بسیار خاص و زیاد هست.

ما تو همچین وضعیتی گرفتار بودیم: یه دختر نابینا که با اختلالات شدید رشدی مواجه بود، این شکلی تصور می شد که به زودی از میون ما میره و حتی هیچ آموزش استثنایی برای برون رفت از چنین وضعیتی براش وجود نداره. همه از دخترم دوری می کردن و بهش توجهی نداشتن. بهمون می گفتند امیدی به آینده فرزندتون نداشته باشید.

همه اینا رو بهتون گفتم تا متوجه باشید، موضوع کودکان نابینایی که با معلولیتهای اضافی دیگه هم دست و پنجه نرم می کنند رو با پوست و گوشت و خونم حس کردم. در حال حاضر، دخترم بزرگ شده. هنوز هم که هنوزِ، اون کمی از مشکلات گذشته رو داره. مشکلاتی که ما تو خونه اسمش رو گذاشتیم “مشکلات نارسایی.” با وجود همه این مشکلات، اون بالاخره تونست با سختکوشی زیاد و البته تیم مجربی که ما براش تشکیل دادیم، تو همه زمینه ها رشد کنه. اصطلاح “کودک نابینا و معلولیتهای مضاف بر اون” میتونه معانی و مفاهیم زیادی رو تو ذهن تداعی کنه. کودک ممکنِ نابینای مطلق باشه یا کم بینا باشه. معلولیتهای افزون بر اون هم می تونه شامل اختلالات حرکتی، شناختی، عصبی و یا سایر مسائل پزشکی بشه. این معلولیتها ممکنِ بخشی از سندرم باشه. ممکنِ شدید و یا خفیب جلوه کنه. به دلیل وجود بی شمار ترکیبات احتمالی، من ایده های کلی رو مطرح می کنم که برای همه بچه ها کاربرد داره. امیدوارم تعدادی از این ایده ها به درد بچه های شما بخوره و بتونه به رشد اونا کمک بکنه.

تأکید بر روی موارد مثبت

صرف نظر از شرایطی که کودک ما داره، مهمِ والدین و معلمین، رویکرد مثبتی داشته باشن و توقعات خودشون از اون رو بالا نگه دارن. نگرش مثبت “فرزند من می تونه این کار رو انجام بده” میتونه نتایج فوق العاده ای رو با خودش به ارمغان بیاره. لطفاً این رو به خاطر بسپرید: وجود معلولیتهای اضافی، به معنای عدم یادگیری خواندن و نوشتن، عدم استقلال در رفت و آمد، عدم توانایی در استفاده از رایانه و یا عدم توانایی در کسب مهارتهای زندگی برای فرزند شما نیست.

تمامی درهای یادگیری و رشد رو به روی فرزندانتون باز نگه دارید.

ایجاد شور و نشاط در زندگی

فراهم آوری یک محیط پر نشاط و پر تحرک، یکی از مهمترین کارهایی که می تونیم برای فرزندمون انجام بدیم. محیط پر نشاط و پر تحرک، به محیطی گفته میشه که تو اون پر از چیزایی که بچه رو علاقمند به خودش میکنه و اون رو وادار میکنه تا اجسام رو لمس کنه، به طرفشون حرکت کنه و دست به کشف و شهود بزنه. نحوه کشف و شهود بچه های کوچیک، اونم بدون دخالت بزرگسالان رو به نظاره بنشینید. وقتی به یه شیء میرسن، اون رو برمیدارن، تو دستشون میچرخونن، اون رو تو دهنشون میذارن، از این دست به اون دستشون میدن، به میز میکوبنش، به زمین میندازنش و یا حتی به طرفی پرتش میکنن. بچه ها همه این کارها رو به شکل طبیعی و بدون برنامه ریزی آگاهانه و از پیش تعیین شده انجام میدن. در طی چنین فرایندی، کودک داره با ویژگیهای شیء مورد نظر آشنا میشه و مهمتر اینکه اون این اطلاعات رو خودش داره به دست میاره. کسی بهش نمیگه این چیه و در خصوص استفاده از اون شیء هم کسی براش توضیحی ارائه نمیده. ما اسم چنین فرایندی رو میذاریم “کشف و شهود از طریق بازی.” بازی همون روشی که بچه از طریق اون دست به یادگیری میزنه.

در این مرحله از رشد، کودکان نابینایی که با معلولیتهای اضافی دیگر دست و پنجه نرم می کنن، اغلب کمی به کمک ما محتاجن. ممکنِ اونا خیلی منفعل و یا به لحاظ جسمی ضعیف باشن. احتمال داره اینجوری به نظر بیاد اونا اصلاً علاقه ای به اشیائی که در پیرامونشون هست، ندارن. ممکنِ این شکلی تصور کنید که اونا تو دنیای خودشون غرق هستن. مهم اینه که جریان کشف و شهود در مورد اونا هم اتفاق بیفته و این اتفاق هم با فراهم آوری محیط پر نشاط و پر تحرک، امکانپذیر هست.

شما باید به تجربه متوجه این نکته بشید که فرزند شما علاقمند به چه نوع اشیائی هست و یا به عبارتی دقیقتر چه اشیائی براش جذابیت دارن. فرزند شما ممکنِ علاقمند به نوع خاصی از مواد، بافت و یا صدا باشه. راه حل اینجاست. شما اشیائی رو در دسترسش قرار بدید که وسوسه بر انگیز باشه و کودک نتونه از لمس کردنش سر باز بزنه. اونقدر اون وسایل باید وسوسه بر انگیز باشن که کودک خودش ترغیب بشه و به سمتشون بره.

یادگیری فعال

روش یادگیری فعال برای بعضی از کودکان بسیار مفید و سودمندِ. این روش توسط خانم لیلی نیلسِن ابداع شده. شدیداً شما رو ترغیب میکنم تا مقاله ایشون رو در مورد این روش مورد بررسی قرار بدید. ایشون ایده ها و مطالب غنی رو پیشنهاد میدن که تحت اون کودک شما میتونه خودش رو برای تحرک آماده کنه. معروفترین و بهترین تکنیک از نظر خانم لیلی، استفاده از یه اتاق کوچیک هست.

اتاق کوچیک هم به اتاقی گفته میشه که دارای یه قاب سه بعدی هست و دیواره این قاب سه بعدی از لایه های نازک چوب پوشیده شده. ما اصطلاحاً به این لایه های نازک تخته رزونانس “Resonance Board” میگیم. همون لایه هایی از چوب که پژواک صدا رو ایجاد میکنن. ارتفاع این قاب چوبی اونقدر زیاد هست که بچه بتونه توش بشینه. حتی بچه میتونه توش دراز بکشه. مجموعه ای از اشیاء، از در و دیوار و سقف این اتاقک آویزون شده. اشیائی که در صورت کوچیکترین لمس و یا حرکت، از خود صدا تولید میکنن. برخی از این اشیاء عبارتند از: قاشقهای فلزی که برای اندازه گیری میزان مواد لازم به کار می ره، لیوانهای پلاستیکی، رشته مهره ها و زنگوله.

تخته رِزونانس، کف اتاق رو میپوشونه. زهواره ای نازک از هر چهار طرف کمک میکنه تا کمی تخته از کف زمین فاصله بگیره. هروقت کوچیکترین چیزی مثل پا یا دست بهش بخوره، صدایی اکو مانند از خودش ایجاد میکنه.

الان زمان شروع کار هست. نوزاد و یا بچه رو داخل این اتاقک و یا روی تخته رِزونانس قرار میدن. وسایل آویزون شده در حال حرکت، طوری در کنار هم قرار داده شدن که کوچیکترین حرکت بچه مصادف میشه با تماس گرفتن کودک با چیزهایی که از خودشون صدا تولید میکنن.

من نوزادان و بچه هایی رو دیدم که شدیداً منفعل بودند و وقتی داخل چنین فضایی قرار گرفتند، کاملاً از این رو به اون رو شدن. در ابتدا، حرکتهاشون خیلی تصادفیِ. خیلی شانسی یه چیزی رو لمس میکنن و صداش در میاد. شایدم دست و یا پاشون به تخته رِزونانس بخوره و صدا تولید بشه. ولی در نهایت، اونا در آینده، برای به صدا در آوردن صدای هر یک از اون اشیاء، به شکل خیلی هدفمندانه ای عمل میکنن. من کودکی رو دیدم که خیلی بی سر و صدا و ناگهانی و البته خیلی مصمم رفت جلو و تهش هم لبخند ناشی از اون کار براش حاصل شد. این قصه، شروع بازی و حرکات خود خواسته از طرف بچه هست. دقیقاً همون چیزی که ما از ابتدا دنبالش میگشتیم.

هدف ما فراهم آوری محیطیست که تحت اون، کودک اجسام رو لمس کنه، تحرک داشته باشه، دست به کشف و شهود بزنه و دسته آخر بحث مربوط به آموزش محقق بشه. وقتی از یادگیری حرف به میون میارم، منظورم خود آموزی هست. یعنی اینکه بچه خودش به شکل مستقیم و از طریق تجربه دست به یادگیری بزنه. خود آموزی کاملاً متفاوت از یادگیریست که کودک از طریق بزرگترها به دست میاره و از دانش اونا برای آموزش سود میبره. لیلی نیلسِن تأکید میکنه: تمایل به حرکت باید از ذهن و مغز خود بچه برخاسته باشه، نه اینکه از طرف یه بزرگتر ، این موضوع به او تحمیل بشه.

لیلی نیلسِن، اشیاء بیشماری رو معرفی میکنه که میتونه کودکان نابینا رو ترغیب به اقدام و عمل بکنه. ایشون توصیه میکنن رشته ای از مهره ها رو روی تخته رِزونانس بریزند تا صدای تَلَق تولوقش در بیاد. این آزمایش با چیزهایی که از خودشون ارتعاش تولید میکنن هم امکانپذیر هست. به یه بچه، یه کیف مدرسه قدیمی بدید که پرِ زیپ و چفت و بست باشه.

در این قسمت، به ایده های بیشتری اشاره می کنیم که تحت اون، پدر و مادر برای جلب توجه بیشتر بچه و ایجاد انگیزه در او برای شرکت در فعالیتها، میتونه از اونا بهره ببره.

فعالیت رو وسیعتر کنید.

روند فعالیت رو کند کنید.

تضاد رو وارد قصه کنید.

به فعالیت در حال انجام، صدا، پژواک، طنین ارتعاش و از این دست رو اضافه کنید.

بو و مزه رو هم وارد بازی کنید.

قصه رو شادش کنید، هیجان رو وارد کار کنید، یه فرحبخشی خاصی به فعالیت مد نظر بدید.

کمی شلختگی، به هم ریختگی و سر و صدا هم میتونه به کار بیاد.

لطافت و نرمش هم میتونن ابزارهای خوبی باشن.

از اشیاء واقعی استفاده کنید، نه شکل ماکت و یا اسباب بازی اون شیء

همه این تجربیات میتونن به کودک انگیزه بدن تا به محیط خودش توجه داشته باشه، لمس کنه و دست به اقدام و عمل بزنه. بفهمید کدوم آیتمها برای بچه شما مؤثرتر هست و بهتر در مورد اون عمل میکنه.

طبیعیه مطمئن بشید آیا برنامه ای که برای بچتون برنامه ریزی کردید، فشاری رو متوجه اون میکنه یا نه. ما میخوایم یه واکنش مثبت همراه با لذت رو از کودک دریافت کنیم و نه یه حس بار اضافی که داره به اون تحمیل میشه. اگه بچه اصطلاحاً قفل کرد و دست از کار و فعالیت کشید، توجه خودتون رو به اون بدید.

تمرین یکپارچه سازی حسی

وقتی صحبت از اصطلاحاً قفل کردن بچه و دست از فعالیت کشیدنش به میون میاد، روش دیگه ای میتونه به یاری خیلی از بچه های نابینا در حوزه رشد و نمو بیاد. این روش برگرفته از شاخه ای از کار درمانیست که تمرین یکپارچه سازی حسی نامیده میشه. هدف تمرین یکپارچه سازی حسی، چیزی جز توانمند سازی کودک در جهت تفسیر و طبقه بندی اطلاعاتی که از طریق حواس بهش میرسه، نیست. برخی از کودکان در استفاده از اطلاعاتی که از طریق حس بینایی، لامسه، شنوایی و حواس حرکتی بهشون میرسه، دچار مشکل و دردسر هستن. فشار عصبی بهشون دست میده، احتمال داره کلاً اصطلاحاً تعطیل بشن و یا حالت اضطراب و پریشونی بهشون دست بده. وقتی بحث یکپارچه سازی حسی صورت بپذیره، بچه میتونه احساس راحتی بکنه و در واکنش به محیط پاسخهای مناسبی بده. درمان یکپارچه سازی حسی میتونه برای بچه هایی که شرایط ذیل رو دارند، مؤثر و مفید فایده باشه: اونایی که از بازی سر باز میزنن و یا اون رو به تأخیر میندازن، بی‌توجه هستن، تو محیطهای ناآشنا احساس راحتی نمیکنن و از تعامل و گرفتن ارتباط با دیگران فراری هستن. این نوع درمان میتونه برای بچه ای هم که از سایر معضلاتی که یکپارچه سازی حسی براش ایجاد میکنه، رنج میبره و مانعی میشه برای بحث آموزش اون، مفیده فایده بیفته.

نمودارهای رشد

احتمالاً مداخله گران متخصص و سایر کارشناسان حرفه ای در حوزه رشد که با فرزند کم سن و سالتون سر و کار داشتن، شما رو با نمودارهای رشد آشنا کردن. نمودارهای تکاملی میتونن به والدین و معلمین این امکان رو بدن تا مرحله منطقی بعدی رو در جهت رشد کودک مشخص کنن. نمودار رشد میتونه شامل دسته بندی های زیر بشه: رشد مهارت حرکتی درشت، مهارت حرکتی ظریف، مهارت گفتاری، مهارت اجتماعی-عاطفی و مهارت خود یاری. والدین میتونن یکی از این دسته بندی ها رو انتخاب کنن و ببینن فرزندشون طبق نمودار رشد، در چه مرحله ای قرار داره. ممکنِ کودک به 2 آیتم از یک دسته و چهار آیتم از دسته ای دیگر تسلط پیدا کرده باشه. بنابر این، شما می تونید تمرکزتون رو بذارید بر روی آیتم سوم از دسته “الف” و آیتم پنجم از دسته “ب”. وقتی از مراحل منطقی بعدی سخن به میون میاریم، منظورمون دقیقاً همین بررسیها و اقدامات بعد از اون هست. وقتی کودک شما در حوزه رشد، نیاز به تسلط پیدا کردن بر آیتمهای زیادی داره، آسونترین راه این هست که احساس فشار شدید تو خودت بکنی و نشون بدی یه بار سنگینی رو دوشت هست. نمودارهای رشد به پدر و مادر کمک میکنه تا حوزه هایی رو که فرزندشون تو اون در حال پیشرفت هست، شناسایی کنه. در اختیار داشتن نمودار به پدر و مادر این امکان رو میده تا کمی خودش رو از فشارهای روحی آزاد کنه و قدمهای بعدی رو یک به یک برداره. در برخی مواقع، زیر نظر گرفتن کودکان دیگری که به لحاظ سنی تقریباً در یک رده با فرزند شما هستند و یا حتی کودکانی که به لحاظ سطح رشد، با فرزند شما در یک مرتبه قرار میگیرن، کمک کننده هست. اونا مشغول انجام چه فعالیتی هستن؟ آیا شما میتونی محیطی رو فراهم کنی که تحت اون، این فعالیت بتونه به فرزند نابینای شما کمک کنه و براش مؤثر باشه؟ برای مثال: پسر بینای من وقتی 2 سالش بود، از یکی از کابینت های آشپزخونه بالا میرفت و با لذت شروع میکرد به کوبیدن روی قابلمه ها و ماهیتابه ها. متوجه شدم دختر 5 ساله نابینای من هرگز با کابینت ها بازی نمی کرد و دست به چنین کارایی نمیزد. ترغیبش کردم تا با برادرش به سمت کابینت ها برن تا بلکه اون هم بتونه از چنین تجربه ای لذت ببره.

همون طور که احتمالاً توجه کردید، من اشاره ای داشتم به کودکان تقریباً هم سن و سال و یا کودکانی که به لحاظ رشد، نسبت به فرزند شما در یک رتبه قرار دارن. تو این سازمان، به کرات در خصوص لزوم داشتن معلومات و مهارتها، متناسب با سنی که کودکان نابینا در اون قرار دارن، صحبت کردیم. فکر کردن در خصوص سطوح معلومات و مهارتهایی که بچه های نابینای با معلولیتهای اضافی باید از سر بگذرونن نیز میتونه مفید فایده بیفته. اینجا دیگه صحبت از رده های سنی نیست و باید این معیار رو نادیده گرفت. ممکنِ تو یکی از حوزه های رشد، فرزند شما دو ماهه یا دو ساله به حد استاندارد برسه و اصطلاحاً بر اون حوزه خاص مسلط بشه. ممکنه تو یه حوزه دیگه، این موضوع بین چهار ماه و یا حتی تا چهار سال به طول بینجامه. در جست و جوی فعالیتهایی باشید که بتونه تو اون سطح خاص، گستره وسیعی از حوزه های مرتبط با بحث رشد رو پوشش بده و از همون نقطه هم استارت کار رو بزنید.

فراهم سازی تک‌تک این فرصتهای آموزشی از اهمیت خاصی برخوردار هست. چون میتونه این امکان رو به فرزندتون بده تا خودش دنیا رو بشناسه، کسب اطلاع کنه و در یک کلام بیاموزه. بچه یاد میگیره که با اتکا به حواس و توانایی هایی که داره به جمع آوری اطلاعات بپردازه. با برقراری ارتباط با اشیاء و رخ دادن اتفاقات ناشی از لمس آنها توسط بچه ها، اونا به این خود باوری میرسن که آدمهای فعال و به درد بخوری تو دنیا هستن. اونا تبدیل به آدمایی میشن که کار انجام میدن و دیگه مثل سابق نیستند که منتظر باشن تا کسی براشون کاری بکنه.

نابینایان و به خصوص نابینایانی که با معلولیتهای اضافی نیز دست و پنجه نرم میکنن، به شدت در مقابل برخی از رفتارها آسیب پذیر هستن. مردم دستشون رو میگیرن، از این ور به اون ور میبرن، مدام راهنماییشون میکنن، محدودشون میکنن و مثل کش، دستشون رو به سمت عقب یا جلو میکشن. هممون تمایل داریم فرزندمون تو زندگیش یه آدم فعال باشه، نه یه شخص منفعل . ازشون میخوایم تواناییهای خودشون رو گسترش بدن تا حق انتخاب داشته باشن و این توقع رو در درونشون به وجود بیارن که اونا هم خودشون میتونن تصمیم گیرنده باشن. دوست داریم تا حدی بر زندگی خود و دنیای پیرامونشون کنترل داشته باشن. تمایل داریم اونا در پی این باشن که اونچه احساس میکنن، میخوان و یا نمیخوان، در نهایت براشون معنا و مفهوم و ارزش خاصی داشته باشه.

برخی از طرز تفکرها در خصوص مدرسه

همون طور که احتمالاً میدونید، نابینایی یک معلولیت شایع در بین کودکان به حساب نمیاد. این بدین معناست که تعداد نابینایان در مدارس، نرخ بالایی رو به خودش اختصاص نمیده. تازه وقتی نابینایی و معلولیتهای مضاف بر اون رو مد نظر قرار بدیم، این جامعه کوچیکتر و کوچیکتر هم میشه. به لحاظ احتمالات، ممکنه مدرسه ای که شما بچت رو توش ثبت نام کردی، هرگز تا به امروز مثل فرزندت رو به خودش ندیده باشه.

ما در فدراسیون ملی نابینایان آمریکا، رویکرد کاملاً منحصر به فردی نسبت به آموزش بچه های نابینا داریم. در برخی از مواقع، وقتی رویکردمون به گوش مقامات رسمی مدارس میرسه، از شدت هیجانزدگی و تعجب، انگشت به دهن میمونن. در خصوص مقامات تازه کار، یعنی اون مقاماتی که تا حالا تو مدرسه خودشون نابینا نداشتن، به این شکل عمل میکنیم. به تیم آموزشیشون میگیم: نابیناییی دانش آموز رو نادیده بگیرید. همین بخش ماجرا هم اتفاقاً باعث تعجب و شکه شدن اونا میشه. چون در بیشتر مواقع، اولین چیزی که به چشم اونا میاد، همین نابینایی دانش آموز هست. بهشون میگیم: نابینایی بچه رو از معادله خارج و به جاش یه نگاهی به پرونده آموزشی اون بندازید. ازشون میپرسیم: اگر دانش آموز مد نظر نابینا نبود، برنامه آموزشی مد نظر شما جهت پیاده سازی روی اون چی بود؟ چنین رویکردی میتونه نقش بازدارندگی رو در جهت تصمیم گیریهای مبتنی بر انتظارات ضعیف و مفروضات نادرست در خصوص تواناییهای قشر نابینا ایفا کنه. به همین سادگی می تونیم یه تحول کوچیک تو زندگی بچه هامون ایجاد کنیم. همچنین بهشون گوشزد می کنیم، هم یه الزامِ و هم اینکه دانش آموزان نابینا استحقاق این رو دارند تا دقیقاً همون مطالب آموزشی و اطلاعاتی که به هم سن و سالهای بیناشون داده میشه، به اونا هم داده بشه. انتظار داریم تا دانش آموزان نابینا در همه حوزه های معمول، یعنی حوزه های حرکتی، گفتاری، مفهومی، خودیاری و غیره، رشد و پیشرفت کنن. مضافاً بر این، از اونا میخوایم تا در حوزه های ویژه نابینایان، نظیر اینکه چگونه از طریق غیر دیداری و یا با استفاده از دید محدود خود به کسب مفاهیم و اطلاعات بپردازن هم ارتقاء یابن. باید بیاموزن با دستاشون دست به کشف و شهود بزنن، با تموم وجود به صداهایی که میشنون، توجه کنن و از باقی مونده بیناییشون به بهترین شکل سود ببرن. لازمه تواناییهای شنیداری، حافظه و نشانه گذاریهای ذهنی خودشون رو رشد و توسعه بدن. یادگیری خط بریل و یا خط بینایی برای خواندن کتب درشت خط، استفاده از عصا برای رفت و آمد و نهایتاً بهره گیری از فناوریهای دسترس‌پذیر، در آینده برای اونا تبدیل به یه اجبار میشه. کسب این مهارتها این اطمینان رو به ما میده که فرزندانمون دسترسی کاملی به همون آموزشهایی خواهند داشت که برای هم سن و سالهای بیناشون فراهم شده.

به مقامات رسمی و آموزشی مدارس میگیم: نابینایی به تنهایی نمی تونه عامل تعیین کننده ای در جهت اینکه آیا یک دانش آموز میتونه فلان آموزش رو کسب کنه و یا به فلان مهارت خاص مسلط بشه، باشه. برنامه آموزشی یک دانش آموز نابینا باید بر اساس سطح یادگیری و یا مشخصات مربوط به رشد کودک طراحی بشه و نه توجه به میزان دید اون.

به تنهایی باز شدن تمامی گرهها و مشکلات، اونم توسط آموزگاران، خارج از تصور جلوه میکنه. به تحقق پیوستن این مسأله، به خصوص در آغاز مسیر، برای والدین هم قابل تصور نیست. قطعاً تمایل نداریم برچسب دیگه ای هم روی پیشونی فرزندانمون چسبونده بشه. همیشه تمایل داریم همه تقصیرها رو بندازیم گردن اختلالات و معلولیتهایی که تو فرزندمون وجود داره. اختلالات و معلولیتهایی نظیر نابینایی، اختلال در حرکت، گفتار و چیزایی از این دست. این تصور که مشکل اصلی نابینایی هست میتونه کودک رو از دریافت خدمات مورد نیاز خود در حوزه توانبخشی و بهره مندی از مراکز درمان اختلالات، محروم بکنه.

گرایش و تمایل به دستکم گرفتن تواناییهای یک دانش آموز نابینا، اونم فقط به خاطر نابینایی فرد، ما رو از مسیر درست سنجش عادلانه خارج میکنه. استعداد های واقعی کودک ممکنه شکوفا نشه و پنهون باقی بمونه. تصمیمات مرتبط با بحث گزینش و تعیین سطح کودک هم میتونِ منوط به تصورات منفی از پیش تعیین شده در مورد نابینایی باشه. در خصوص تصمیم‌گیری در مورد تعیین سطح کودک، نباید بینایی تنها عامل تعیین کننده محسوب بشه. با تیم آموزشی، در خصوص این نکته که اگه کودک نابینا نبود، چه برنامه ریزی برایش صورت میگرفت، صحبت کنید.

انجام موارد ذیل میتونه در پیشبرد اهداف تعیین شده در مدرسه، کمک کننده باشه.

عامل نابینایی رو از معادلات حذف کنید.

بر اساس یک سری مشخصات حوزه یادگیری، در خصوص بحث رشد و تحصیل کودکان، برنامه ریزی مدونی داشته باشید. برنامه ریزی که همه کودکان رو در نظر گرفته باشه.

آموزش مهارتها و ابزارهای حوزه نابینایی رو بهش اضافه کنید.

مطالب دسترس پذیر و نحوه ارائه اونا رو هم لحاظ کنید.

مفهوم این رویکرد برای تقریباً یک سوم از دانش آموزان نابینایی که معلولیت اضافی دیگری ندارن این است که از چنین دانش آموزانی، همون توقعات و انتظاراتی میره که از دانش آموزان بینا در کلاس داریم. حتی اهداف تحصیلی هم یکیست. این برابری در آموزش زمانی امکان پذیرِ که کودک نابینا در مهارت ها و ابزارهای خاص حوزه نابینایی مثل خط بریل، رفت و آمد با عصا و فناوریهای دسترس پذیر، آموزشهای لازم رو دیده باشه. مضافاً بر این، مطالب و ارائه اطلاعات می بایست به شکل کاملاً قابل دسترسی در اختیار این عزیزان قرار بگیره.

یک سوم دوم، دانش آموزان نابینایی هستند که از نوعی معلولیت اضافی نچندان جدی رنج می برن. البته همین معلولیت اضافی نچندان جدی، به نحوی بر شیوه تحصیل اونا اثر گذار هست. در خصوص چنین دانش آموزانی، کمی باید در اهداف تحصیلی تغییر به وجود آورد. البته این تغییر باید در حد ضرورت باشه. بازم تأکید می کنیم: این تغییرات باید مشابه تغییراتی باشه که در خصوص دانش آموزان بینا با معلولیت مشابه لحاظ میکنیم. در مرحله بعد، بازم همون مطالب دسترس پذیر، ارائه اطلاعات اونم به شکل قابل دسترس و مهارتهای نابینایی رو به بسته آموزشی اضافه میکنیم.

گروه سوم هم دانش آموزان نابینایی هستند که با معلولیتهای اضافی شدیدی دست و پنجه نرم میکنن. برای این بچه ها، برنامه های رشد و اهداف تحصیلی رو پیشبینی کردیم که بیشتر مبتنی بر آموزش فردی هست. البته باید بگم: اساس یادگیری، همون مشخصات یادگیری هست که برای بچه های بینا در نظر گرفته شده. فقط روش تغییر کرده. طبق معمول، باید مهارتهای نابینایی و ارائه مطالب و اطلاعات اونم به شکل قابل دسترس رو به بسته آموزشی اضافه کنیم.

همون طور که در حوزه رشد و تحصیل یه دانش آموز بینا، اهداف خاصی رو تعیین می کنیم، همون اهداف، با همون مشخصات یادگیری مشابه باید برای یه کودک نابینا در نظر گرفته بشه. در مرحله بعد، مهارتها، ابزارها و مواد آموزشی خاص افراد دارای آسیب بینایی رو بهش اضافه میکنیم. تصمیم‌گیری در خصوص این نکته که یه بچه نابینا چی در آینده بهش آموزش داده بشه و این آموزشها در چه مکانی در اختیارش قرار بگیره، نباید بر اساس قدرت دید اون باشه. راستی، لازمه خط بریل هم در برنامه آموزشی جایگاه خاص خودش رو داشته باشه. حتی این قصه در مورد بچه های نابینایی که معلولیتهای شدید دیگه ای هم دارند، صدق میکنه. بر اساس یک برنامه مشابه در جهت یادگیری، اگر یه دانش آموز بینا لازمِ در برنامه های سواد آموزی حضور پیدا کنه، خب طبیعیه که این مجوز باید در اختیار یه فرد نابینا نیز قرار بگیره. وجود منابع قابل دسترس برای تمامی دانش آموزان نابینا، میتونه به معنای امکان حضور اونا تو تمامی فعالیتها باشه.

سخنی در خصوص بحث ارتباطات

هر کودکی برای خودش شخصیتی داره. کودکان نابینایی هم که از معلولیتهای اساسی دیگر رنج میبرن، علایق و بیزاریهای خاص خود رو دارن. از یه سری اسباب بازیها، بازیها، آهنگها و گشت و گذار ها خوششون میاد. برای نشون دادن هیجان، خشم، حس کنجکاوی و عشق، از شیوه خاص خودشون بهره میگیرن. کودکانی که توانایی ارتباط از طریق کلامی رو ندارن، ممکنِ از اصوات و یا حرکات مختلفی برای جلب توجه شما و یا واکنش به محیط، استفاده کنن. ببینید معلمین از نحوه ارتباط گرفتن فرزند شما شناخت دارن؟ ببینید آیا اونا معنا و مفهوم اصوات و حرکاتی که فرزند شما از طریق اون قادر به ارتباط هست رو درک میکنن؟ این اطلاعات میتونه در جهت جلوگیری از دست کم گرفتن فرزند شما توسط افراد خارج از خانواده، کمک شایانی بکنه. تجهیزات ارتباطی کمک کننده میتونه برای بچه های نابینا مناسب‌سازی بشه.

بنده معتقدم برنامه های آموزش فردی خاص هر دانش آموز نابینا، باید به یه هدف مشخص که همانا استقلال هست ختم بشه. برنامه ریزی صورت گرفته باید به نحوی باشه که ما هر ساله شاهد پیشرفت هرچه بیشتر دانش آموزان در حوزه استقلال باشیم. بچه های ما در مقابل حفاظت بیش از حد و البته درونی شدن حس خود درماندگی، بسیار آسیب پذیر هستن. لازمِ اونا به همون میزان که افراد بینا از آزادی و خود مختاری برخوردار هستند، برخوردار بشن. فقط در این صورت هست که می تونن همسان با کودکان بینا، استقلال خودشون رو بالا و بالاتر ببرن. ببینید معلم فرزند شما در زمانهایی که لازم باشه، حق انتخاب رو بهش میده و این مجوز رو میده که اون با دنیای پیرامونش ارتباط بگیره، یا همیشه براش تعیین تکلیف میشه و نیازهاش رو دیگران براش رفع میکنن؟

در هر حوزه خاص از زندگی، از رشد خودیاری گرفته تا بحث تحصیلات آکادمیک، همیشه دست یاری به سمت معلمین و متخصصینی دراز کنید که دارای رویکردها و دیدگاه های مثبت هستن. همیشه انتظارات و توقعات از خود رو بالا نگه دارید. هر دری که منتهی به یادگیری و رشد شما میشه رو نبندید. بلعکس، ازش استقبال کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 × 5 =

لطفا پاسخ عبارت امنیتی را در کادر بنویسید. *